به گزارش خبرنگار مهر، جلالی دانشآموخته علوم سیاسی از دانشگاه لندن و دارای مدرک دیپلم از مدرسه فیلمسازی لندن است. او که هشت سالگی از ایران رفته و تا 22 سالگی برنگشته بود، با فیلم پایاننامه خود به فهرست نهایی بهترین فیلمهای کوتاه جوایز معتبر بفتا راه یافت و با نسخه اولیه فیلمنامه "داستان مرزی" برنده جایزه اقامت در سینهفونداسیون کن شد.
او پیش از نشستن روی صندلی کارگردانی "داستان مرزی" برای ساختن مستندی درباره زندگی ترکمنها به ایران بازگشته بود. از آن مستند تنها یک شخصیت به فیلم سینمایی جلالی راه یافت و او نسخه نهایی فیلمنامه را در سینهفونداسیون کامل کرد و شرکت کاسپین فیلمز لندن کار تولید آن را بر عهده گرفت.
"داستان مرزی" در لوکیشن استان مرزی گلستان در 35 روز فیلمبرداری شد و جلالی چون دو شخصیت اصلی فیلمش را در جریان کار حذف کرد، ناچار شد برای گرفتن تصاویر بیشتر و کامل کردن فیلم 12 روز دیگر هم در همان منطقه کار کند. او ابتدا قصد داشت دومین فیلم خود را هم در ایران بسازد، اما حالا میخواهد در بریتانیا روی موضوعی معاصر کار کند.
"داستان مرزی" نخستین بار در دنیا در بخش مسابقه شصت و دومین دوره جشنواره فیلم لوکارنو به نمایش درآمد و البته نصیبی از جوایز نبرد. فیلم داستان چهار شخصیت است که همگی مشتاقانه منتظر افتادن یک اتفاق در زندگیشان هستند؛ اتفاقی که هرگز نمیافتد. آنچه میخوانید پاسخهای جلالی به پرسشهای خبرنگار بولتن روزانه لوکارنو است:
ـ شخصیتها خیالیاند، اما آنها را از تلفیق انسانهایی ساختهام که از دوره زندگیام در ایران در ذهن داشتم. برای مثال مغازهدار فیلم "داستان مرزی" همان دایی واقعی من است که دهها سال در آن منطقه صاحب یک مغازه لباسفروشی بود. او در فیلم هم نقش خودش را بازی میکند.
ـ در اصل قرار بود داستان فیلم شش شخصیت داشته باشد. اما در تدوین دو شخصیت را حذف کردیم. همه آنها منتظرند یک اتفاق در زندگیشان بیفتد. اما نمیافتد. سرانجام آلن به آنا پیشنهاد ازدواج میدهد که او نمیپذیرد. دورهگرد هم که در جوانی همسر خود از دست داده، نشانهای از مرسدس بنز سبز مییابد، اما هیچ ردی از همسرش نیست.
ـ محوطه کوهستانی منطقه با دشتهای خشک و بایر و دریای خزر مدتها است در سینمای ایران نادیده گرفته میشود. جمعیت روستایی در گرگان نامتراکم و پراکنده است و همه نوع آدمی در آن یافت میشود؛ از فارس و ترکمن و قزاق گرفته تا مردمانی با آبا و اجداد روسی و گرجستانی.
ـ هشت ساله بودم که از ایران رفتم و تا 22 سالگی برنگشتم. برگشتم برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ و خانوادهام. از آن زمان هر سال به ایران میروم و وقتی به آنجا بازگشتم خاطراتی از دوران کودکی به ذهنم آمد که بسیار بیشتر و شفافتر از خاطرات 16 سالگیام در لندن بود. خاطرات اینجا تازه است، اما خاطرههای دوران کودکی در ایران قدیمی.
*****
حسن جوانی فارس است که با داییاش کاظم زندگی میکند. او کاری در مزرعه پرورش جوجه مییابد و تنها دوستانش یک الاغ و یک ضبط صوت است. کاظم صاحب یک مغازه لباسفروشی است، اما لباسهایی که دارد هرگز به تن هیچکدام از مشتریانش اندازه نمیشود.
یک دورهگرد 55 ساله ترکمن که چهار نفر اطراف او را گرفته و تحسینش میکنند، به مدل عکاسی کتاب یک عکاس تهرانی تبدیل میشود. سالها پیش همسر دورهگرد با یک مرسدس بنز سبزرنگ از کنار او رفته و هرگز بازنگشته است. مرد هنوز هم امیدوار است همسرش یکروز بازگردد.
آلن یک ترکمن جوان است که با پدرش زندگی و در یک مزرعه پرورش جوجه کار میکند. او مدام در واکمن خود به دورههای آموزش زبان گوش میکند، چون میخواهد با آنا ازدواج کند و با او به باکو برود.
نظر شما