ما اولین کشوری در آسیا بودیم که سعی کردیم بجد با نهادهای مدنی و سیاسی غرب ارتباط و نسبت برقرار کنیم. از این جهت انقلاب مشروطه را باید فراتر از بحثی ملی به حساب آورد که تأثیرات بسیاری بر فرهنگهای دیگر هم به جای گذاشت. روح و روحیه ایرانی که در کنار توجه به سنن و ریشه های خود سر به جهان دارد و بیگانه با تحولات گوناگون نیست پی برد که در سوی دیگری از جهان تحولاتی رخ داده اند که نمی توان نسبت به آنها بی تفاوت بود.
همین امر نخبگان ایرانی را بدان سمت سوق داد که به صورت جدی در صدد پیوند سنت خودی با این پدیده ها باشند. پرسش از این نسبت البته هنوز هم پرسش اصلی فرهنگی ما به حساب می آید اما در اینکه نخبگان زمانه و دوران مشروطه این پرسش را بدرستی تشخیص داده بودند شکی نیست و از این جهت ما از بسیاری از فرهنگهای جنوب جلوتر بودیم. هر ایرادی که به روند مشروطیت در ایران داشته باشیم و هر نقدی که به سلسله جنبان این رخداد داشته باشیم نمی توانیم این پیشرو بودن – لااقل در پرسش – را به عنوان نقطه عطف مطرح نکنیم.
حق آن است که ما تاریخ معاصرمان را بدرستی نمی شناسیم. بسیاری از اطلاعات ما از تاریخ معاصر و بخصوص رخداد انقلاب مشروطیت از آنچه شنیده ایم ناشی می شود و کمتر سعی کردیم به منابع اصیل و درجه اول در این زمینه رجوع کنیم. همین امر سبب شده است که پژوهشگرانی مدعی شوند ما حافظه تاریخی نداریم که این مدعا البته مدعای درستی به نظر نمی رسد. با این همه ما محتاج آنیم که نگاهی مجدد به تاریخ معاصر دیارمان بیفکنیم.
ضعف نشناختن تاریخ معاصرمان منحصر به انسانهای عادی این مرز و بوم نیست و حتی روشنفکران و نخبگانمان هم اطلاعی ژرف از این تاریخ ندارند. به همین جهت است که اکثر آنها طرحها و پروژهایی را پی گرفته اند که پیش از این از سوی افرادی دیگر پی جویی شده بودند و نقاط قوت و ضعف آن آشکار بوده اند. با وجود این، روشنفکران به جهت عدم آگاهی از این تاریخ نقاط فراز و فرود کار همکیشان و هم قشران خود را بدرستی نشناخته اند و ناگزیر به تکرار آن گشته اند.
این نقص به اندازه ای پررنگ است که کثیری از آثاری که ما در زمینه ایران معاصر واجد هستیم از سوی افرادی نگاشته شده اند که متعلق به فرهنگ ایرانی – اسلامی ما نبوده اند و خارجیانی هستند که در گروههای پژوهشی دانشگاههای مختلف به کار پژوهش در زمینه فرهنگ ایرانی مشغول بوده اند. طبیعی است که این آثار هم به جهت آنکه پژوهشی از بیرون اند از ضعفهایی رنج می برند که تنها با کار محققان بومی قابل رفع کردن هستند.
تعدادی از مواضعی که نسبت به انقلاب مشروطیت ابراز می شوند با توجه به نشناختن پرسش اصلی مشروطه ره به خطا می برند. حق آن است که پرسش اصلی در مشروطیت برقراری نسبتی میان سنت و تجدد است و همه مسائل و پرسشهایی دیگر که در دل این انقلاب وجود دارند در ذیل این طرح قابلیت مطرح شدن را دارند. به همین جهت آنها که تصریح می کنند انقلاب مشروطیت به دنبال حذف دین از عرصه عمومی و خصوصی جامعه بود به همان اندازه اشتباه می کنند که عده ای که معتقدند انقلاب مشروطیت خواهان غربی کردن همه جوانب جامعه ایران بود. این رویکردها علت را با معلول خلط و خبط کرده اند.
آنچه در این انقلاب پررنگ است تلاشی است که برای ارتباط با فرهنگی دیگر صورت می گیرد و این ارتباط در ذات خود مذموم نیست. می توان به پاره ای از گرایشهایی که در دل این انقلاب نضج گرفته اند این ایراد را وارد دانست که نتوانسته اند بخوبی بین این دو جهان بینی مع ایجاد کنند اما دغدغه اصلی و اصیل این انقلاب قابل خدشه وارد کردن نیست. نباید تاریخ را چنان و چندان تک بعدی دید که هر گرایشی به ایجاد ارتباط با غرب را تعبیر به غرب زدگی کرد و هر گرایشی به نفس کشیدن ذیل سنت را تأویل به ارتجاع کرد. رنخبگان مشروطه البته این خطا را مرتکب شده اند. با این همه هیچ از این دو آفتی که به پیروان انقلاب مشروطیت وارد است به خود این انقلاب مهم در تاریخ معاصر ایران وارد نیست.
پدیدههای انسانی پدیدههایی هستند که نه تنها تاریخی طولانی را پشت سر خود دارند که تبعات خواسته و ناخواسته ای را در جلوی روی خود رقم می زنند. انقلاب مشروطیت هم از این قاعده مستثنی نیست. عواملی بسیار در تاریخ ایران وجود دارند که انقلاب مشروطیت را سبب شده اند. از ناکارآمدی حکومت قاجار گرفته تا بی توجهی به مؤلفه های فرهنگهای دیگر و از نضج گرفتن مدرنیته تا جنگهای روس و تا برخورد نامناسب حاکمیت با مردم همه این عوامل دست به دست هم دادند و انقلاب مشروطیت را به انجام رساندند. اما انقلاب مشروطه نتایجی را واجد است که این نتایج به ما هم رسیده اند و به همین جهت است که پاره ای از پژوهشگران تاریخ معاصر بر این عقیده اند که ما هم در ذیل اپیستمه و گفتمانی زیست می کنیم که انقلاب مشروطیت به وجود آورده بود.
به تعبیری دیگر انقلاب مشروطیت یک روند است که این روند تا زمانه ما گسترش یافته است. به همین جهت وضعیت ما هم اکنون مستقل از انقلاب مشروطیت قابل بررسی نیست. این نکته ای است که پاره ای از تحلیلگران سیاسی و فرهنگی جامعه ایران زمین آن را نادیده گرفته اند. هر تحلیلی که قصد بررسی وضع موجود ما را دارد نمی تواند این تاریح یک صد ساله اخیر را نادیده بگیرد و وارسی تک تک حوادث آن برای رسیدن به دیدی جامع و کامل از موقعیت کنونی مان ضروری است.
نظر شما