۲۲ تیر ۱۳۸۳، ۱۲:۲۸

تأملي برمفهوم اخلاق سياسي

تأملي برمفهوم  اخلاق سياسي

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : نسبت اخلاق و سياست از ديرباز مورد توجه بشر بوده و هنوز هم موضوع جالب توجهي براي پژوهشهاي فكري - فلسفي به شمار مي آيد. در اين مقال سعي شده تفكيكهايي كه به منزله تمهيدات لازم براي هر بحث از نسبت اخلاق و سياست هستند ارايه شوند.

سياست را علم تقسيم و تكثير قدرت نام نهاده اند. علم سياست بنا دارد با توجه به قواعد و قوانيني كه از ساختار سياسي - اجتماعي به دست مي آورد با كمترين هزينه و خسارت، قدرت را عادلانه و عاقلانه تقسيم كند. به همين جهت و با توجه به همين نكته مي توان ادعاي ارسطو را بهتر درك كرد كه علم سياست را برترين علم به حساب مي آورد. اگر بدانيم كه عوامل و علل دخيل در قدرت فراوانند و مولفه هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و تاريخي بسياري در آن نقش ايفا مي كنند ، مي توان پي برد كه چه دشواريها وموانعي بر سر راه علم سياست رخ مي نمايد و اين علم تا چه اندازه براي شناخن قدرت، مبادي و تبعاتش به نگاهي ژرف نيازمند است.

 از سوي ديگر ، سياست علمي نتيجه محور است و به چيزي جز سامان مقوله اي مهم و پرمخاطره چون قدرت نمي انديشد. اين علم اگر بتواند از مضرات فراوان و دامنه دار قدرت از طريق  پخش آن بكاهد رسالت خود را انجام يافته مي داند و بدان راضي و خشنود است. با اين تعبير از سياست، مشخص است كه تفاوت و تمايزي ميان علم سياست و حكمت سياسي از يكسو و سياسي كاري از سوي ديگر وجود دارد. سياسي كاري چيزي جز غوطه ور شدن در سودانگاري و نتيجه انگاري صرف براي رسيدن به اهداف و خيالهاي سطحي و مقطعي نيست در حالي كه  حكمت سياسي ، انديشه و مشي و مرامي را ماند كه بوضوح  و بوفور قواعد و قوانين گستره سياست را مي شناسد تا اهداف خود را بهتر و بيشتر مهيا سازد.

تذكار اين نكته ضروري است كه در زبان پارسي هم به مانند زبان انگليسي هنگامي كه از سياست سخن به ميان مي آيد دو معنا برداشت مي شود. معناي اول - همان طور كه ذكر آن  رفت - علم سياست است. سياست در اين تلقي به علمي گفته مي شود كه به توزيع و تكثير قدرت مي انديشد. تلقي ديگر از سياست به عمل سياسي پيوند مي خورد. يعني سياستمداران با تكيه بر حكمت و انديشه سياسي، عملي سياسي را دامن مي زنند. پس هنگامي كه از اخلاق سياسي سخن به ميان مي آيد تفكيك اين دو مقام ضروري است و بايد مشخص شود كه منظور از سياست، عملي سياسي است و يا به علم سياست توجه و تفطن داريم.

هنگامي هم كه از اخلاق سخن به ميان مي آيد دو برداشت برجسته است : گاهي از اخلاق علم و فلسفه اخلاق را مراد مي گيريم كه يا به ما مي گويد چه بايد انجام دهيم ( علم اخلاق) يا گزاره هاي اخلاقي را تحليل مفهومي مي كند ( فلسفه اخلاق) . در اين مقام البته رويكردهاي گوناگوني را شاهد هستيم. هم سودگرايي را مي بينيم و هم وظيفه انگاري و فضيلت محوري و هم تلفيق آنها . اخلاق از سوي ديگر به هنجارها و منش هايي توجه دارد كه ما در مقام عمل بدانها توسل مي جوييم.

هنگامي كه خواهان تعيين نسبت ميان اخلاق و سياست هستيم مشخص كردن آنكه از اخلاق چه مفهومي در ذهن داريم و سياست را به چه مفهومي اطلاق مي كنيم ضروري است. بايد معين شود كه آيا پرسش از نسبت اين دو به رابطه عمل سياسي و عمل اخلاقي نظر دارد يا نسبت علم سياسي و عمل اخلاقي يا برعكس علم اخلاق و عمل سياسي را پيش روي خود قرار مي دهد يا اينكه رابطه علم اخلاق و علم سياست را به عنوان پرسش مطرح كند. هريك از اين چهار حالت را كه در نظر بگيريم تلقي و برداشت ما از  اخلاق سياسي را  به راه متمايزي خواهد برد.

الف. رابطه علم اخلاق و علم سياست رابطه اي عادي ميان دو علم است و همان طور كه بسياري از علوم - بخصوص علوم انساني - نسبتي نزديك و تودرتو بايكديگر دارند اين دو علم هم داد و ستدهاي زيادي بايكديگر دارند.

ب. هنگامي كه علم سياست، عمل سياسي را مورد بررسي قرار مي دهد به تأثيرات هنجارهاي اخلاقي در تقسيم و تكثير قدرت مي انديشد و سوداي آن را دارد كه از آن اعمال، بهترين نتايج را حاصل كند. در مقامي كه علم اخلاق، سياست را مورد كاوش قرار مي دهد ، هنجارهاي سياسي از جهت ميزان اخلاقي بودن و اخلاقي نبودن ، درست يا نادرست بودن و فضيلت و رذيلت بودن مورد توجه است. اين مقام البته مقامي است كه در آن مناقشه و مباحثه اندك نيست و همين باعث شده است كه عده اي بر اين گمان باشند كه ميان اخلاق و سياست تناسب و ارتباطي نمي تواند باشد. پرسشها و سوالات بسياري در اين حوزه مشاهده مي شوند: آيا هنجارهاي سياسي مي توانند فضيلت محور باشند؟ علم سياست تا كجا و چگونه مي تواند جلوي ابزارانگاري سياسي را بگيرد ؟ آيا در حوزه سياست مي توان اخلاقي ماند و اخلاقي بود؟ همه اين پرسشها در تيررس انديشه عالم اخلاق قرار دارد تا بدانها پاسخ گويد.

پ. مقام ديگر، مقام نسبت عمل اخلاقي و عمل سياسي است. در اينجا ما بايد به حوزه روانشناسي و انسانشناسي پاي بگذاريم و پديدارشناسانه مشخص كنيم كه يك سياستمدار اخلاق گرا و يا اخلاقي سياست پيشه چگونه و با چه مكانيسمهايي اين دو حوزه از انديشه و پيشه بشري را در خود هضم مي كند و صحت و سقم اين چيستي و كيفيت از چه قرار است؟ واضح است كه ديدار اين دو حوزه  در وجود بشر عاري از كشمكش و تعارض نيست.

باري اگر از نسبت اخلاق و سياست سخن به ميان مي آيد تفكيك اين مقامها ضروري است. در اينجا البته قصد آن نداشتيم كه موضعمان را نسبت به موضوع پرمناقشه اخلاق سياسي روشن كنيم تنها خواهان مشخص كردن اين نكته بوديم كه آنكه پا بدين حوزه مي گذارد پيشاپيش بايد تقسيم اين مقامها را جدي بگيرد. 

 

 

کد خبر 94296

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha