1
علم ( science) محصول مواجه خاصي از آدمي با جهان ( طبيعت و انسان) و دين محصول مواجهه انسان با امر قدسي (the Holy, the Sacred, ) به حساب مي آيند. از اين رو، هم علم و هم دين را مي توان در دو حوزه به بررسي نشست : ساحت حضوري ( تجربه ،experience) و ساحت حصولي ( تعبير، interpretation ). اين دو حوزه البته مربوط به دو حوزه از آدمي هستند كه در يك حوزه، معرفت و شناخت آدمي قرار دارد و در حوزه ديگر، ساحت وجودي انسان رخ مي نمايد. ارتباط انسان با خود و ديگري ابتدا در حوزه وجودي آدمي صورت مي گيرد و پس از وقوع اين تجربه است كه انسان، آن را به حوزه معرفتي وارد مي كند و از آن تجربه، مفهوم سازي مي نمايد. علم و دين نيز از اين قانون مستثنا نيستند و انسان ابتدا از ارتباطش با جهان (مبدأ علم) و امر قدسي (مبدأ دين) تجربيات و اثراتي اخذ مي كند و ساحت حضوري و وجودي اش را غني و سرشار مي سازد و آنگاه با تحويل داده هاي اين ساحت حضوري ، به ساحت حصولي، زمينه پيدايش مفاهيم و تعابير آن تجربيات و تاثيرات را فراهم مي كند. از رابطه انسان با جهان (از منظر علم) تجربه علمي حادث مي شود و از رابطه انسان با امر قدسي ، تجربه ديني و تنها پس از اين رابطه است كه در مقام حصول، معرفت علمي و معرفت ديني با مفهوم سازي آن تجربيات، حاصل مي شوند.
آنچه البته از تعارض علم و دين مراد است بيشتر به تعارضاتي كه در مقام حصول حادث مي گردند، توجه دارد و آنجا كه از تعارض روش علم و دين، زبان آنها، موضوعاتشان و پرسش هاي آنها سوال مي شود، تعارضات در ساحت حصولي ( تعبير) مد نظر هستند و پرسش هايي چون : تفاوت ها و تشابهات زبان علم و زبان دين چيستند؟ معرفت علمي از چه رويكردهايي سود مي جويد و اين رويكردها چه نسبتي با روش هاي معرفت ديني پيدا مي كنند؟ پرسش هاي معرفت ديني و معرفت علمي هر يك چه ماهيت و مبنايي دارند؟ معيارهاي سنجش گزاره هاي ديني و علمي چه هستند و ارتباط آنها با هم چگونه است؟ گوشه اي از ارتباط علم و دين را در مقام حصول نشان مي دهند. (1) اما اين، همه ماجرا نيست و جست وجوي ارتباط علم و دين در مقام حضور نيز مي تواند مكمل نگاه، از منظر حصول باشد و علاوه بر آن، چه بسا هر سختي در مورد نسبت به معرفت علمي و معرفت ديني مي رود اگر پيشاپيش توجهي در خور در ماهيت تجربه ديني و تجربه علمي را به همراه نداشته باشد، سخن و كلام عميقي محسوب نمي شود. هدف ما در اين مقاله آن است كه رويكردي متفاوت به تجربيات ديني و علمي داشته باشيم و با مشخص كردن دو تجربه اصيل و عميق ديني و علمي ( يعني تحير عابدانه و تعجب عالمانه)، نسبت علم و دين را از اين دريچه به بررسي بنشينيم. به زعم ما نكاتي در مقايسه اين دو تجربه وجود دارند كه پيش از اين به طور تخصصي نظر كسي را جلب نكرده است و مقاله ما اگر نقطه عطفي داشته باشد در همين تذكار تمايز و البته تشابه ميان گونه اي تجربه ديني (حيرت) با نوع تجربه علمي (تعجب) به حساب مي آيد.
2
تجربه علمي آدمي از جهان (انسان و طبيعت) را مي توان با نمودهاي متفاوتي مشخص كرد: منظم ديدن جهان، بر انگيختن حس زيبايي شناختي (2)، تعجب و شگفتي و حتي ترس، برانگيخته شدن حس شفقت ورزي انسان ( در علوم انساني ) و حس دسترس ناپذيري عالم و آدم، از جمله تجليات تجربه علمي در حوزه احساسي و وجودي انسان به شمار مي روند.
انسان با توجه به آدم و عالم (موضوعات علم) نظمي را ميان اجزاي آنها درك مي كند و مي تواند ميان اين مولفه ها چنان تناسب و هماهنگي دريابد كه حس زيبايي شناختي او تحريك شود. حتي دسترس ناپذير بودن و تو در تو ديدن جهان مي تواند گونه اي ترس و واهمه را براي وي به همراه داشته باشد، اما شايد حسي كه بتواند همه اين مظاهر را در برگيرد، تعجب و شگفتي باشد كه از مواجهه انسان با عالم و آدم (طبيعت و انسان) به او دست مي هد. تعجب و شگفتي، حالاتي از وجود انسان هستند كه پس از مواجهه وي با امر يا اموري بس پيچيده حادثه مي شوند، حالاتي كه وجود انسان از درك آنها عاجز است. (3) از اين رو، دور از واقع نيست اگر تجربه دانشمندي را كه با طبيعت، آسمان ، گياه، انسان و يا هر يك از اجراي آنها مواجه مي شود، تجربه اي شگفتي زا و تعجب آور نام نهيم (هر چند كه بايد براي هر يك از اين تجربيات شگفتي زا و حيرت آور عمق و وسع متفاوتي قائل شد كه از دانشمندي به دانشمند ديگر متفاوت است و حتي براي يك دانشمند در زمان هاي متفاوت گوناگون است). عالمي كه نگاهي عميق به انسان و طبيعت مي كند با ديدن اين همه پديده ها و نشانه ها كه هم علت آنها و هم فرايندشان براي وي مجهول اند، بسي دچار تعجب و بهت مي شود؛ بهت و تعجبي كه وجود انسان در رابطه با پديده هايي فوق تصور از خود نشان مي دهد.
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
عقل حيران شود از خوشه زرين عنب فهم حيران شود از حق ياقوت انار(4)
شگفتي دانشمندي كه به انسان نيز مي نگرد و گوشه اي از جنبه هاي فراوان او را مي كاود اگر از شگفتي عالم طبيعت بيشترنباشد، كمتر نيست. به قول متفكري، شگفت آميزترين موجود جهان، انسان است و واضح است دانشمندان علومي چون: بيولوژي ، باستان شناسي ، فيزيولوژي ، روان شناسي ، پزشكي ، جامعه شناسي و تاريخ كه هر يك به گوشه اي از لايه هاي متفاوت آدمي نظر دارند، كم و بيش صفت " تعجب" و " شگفتي" را به همراه داشته باشند.
همه كوشش علم البته اين است كه با كشف قوانين علمي، بر اين تعجب و بهت غلبه كند، اما شايد بتوان خاستگاه هر فكر و انديشه اي را درباره جهان و انسان (چه از طريق فلسفه و چه از طريق علم) اين حس تعجب و شگفتي دانست. افلاطون بود كه نشانه فيلسوف بودن را داشتن حس اعجاب و شگفتي مي دانست و ارسطو شگفتي و اعجاب را دليل فيلسوف شدن بر مي شمرد. ولي مي توان همين احكام را نسبت به دانشمندان هم ابراز داشت.(5)
به طور مثال هنگامي كه اينشتين، واقعيت را امري بس عجيب بر مي شمرد و وظيفه خود را آگاهي جزيي و زايل شدن گوشه اي از آن بهت و حيرت مي داند، تعجب عالمانه خود را از تامل بر جهان نشان مي دهد (6). اين شگفتي را نه تنها وصفي از او، كه مي توان از خصايص لاينفك بسياري از نخبگان و بزرگان علم به حساب آورد.
3
تجربه ديني به مثابه رابطه آدمي با امر قدسي نيز براي انسان آثار متفاوتي (در ساحت وجودي) به همراه دارد: احترام، اضطراب ، تبرك ، هيبت، تقدس، خشيت، ترس ، شرم ، شيفتگي ، جذبه و شوق و وجد از نمودهاي تجربه ديني در وجود آدمي به حساب مي آيند. در يك عابد، امر قدسي مي تواند آن چنان تقدس و عظمتي داشته باشد كه او را با حالاتي چون : هيبت ، اضطراب ، احترام ، خشيت ، ترس و شرم مواجه كند؛ هر چند كه عابدان گوناگون هر يك، احساس و تجربه هاي خاصي را بيشتر و بهتر در خود درك مي كنند؛ عابدي از مواجهه با آن ساحت لاهوتي بيشتر مضطرب است و ديگري وجد و ذوق و تبرك را در خود احساس مي كند، يكي از ديدار با امر مقدس ، شرم و آزرم را نصيب مي برد و ديگري ترس و خشيت را بهره مي برد. با وجود اين ، در اين جا نيز نبايد از ياد برد كه هر يك از اين صفات و تجربيات، از درجه و مرتبه هاي متفاوتي نزد عابدان گوناگون برخوردار است. (7) .
باري ، علاوه بر شرم، هيبت، تبرك ، خشيت ، ترس ، جذبه، شوق ، وجد و شيفتگي كه به عنوان پديدارهاي تجربه ديني از آنها ياد شد مي توان از حيرت و حيراني به عنوان يكي از پديدارهاي مهم تجربه ديني ( بخصوص نزد نخبگان و خواص) به عنوان حاصل مواجهه انسان ديندار با امر قدسي ياد كرد. حيرت نيز به مانند تعجب و شگفتي وقتي حادث مي شود كه آدمي با امري بس بزرگ و سترگ كه درك آن برايش دشوار است روبر مي شود و چه امري حيرت آميز تر و بهت آورتر از امر قدسي ( با وجود تجليات گوناگون آن) كه بسي مرموز و چند لايه است؟ حيراني و حيرتي كه وصف دينداران است اين گونه آغاز مي شود و بدين جهت است كه بسياري ، شرط اساسي و اصلي عبد و دينداري را همين حيرت بر مي شمارند و هرگونه آگاهي از معبود را منوط به اين حيراني مي دانند.
براي ديندار مواجهه با امر قدسي مهمترين ارتباط است و علاوه بر آن نسبتي اين گونه مهم، عابد را به حيرت و حيراني دچار مي كند. به قول عطار شاعر ايراني :
آنچه بر من حيران گذشت بر كسي هرگز ندانم آن گذشت
آنچه من ديدم نيارم گفت باز زين عجايب تر نبيند هيچ راز
زين عجايب تر حال نبود در جهان حالتي نه آشكارا نه نهان
تجربه امر قدسي كه به زعم بسياري چون اوتو( Rudolf Otto ) و الياده (Miccea Eliade) ، اساس و پايه دين است بدين گونه رابطه نزديك و تنگاتنگي با حيراني پيدا مي كند و اين حيرت و حيراني را مي توان از مهم ترين تجليات ديندار عابد با حقيقت متعالي دانست و اين حيراني است كه در نگاه افرادي چون عطار، عجيب ترين حالت آدمي است و هيچ رازي چون امر قدسي اين گونه انسان را به حيرت دچار نمي سازد؛ حالتي كه در خيلي موارد حتي سخن گفتن از آن، در قدرت و توانايي عابد نيست.
اين حيرت و حيراني البته به زعم مولوي حالت و وضعي است كه باعث رويگرداني عابد از امر قدسي نمي شود بلكه حيرتي است كه با شيفتگي و عشق همراه است.
ني چنان حيرت كه پشتش سوي اوست بل چنين حيران وغرق و مست دوست
از اين روست كه در ديدگاه مولوي اين حيراني هميشه با شيفتگي و عشق همراه است، اما حق اين است : آنگاه كه پديدار شناسانه به عكس العمل هاي متفاوت عابد در قبال اين حيراني نظر مي افكنيم بايد دو واكنش را نديده نگيريم و دو نوع حيرت را از يكديگر تمييز دهيم: حيرتي همان گونه كه مولوي در وصف آن مي كوشد مي تواند با شيفتگي و عشق و دوستي عجيب شود و حيرتي ديگر مي تواند آدمي را از امر قدسي دور كند و درك اين حيرت آن چنان براي عابد، سنگين است كه در نقش دور كننده عابد از امر قدسي عمل مي كند. از اين رو، حكم دقيق تر اين است كه بگوييم: تحير عابدانه ، نه تنها جذب كننده كه دفع كننده هم هست. (8)
4
پرسش اين مقاله اين است كه چه نسبتي ميان تعجب عالمانه با تحير عابدانه موجود است ؟ اين دو كجا به هم كمك مي رسانند و از كجا به بعد در تعارض با هم قرار مي گيرند؟ به تعبير ديگر عابد دانشمندي كه هم به تعجب عالمانه دچار است و هم از تحير عابدانه نصيب برده است با اين دو حس و وصف، چگونه كنار مي آيد و حوزه وجودي او به چه طريق اين حيرت و تعجب را با هم جمع مي كند؟
الف - توافقات : هويت ديني آدمي، داراي قدمتي بسيار بيش تر از هويت علمي او است. قدمت مواجهه انسان با امر قدسي شايد از 50 قرن متجازو باشد در حالي كه رويكرد علم ورزانه به جهان و كسب تجربه علمي (و آنگاه معرفت علمي) از 5 قرن تجاوز نمي كند. (9) بدين جهت عده زيادي بر اين باورند كه حيرت هاي شگرف عابدانه انسان ديندار، مقدمه و بستر مناسبي براي پرورش شگفتي هاي عالمانه، مهيا كرده است كه اين تعجب هاي عالمانه خود معرفت علمي را حادث كرده اند. آدمي البته با يك تاريخ و پيشينه به سراغ همه چيز از جمله جهان ( طبيعت و انسان) رفته است و بدين جهت مي توان بسياري از مولفه هاي تعجب عالمانه او را در حيرت هاي عابدانه او يافت. اين مسئله را البته مي توان از بعد تاريخي و كلان خارج نمود و به زندگي فكري و معنوي دانشمندان عابد نيز تسري داد؛ تحير عابدانه و تعجب عالمانه آن دانشمند را در هماهنگي و همداستاني با هم ديد و تحير ديندارانه را امري دانست كه بسي به تعجب دانشمندانه و علم ورزانه انسان ياري مي رساند(10) . اين سخن ماكس پلانك با اين پيش فرض است كه درك مي گردد: عالي ترين حد كمال فكر كه مي توان به آن برسد احساس تعجب و شگفتي است كه براي او در برابر نمودهاي طبيعت پيدا مي شود. (11)
اين تعجب البته بسيار به حيراني عابدانه نزديك است و بدين جهت مي توان گفت كه شگفتي عالمانه و حيرت عابدانه مي توانند بسيار در تسريع و تعميق ارتباط با جهان و امر قدسي به آدمي كمك رسانند. از اين روست كه راسل گوشزد مي كند كه بزرگترين متفكران دريافته اند هم به علم و هم به تجربه قدسي بسيار نياز دارند و تجربيات قدسي و عرفاني و ديني الهام بخش بهترين چيزها از جمله علم هستند. (12) اينشتين هم به اين احساس خاص مذهبي به عنوان مبنا و مبداء بسياري از تلاش هاي فكري نام مي برد (13)، سخنان او را در قالب واژه ها و مفاهيم ما، اين گونه مي توان تأويل كرد كه : احساس تحير عارفانه و عابدانه باعث به وجودآمدن تعجب عالمانه مي گردد و اين خود به تبع، معرفت علمي را به وجود مي آورد. در نزد او نيز مصدر اين همه ابداعات عجيب، تجربه ديني و مذهبي و قدسي عالمان است. انسان تجلي خاصي از امر قدسي در جهان (طبيعت و انسان) مي جويد و حيرت عابدانه از اين طريق راه را بر علم و شگفتي زايي هاي آن باز و هموار سازد. عابدان در بسياري از موارد جهان (طبيعت و انسان) را نمادي از امر قدسي به حساب آورده اند و حيرتي كه از مواجهه با امر قدسي به آنها دست داده است تعجب عالمانه آنها را نيز تحت تاثير قرار داده است.
از ديگر سو، شگفتي عالمانه مي تواند وجود آدمي را مهيا و آماده ورود حيرت عابدانه كند و بدين گونه رابطه عابد با امر قدسي را از مرتبه والا و بالاتري برخوردار گرداند و بدان رنگ و بويي تازه، ارزاني دارد. هنگامي كه زيبايي هاي وصف ناشدني آسمان پر ستاره به ياري علم نجوم اشكار مي گردد و زيبايي هاي پر رمز و راز اجسام خرد كه ذره بين هاي الكترونيكي به نمايش مي گذارند و پرده هايي كه علوم طبيعي يكي پس از ديگري از چهره طبيعت بر مي انگيزند، آدمي به آگاهي دل مي رسد و اين، انسان را به بارگاه جمال ذوالجلال نزديك و نزديك تر مي سازد.
ب- تعارضات: سخن درباره تفاوت ها و شباهت هاي خانوادگي ميان تحير عابدانه و تعجب عالمانه است . اين بحث هنگامي كامل مي گردد كه جايگاه تعارضات هم نسبت به مقام شباهت هايي خانوادگي معين گردد. امر قدسي همان گونه كه از اين واژه برداشت مي شود امري ، مقدس ، متبرك و منزه است و حيرت عابد نيز رنگ و انگ فراواني از اين قداست و تبرك را به همراه آورد و اين حيرت با تعجب عالمانه كه موضوعش جهان خالي از تقدس است متفاوت است.
بدين جهت است كه مقدس ديدن طبيعت و آن را جلوه اي از امر قدسي محسوب كردن هيچ گاه مستقيما به معرفت علمي و تكنولوژي منتهي نمي شود و در اين ميان بايد فاصله مهمي از حيرت مقدس عابدانه به شگفتي عرفي و غير مقدس عالمانه طي شود. از منظر تجربه ديني و امر قدسي، طبيعت به عنوان جلوه اي از آن حقيقت متعالي و غايت نهايي محسوب مي شود و اين حس با شگفتي عالمانه اي كه چه بسا قداستي را جلو خود نمي بيند و گاهي به تغيير و تصرف در جهان (طبيعت و انسان) ختم مي گردد متفاوت است .
شگفتي عالمانه جهان را بصورت مقدس در نظر نمي آورد و در پاره اي اوقات به آنجا منتهي مي گردد كه با اسطوره زدايي و افسون زدايي از طبيعت، آن را به عنوان منبعي از انرژي در نظر گيرد و با شكنجه جهان (به زعم فرانسيس بيكن) خواست ها و نيازهاي خويش را برآورده سازد و اين رويكرد، با حيرت ناشي از رويارويي با امر قدسي متفاوت است . اين نقل قول از " بومه " : در نور آن مشاهده ، روح من از وراي همه چيز و به درون همه مخلوقات نگريست ومن خدا را در گياه و چمن باز شناختم(14) . با شگفتي عالمانه مقايسه گردد كه كاملا از قدسي ديدن امور خالي و عاري است و عاقبت با در انداختن پرسش هايي به قوانيني كه از ربط پديده هاي جهان حكايت مي كنند منتهي مي شود.
عالم از جهان افسون زدايي مي كند اما عابد در راز هستي به ديده يك قديس مي نگرد. به همين خاطر علم، تكنولوژي را بوجود مي آورد كه به نوعي شكنجه جهان (انسان و طبيعت) براي تسليم شدن به خواست ها و نيازهاي عالم است. اما رابطه عابد با جهان به عنوان مظهري از امر قدسي و بوجود آمدن حيرت عابدانه بلا واسطه بدان جايگاه نمي رسد. هماهنگي زنده وار با كل جهان و احساس وحدت باطني با جهان درون و برون به عنوان يك نمونه از مواجهه انسان با امر قدسي بسي از تعجبي كه عاقبت با فاصله گرفتن از طبيعت ، دوگانگي عالم از عالِم را بوجود مي آورد و از جهان و انسان تعجب زدايي و تقدس زدايي مي كند متفاوت است.
"هايزنبرگ" مثالي را نقل مي كند كه بخوبي مي تواند تفاوت مهم اين دو نوع تجربه نسبت به جهان (يكي به عنوان تجلي اي از امر قدسي و ديگري به مثابه منبعي براي انرژي و وسيله اي براي تامين نيازها و خواست هاي عالم) را نمايش دهد. او نقل مي كند كه در زمان هاي گذشته فردي به نام "تزي گونگ" در حال عبور از شمال رودخانه "هان" در جين بوده است. او پيرمردي را مي بيند كه در مزرعه مشغول كار است. او جوي هايي ايجاد كرده است و با كاسه اي و با دشواري بسيار، به درون چاهي مي رود و كاسه را پر از آب مي كند، بيرون مي آيد و در جوي هاي آب مي ريزد و با كار و تلاش بسيار، نتيجه و ثمره اندكي دريافت مي دارد.
"دزي گونگ" به آن پيرمرد مي گويد: "شما مي توانيد از يك ميله چوبي براي بيرون كشيدن آب از چاه استفاده كنيد" و پيرمرد با خنده جواب مي دهد: من از پيرمان شنيدم كه هر كس كارش را با ماشين انجام دهد، كارش را با روش ماشين انجام مي دهد و هر كه كار با روش ماشين انجام دهد قلبش ماشيني مي شود و هر كس قلبش ماشيني شد معصوميت و اصالت خويش را از دست مي دهد و روحش ناپايدار مي گردد و نمي تواند با احساس حقيقي موافقت كند. نه آن كه آن چه تو مي گويي را ندانم و نتوانم انجام دهم. اما از استفاده آنها خجالت مي كشم . ( 15)
آري ما با دو نوع رويكرد به جهان و دو قسم تجربه مواجهيم كه يكي (تعجب عالمانه) به علم منتهي مي شود، علمي كه با افسون زدايي و اسطوره زدايي از انسان و طبيعت به قوانيني دست مي يابد تا آن تعجب و شگفتي را زايل كند و گاهي آن را تغيير دهد ولي ديگري (تحير عابدانه) بسي اوقات همان گونه باقي مي ماند و با انديشه تغيير ميانه اي ندارد. حتي معارفي كه به تبع از آن نيز حادث شوند از آن ويژگي حيراني را همراه خود دارند.
عالم با معما جلوه دادن موضوعي كه به آن مي پردازد(عالم و آدم) از آن موضوع فاصله مي گيرد و خود را فاعل شناسايي اي مفروض مي گيرد تا موضوعات و ربط آنها را با قانون هايي بيان دارد. اما امر قدسي يك راز است رازي كه جدا كردن آن از عابد آسان نيست و عابد چنان با امر قدسي درگير است كه قانونمند كردن امر قدسي به مانند طبيعت ممكن نيست و تفاوت حيرت عابدانه با تعجب عالمانه در اين فضا است كه شكل مي گيرد. عالم با فاصله گرفتن از جهان به كشف قوانين آن نائل مي گردد، در جهان تصرف مي كند و تعجب خود را زايل مي كند اما حيراني عابدانه بيشتر مواقع به جاي آن كه زايل شود هر فكر و ذكر را در چنبره و سلطه خود در مي آورد.
امر قدسي يك راز است. مسئله نيست كه حل گردد. رازي است جاودان كه كوشش در مواجهه و مراوده با آن نه تنها زايل كننده حيرت نيست كه تحير افزا است . بدين رو قواعد حاكم بر "مسئله " در مورد "راز"، جاري نيست و تعجبي كه محصول رويارويي با مسئله است با تحيري كه از ديدار عابد با امر قدسي (راز) حاصل مي گردد متفاوت است. تعجب عالمانه به سبب داني ختم مي گردد اما تحير عابدانه نه تنها كم رنگ نمي گردد كه در مواجهه با امر قدسي پررنگ تر مي شود. عناصري از بي چوني در تجربه ديني و معارف حاصل از آن وجود دارند كه حيراني عابدانه را از تعجب جدا مي كنند.(16)
5
تبيين شگفتي عالمانه و شيفتگي ها و حيرت هاي عابدانه ، آن گاه كامل تر خواهد گشت كه ديدار آنها در يك انسان مشاهده گردد تا مشخص شود عابد عالم در مقام مواجهه با اين دو حس و تجربه، با چه تعارضاتي روبروست؟
عابدي كه در ارتباط با امر قدسي است و حيراني و حيرتي ژرف را در وجود خود حس كرده است در عالم وجود قايل به يك اولويتي است و اولويت اول او، مواجهه با امر قدسي است. آنچه براي وي از ارج و قرب برخوردار است "امر قدسي " و "ارتباط با او" است و ديگر امور در حاشيه قرار مي گيرند. عابد (بخصوص خواص و نخبگان ديني) همه وقت و همه چيز امر قدسي را مي خواهد و نه گوشه اي از وي را و به همين جهت هم، دغدغه عابد در جهاني كه نمي توان همه چيز را با هم خواست اين است كه با امر قدسي روبرو گردد و در اين ميان همه چيز از جمله علم جويي فدا مي شوند.
عابد به مثابه بازيگري است كه همه بازي هاي خود را به جز بازي با امر قدسي تعطيل مي كند و هر تلاشي جز اين تلاش ، براي او رنج و حرمان ِ غرق شدن در جزييات بيهوده را براي وي به ارمغان مي آورد. نگاه او به معارف و امور ديگر از جمله علم جزيياتي است كه همه در برابر امر مهمي چون حقيقت متعالي (راز هستي) و ارتباط با او رنگ مي بازند. به عبارت ديگر در جهاني كه همه بايد اولويت هايي را دارا باشند عابد رابطه با امر قدسي را بر مي گزيند و اين عابد (كه عالم هم هست) با معضلي حاد روبرو است . معضلي كه به تعيين اولويت ها مربوط است. عابد عالم يا بايد امر قدسي را در اولويت اساسي قرار دهد كه در اين صورت ديگر عالم نيست و يا اين كه شگفت ورزانه به طبيعت و جهان نگاه كند و معرفت علمي به وجودآورد كه در اين مورد هم امر قدسي در حاشيه قرار گرفته است و اين تعارضي است كه بعشي از بزرگ ترين عالمان ديندار بدان اشاره كرده اند.
هنگامي كه آلبرت اينشتين مي گويد: من با طيف اين عنصر، آن عنصر، اين پديده يا آن پديده كاري ندارم. من مي خواهم انديشه هاي خدا را بدانم. بقيه جزييات است (17) به همين تعارضات توجه دارد.
هر كسي با وجود نسبتي برقرار مي نمايد و اين نسبت به اولويت هايي كه انسان در زندگي تعيين مي كند بستگي تام دارد. عابد نيز در جهاني كه همه ناگزير از گزينش هستند رويارويي با امر قدسي را در صدر اولويت بندي هاي خود قرار مي دهد، و مواجهه با امر قدسي به وي حيرت و حيراني عطا مي كند: حيرت و حيراني كه هر چند گاهي اوقات از شگفتي عالمانه عابد نيز نصيب مي برد اما حضور دوست به اندازه اي براي عابد پررنگ است و ضرورت او به اندازه اي در زندگي عابد حس مي گردد و جاذبه ارتباط با دوست و امر قدسي چنان پررنگ و قوي است كه همه بازيگري هاي پيشين عابد از جمله علم جويي و شگفتي آوري هاي جهان تعطيل مي گردد و عابد ندا مي دهد كه:
هر چه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم (18)
از اين رو در سطح فردي ، تعارضي جدي در عابدان عالم قابل تشخيص است و آن اين است كه حضور دوست در عابد جنان جذبه و حيرتي بوجود مي آورد كه او هر امري ، از جمله تعجب عالمانه را فداي آن مي كند. بدين جهت به گمان ما بسياري از عقل ستيزي هاي عابدان و عارفان فرهنگ هاي گوناگون بشري بدان معني نيست كه عقل و انديشه از اهميتي در نزدشان برخوردار نبوده است و آنها دشمن عقل و عقل ستيز بوده اند، بلكه همه مشكل بدان جا ارجاع داده مي شود كه حضور حضرت دوست براي آنها چنان جذبه و حيرتي به همراه داشته است كه ايشان هر امري از جمله عقل و انديشه را اموري جزيي و سطحي در برابر امر قدسي به حساب آورده اند و بدين رو، تفكر را فداي ارتباط با آن راز هستي و حقيقت متعالي كرده اند.
در سطح تمدني و كلان نيز اين تعارض را مي توان بيان داشت. هنگامي كه در فرهنگ ايران زمين، علوم با توجه به موضوعات آنها (به طبع از ارسطو كه او را پدر علم جديد نيز به حساب مي آورند) تقسيم و ارزشگزاري مي شوند و به طور مثال فارابي علوم را به شاخه هايي چون علم الهي ، علم رياضي ، علم طبيعي ، علم اخلاق ، علم تدبير بر منزل ، سياست مدن، شعر ، جدل و خطابه تقسيم مي كند و در نظر او، علم الهي مرتبه والاتر و بالاتري را داراست چون موضوع آن اشرف موضوعات است اين نكات بخوبي مي توانند نقش اولويت ها را نشان دهند. در يك فرهنگ ديني كه (حاصل تجربيات ديني است) اولويت اساسي امر قدسي است.
يكي از بزرگترين معضلات ما در جذب و جلب علم جديد نيز همين است كه نه مي توانيم از آن اولويت سابق(كه رابطه با امر قدسي در صدر است) دست برداريم و نمي توانيم به طور كامل به اولويت جديد (كه شگفتي عالمانه بر شگفتي عابدانه و حيراني هاي آن برتري و تفوق كامل دارد) تن در دهيم و به همين جهت به زعم ما يافتن نقطه معادل و توازن بين اين دو حس و تجربه (تحير عابدانه و تعجب عالمانه) بزرگترين مسئله همه فرهنگ ها و تمدن هاي معنوي به حساب مي آيد.
به معناي ديگر ، حتي مي توان يافتن نقاط تعادلي قابل اعتنا ميان تحير عابدانه و تعجب عالمانه را نه تنها مشكل فرهنگ هاي معنوي جهان كه يكي از بزرگترين مشكلات كنوني بشر به حساب آورد. اين مهم آنگاه بهتر آشكار مي گردد كه بدانيم بشر به هر دوي اين ساحت ها، نيازي مبرم دارد. بدون شگفتي ها و تعجب هاي عالمانه ، نه تنها رويكرد مهمي از انسان به عالم و آدم معطل مي ماند كه بسياري از امور معيشتي آدمي تعطيل مي شود و بدون تحيرهاي عابدانه يكي از اصلي ترين نيازهاي معنوي انسان كه در ارتباطبا پرسش هاي اساسي هستي است مسكوت مي ماند.
تبيين نظري براي يافتن نقطه تعادل شگفتي عالمانه و شيفتگي عابدانه كه به زعم ما پيش فرض مهمي چون چند لايه بودن وجود بشري (و مقدوريت همزيستي اين ساحت ها و لايه ها) را با خود به همراه دارد البته مقاله مجزايي را خواهان است و بيرون از حوصله اين گفتار پديدار شناسانه است كه تنها مدعي اضافه كردن دو مفهوم مهم؛ تعجب عالمانه و تحير عابدانه به بحث هاي موجود در ارتباط دين و علم است.
پي نوشت ها:
1- اين مباحث محور اساسي بسياري از كتاب هايي هستند كه در زمينه نسبت علم و دين نگاشته شده اند. به طور مثال نگاه كنيد به كتاب معروف ايان باربور (Ian Graeme Barbour ( با اين مشخصات :
Issue in Science and Religion London ,SCM Press, third impression -1972
2- اين دو حس : حس منظم ديدن عالم و حس زيبايي پس از مواجهه با جهان (عالم و آدم) اموري هستند كه تاماس كوون نيز در كتاب معروف خود: ساختار انقلاب هاي علمي به آنها اشاره مي كندد. نگاه كنيد به :
The Structure of Scientific Revolutions -Thomas S.Kohn -the University of Chicago Press, Second Edition -P.37
3- بي جهت نيست كه تعجب و شگفتي را بيشتر به بچه ها نسبت مي دهند. آنها به دنيايي تازه پا گذاشته اند كه هر چه مي بينند براي آنها تازگي دارد.
4- سعدي - قصايد
5- تفاوت شگفتي موجود در فلسفه با شگفتي علم، بحث و مقال مبسوط ديگري را مي طلبد و فراتر از توان و حوصله اين مقاله است.
6- دنيايي كه من مي بينم - آلبرت اينشتين - ترجمه از انگليسي به فارسي - فريدون مالكي - ص 24
7- علاوه بر آن مشخص است اين نوع نگرش به تجربه ديني با نگرشي كه تجربيات ديني و عرفاني را از طريق موضوعات امر قدسي از يكديگرجدا مي كنند، فرق دارد. رويكرد اين مقاله به تجربه امر قدسي ، گر چه ويژگي هاي امر قدسي را در كم و كيف تجربه ديني موثر مي داند بر آن است تا تجربه ديني را با توجه به پديدارهاي آن (ونه موضوع امر قدسي صرف) مشخص نمايد. سوئين برن پنج نوع تجربه ديني (تجربه خدا) را از طريق 5 جلوه امر قدسي مشخص مي كند: 1) تجربه ديني از طريق يك موجود عمومي و محسوس 2) تجربه ديني از طريق يك موجود عمومي و محسوس اما غير معقول 3) تجربه خدا و تجربه ديني از طريق موجودي خصوصي كه بوسيله زبان مي تواند تبيين شود 4) تجربه خدا از طريق موجودي خصوصي كه بوسيله زبان نمي تواند شرح داده شود و 5) تجربه ديني بوسيله يك موجود كه حتي نمي توان شبيه سازي اش نمود. تكرار كنيم كه اين رويكرد، با رويكرد ما كه خواهان تبيين پديدارهاي تجربي ديني است تفاوت هايي را دارد. براي ديدن رويكرد سوئين برن رجوع كنيد به كتاب او: Reason and Religious Belief -Oxford University Press -1997- P.14
براي ديدن رويكرد ديگري نسبت به امر قدسي به اين جملات از ميرچا الياده توجه كنيد:
اين تجربه ها و احوال خاص نمايانگر طيف به هم پيوسته اي است كه سرآغاز آن احوال نسبتا عالم و شايعي است كه عرفا به آن عرفاني گفته مي شود. در انتهاي خفيف تر اين طيف ، نمونه هايي از احساس خشوع و خشيت در مشاهده امر قدسي ، احساس حقارت در برابر حضور هستي يا حقيقتي شگرف، ميزان نامتعارفي از مسرت يا احساس صلح و صفا كه ناگهان به كسي دست مي دهد. در منتها اليه اين طيف تجربه و احوال عرفاني سالكان در يهوديت ، اسلام، مسيحيت ، آيين تائو، آيين هندو و آيين بودا است. كساني كه اين احوال را داشته اند (مخصوصا در حوزه هاي مسيحي ، هندو و مسلمان) بر آن هستند كه اين تجارب با ساير تجارب در احوال ديني، از جمله نمونه هاي ملايم تر آن نوعا فرق دارند. دين پژوهي - ميرچا الياده ، ترجمه از انگليسي به فارسي بهاءالدين خرمشاهي - ص 111
8- بنگريد به اين جملات از دكتر شايگان در كتاب زير آسمان هاي جهان:
امر قدسي چون تجربه اي دو گانه ظاهر مي شود . از يك سو نوعي دفع و راندن اين "مطلقا ديگر" كه ما را به عدم مي رسانده است و از سوي ديگر، نوعي جذب و خواندن است. اين تجربه دوگانه و متناقض كه به گونه اي جمع اضداد توصيف شده است، همانا تجربه امر قدسي است. اين كتاب در اصل به زبان فرانسه منتشر شده است.
9. مطمئنا قبلا از اين زمان هم تجربيات علمي وجود داشته است اما منظور ما در اينجا تجربه اي علمي است كه به صورت گسترده وجود داشته باشد.
10- ضمن آنكه در نزد يك عابد عالم، عكس اين فرايند نيز اتفاق مي افتد و تعجب عالمانه در مساعد كردن زمينه رشد و نمو تحير عابدانه مي تواند كمك رساند.
11- علم به كجاي مي رود؟ - ماكس پلانك - ترجمه احمد آرام - ص 296
12- عرفان و فلسفه - و.ت استيس - بهاء الدين خرمشاهي - مقدمه كتاب - انتشارات سروش
مشخصات اين كتاب به زبان انگليسي بدين قرار است:
Mysticism and Philosophy, W.T.Stace, Macmillan. London, 1973
13- پيشين - ص 54
14- عرفان و فلسفه - ص 63
Cultural Schizophrenia- Daryush Shayegan- translation from the French -John Hown 15- P.14
16- اين تفاوت ها ، البته شباهت هاي خانوادگي را كه قبل از اين در وصف آن كوشيديم زايل نمي كنند و اين دو (تحير عابدانه و تعجب عالمانه) با وجود اختلاف ها ، شباهت هايي نيز دارند و قادر به همياري هم هستند.
17- ديدگاههاي فلسفي فيزيك دانان معاصر - مهدي گلشني - ص21
2- سعدي - غزليات
نظر شما