۳۰ شهریور ۱۳۸۸، ۸:۵۸

یعقوبی در گفتگو با مهر:

سعی کردم در "خشکسالی و دروغ" موضعگیری نکنم/ پنهانکاری نوعی دروغ است

سعی کردم در "خشکسالی و دروغ" موضعگیری نکنم/ پنهانکاری نوعی دروغ است

نویسنده و کارگردان نمایش "خشکسالی و دروغ" با اشاره به اینکه موضعگیری نویسنده باید پنهان باشد، نمایش خود را عاری از موضعگیری خاصی در خصوص رفتار زنان یا مردان دانست.

به گزارش خبرنگار مهر، "خشکسالی و دروغ"  نمایش تازه محمد یعقوبی در مقام نویسنده و کارگردان به روابط میان یک زوج و اتفاقاتی که میانشان رخ می‌دهد می‌پردازد. امید وکیلی است که نمی‌خواهد همسرش از مسائل پنهان او با خبر شود و میترا اصرار دارد که از این مسائل مطلع شود. این موضوع باعث بروز مشکلاتی میان این دو می‌شود.

آرش دوست امید در جریان اتفاقات میان امید و میترا قرار می‌گیرد و سعی در برطرف کردن مشکلات آن‌ها از طریق گفتگو با امید می‌پردازد ولی متوجه می‌شود که خواهرش آلا و امید قصد ازدواج با هم را دارند. یعقوبی در این نمایش سعی دارد با نگاهی بی‌طرفانه مشکلات و اتفاقاتی را که در جامعه میان زوج‌ها و زنان و مردان رخ می‌دهد نشان دهد.

"خشکسالی و دروغ" از چند صحنه تشکیل شده است که با قطع نور و تعویض لباس بازیگران به هم متصل می‌شوند. در بین تعویض صحنه‌های نمایش صدای بازیگران در حالی که سؤالاتی را در خصوص روابط میان زنان و مردان مطرح می‌کنند، پخش می‌شود. طراحی صحنه نمایش "خشکسالی و دروغ" هم از مکعب مستطیل‌هایی تشکیل شده که در هر صحنه فضاهای مختلف مورد نظر را شکل می‌دهند.

 

یعقوبی در نشست نقد و بررسی خبرگزاری مهر به تشریح موضوعاتی چون نحوه انتخاب سوژه، بی‌طرفانه پرداختن به موضوع، کارگردانی، طراحی صحنه و نکاتی دیگر پرداخت. 

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر- ** سوژه‌ای که در این نمایش استفاده کردید سوژه‌ای اجتماعی است که وقتی افراد مختلف در سالن قرار می‌گیرند با آن همذات‌پنداری می‌کنند. گویی موضوعی است که همه روزه برایشان اتفاق می‌افتد. سوژه کمی متفاوت‌تر از سوژه‌هایی است که در آثار قبلی‌تان استفاده کرده بودید البته به غیر از "یک دقیقه سکوت" که در آن نیز موضوع روز جامعه مدنظر بود. چگونه به این سوژه و موضوع رسیدید؟

یعقوبی نویسنده و کارگردان "خشکسالی و دروغ": شروع "خشکسالی و دروغ" با یک بازی بود. یکی از لذت‌های من این است که یک بار دیگر نمایش "یک دقیقه سکوت" را بنویسم به گونه‌ای که گویا این نمایش را پیش از ننوشته و اجرا نکرده‌ام. خیلی دوست دارم این کار را انجام دهم ولی متأسفانه وقت کافی برای انجام آن را ندارم. همسرم آیدا کیخایی بخشی از نمایشنامه "رقص کاغذپاره‌ها" را برداشت و به نام نمایش "خداحافظ" کار کرد.

من هم در بروشور نمایش "خداحافظ" نوشتم که اگر بخواهیم صدای زن و مرد را از نمایش "رقص کاغذپاره‌ها" حذف کنیم لطمه‌ای به ساختار روایی اثر نمی‌خورد. من قطعه‌هایی از "رقص کاغذپاره‌ها" را حفظ کرده بودم و وقتی همسرم از من خواست که نمایشنامه‌ای را برایش بنویسم با در نظر گرفتن این قطعات نمایشنامه‌ای با نام "تو با همه فرق داری خوشگل من" را نوشتم ولی به دلیل اینکه احتمال می‌دادم در جشنواره تئاتر دانشگاهی برای نام آن مشکل تراشی شود نام نمایش را "تو به من اعتماد نداری" گذاشتم و کار شد.

بعد از آن فکر می‌کردم اگر این نمایشنامه تبدیل به اثری بلند شود چه اتفاقی می‌افتد البته نه با همان شخصیت‌ها بلکه به لحاظ موقعیت نمایش. شروع کار من با این بود و نامش "خشکسالی و دروغ" شد و به طور کلی از آن نمایش جدا شد و البته فضای "خشکسالی و دروغ" را دوست دارم. در نمایش "تو به من اعتماد نداری" وکیلی به همراه همسرش در هتلی در بندر انزلی اتاقی گرفته و قصد گردش با هم را دارند ولی دوست سابق مرد با وی تماس گرفته و از وی تقاضای کمک می‌کند و این سرآغاز مشکلات زن و وکیل را رقم می‌زند.

* گاهی نمایشنامه نویسانی که آثاری اینگونه خلق می‌کنند که روی روابط و لایه‌های پنهان روابط آدم‌ها کار می‌کند در ورطه جانب داری از مردها و زن‌ها می‌افتند ولی این اتفاق در "خشکسالی و دروغ" اتفاق نیفتاده است...

یعقوبی: خدا را شکر(می‌خندد) چند تن از فعالان حقوق زن‌‌ گفته بودند که این اتفاق افتاده و من جانبداری کرده‌ام. چه خوب که این حرف‌ها از زبان یک خانم بیان می‌شود و از چاپ آن خوشحالم.

* به نظر من زوج‌ها و زنان و مردان باید جنبه دیدن این شوخی‌ها را در صحنه نمایش داشته باشند. شما روی این خط باریک حرکتی تعادل خود را حفظ می‌کنید. ما با جامعه‌ای مواجه هستیم که به سمت مدرنیته در حال حرکت است و  زن‌ها و شوهرها در این جامعه سعی می‌کنند که شکل دیگری باشند ولی در وجودشان حسادت‌ها و درگیری‌های قدیمی را دارند. شما به عنوان نویسنده و کارگردان مرد چگونه این تعادل را حفظ کردید؟

یعقوبی: بسیار برای من خوش‌ آیند است که یک خانم این حرف‌ها را می‌زند. تعدادی از فعالان زن گفتند که حق را به جانب مردها دادم و یک نفر هم گفت که نمایشنامه‌ای به زن‌ها بدهکارم. من از این بابت که شما این حرف را زدید خوشحال نیستم  یعنی جنبه اخلاقی حرف شما مرا خوشحال نکرد بلکه جنبه نمایشنامه نویس من است که از این داوری خوشحال می‌شود. وقتی می‌خواهم هر نمایشنامه‌ای را بنویسم هدفم این است که بدون موضع‌گیری باشد.

البته نمایشنامه نویس موضع‌گیری خود را دارد ولی مهم این است که موضع‌گیری خود را پنهان کند. در نمایش "یک دقیقه سکوت" من موضع‌گیری خود را حتی در ظاهر هم داشتم ولی در بیشتر مواقع در شرایطی زندگی می‌کنیم که نمی‌توانیم با صراحت بگوییم چه کسی حق است و چه کسی باطل. 

* فکر می‌کنم چالش جامعه امروز ما این است که نباید به طور قطع حتی در مورد خود نیز قضاوت کنیم.

یعقوبی: کثرت‌گرایی بحث روز جامعه ماست. بردن آدم‌ها به اردوگاه حق و باطل فاجعه‌ای است که در حال رخ دادن است. وقتی صحبت از کثرت‌ گرایی می‌کنیم یعنی اینکه افراد با نظرات مختلف و متفاوت می‌توانند در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. نمایش "از تاریکی" که تا به حال مجوز اجرا نگرفته اثری است که سعی کردم در آن هیچگونه موضع گیری نداشته باشم.

هر کدام از ما به موضوعات مختلف نگاهی دارد که با وجود متفاوت بودن ارزشمند است. خوشحالم که توانستم این تکنیک را رعایت کنم که این فرصت به همه شخصیت‌ها در نمایش داده شود تا دیده شوند و قضاوتی صورت نگیرد تا ذهن مخاطب فعال شود.

* تا حقیقت را از پس این همه ماجرا کشف کند و حقیقت برای هر کدام از ما در منشوری جداگانه دیده شود...

یعقوبی: "خشکسالی و دروغ" از جمله نمایشنامه‌هایی است که می‌گویم من هر چهار شخصیت موجود در نمایش هستم البته بیشتر دوست دارم خود را پشت شخصیت آرش پنهان کنم. ولی واقعیت این است که پاره‌ای از شخصیت من حتی در آلا که بسیاری فکر می‌کنند شخصیت منفی نمایش است ولی اینگونه نیست،‌ وجود دارد.

این یک سیستم راشامونی پنهان است. در نمایشنامه "راشامون" چهار شخصیت در حال روایت هستند ولی نویسنده برای شخصیت پذیری بیشتر شخصیت‌هایش باید این سیستم راشامونی پنهان را وارد کار کند.

** اینکه شما در شیوه نگارش خود این بی‌طرفی را رعایت کرده‌اید درست است ولی در شیوه اجرا و نشان دادن این موضوع در روی صحنه تماشاگر با رابطه‌ای مواجه می‌شود که در آن شاهد حرکات بیرونی زن و حرکات آرام درونی مرد است. و این ذهنیت برای وی ایجاد می‌شود که حق را به مرد بدهد چون شاهد حرکت بیرونی زن است.

یعقوبی: واقعیت این است که تماشاگران کار را می‌بینند و من مطمئنم که در زمان تماشای نمایش مردی به همسر خود اشاره کرده و رفتارهای میترا را شبیه رفتارهای همسر خود دانسته است، ولی از ابراز این نظر رنج نبرده زیرا به عنوان شوخی بوده است. روزی مردی که برای فیلم‌برداری از نمایش آمده بود به من گفت که یکی از اتفاقات نمایش در زندگی واقعی وی رخ داده است.

مهم این است که چیزی نوشته شود که مسأله آشنایی برای زوج‌ها و اقشار جامعه باشد. اگر این شبهه ایجاد شده که من به مردها یا زن‌ها در این نمایش حق داده‌ام شاید به خاطر این است که مرد واکنش‌های تندی از خود نشان نمی‌دهد. دوست نداشتم که مرد واکنش‌های تندی از خود نشان دهد، در آنصورت گمان می‌شد که یکی آدم خوب و دیگری آدم بد نمایش است.

من شخصیت امید نمایش را شخصیت پنهان کار نمایش معرفی می‌کنم. وقتی او می‌گوید که ناگفته‌هایی در زندگی خود دارد با اشتباه میترا مواجه می‌شود. میترا می‌خواهد مسائل پنهان همسرش را بداند. پاشنه آشیل میترا این است که می‌خواهد بداند و دانستن مساوی با مردن است، گویی در میدان مین قدم می‌گذارد. گاهی لزومی ندارد که انسان از مسائل پنهان دیگری مطلع شود و در صورت مطلع شدن گویی چیزی را از دست می‌دهد.

هاماریتا و نقطه ضعف تراژیک میترا این است که می‌خواهد بداند. مرد در ابتدا صادقانه می‌گوید که همه مسائل پنهان و ناگفته دارند ولی با اصرار میترا می‌گوید که من دروغ‌هایی به تو گفته‌ام که بعد از آن راستش را به تو نگفتم. امید با صراحت شروع کرده و سپس به پنهان کاری می‌رسد زیرا صراحت باعث میل بیشتر زن به دانستن می‌شود.

در نمایشنامه "برلین" که برای گروه تئاتر لیو نوشتم نیز به موضوعی مشابه پرداختم. در آن اثر مرد خواب زنی را می‌بیند و این باعث بروز مشکلاتی بین مرد و همسرش می‌شود. در "خشکسالی و دروغ" هم امید می‌گوید که هیچ زنی در دنیا نمی‌تواند مرا شیفته خود کند و این دروغی است که به میترا یعنی همسرش می‌گوید. مرد نمایشنامه "برلین" خود را گناهکار نمی‌داند زیرا معتقد است خواب دیدن دست او نیست.

** به قدری حرکات مردها درونی است که حرکات بیرونی زن‌ها باعث بروز این سوء‌تفاهم برای مخاطب می‌شود که زن‌ها در این نمایش مقصرند. حتی جایی از زبان برادر آلا شخصیت زن دیگر نمایش می‌شنویم که وی و رفتارش را زیر سؤال می‌برد...

یعقوبی: ما تماشاگری داشتیم که می‌گفت میترا شخصیتی روانی است، ولی من تعجب کردم فکر می‌کردم میترا باید خیلی دوست داشتنی باشد. این موضوع بر می‌گردد به پنهان کاری‌های امید که در نمایش وجود دارد. پنهان کاری امید بسیار خطرناک‌تر است و این خود دروغ است. البته همه ما ناراستی‌هایی داریم و اینکه کجا و چرا پنهان‌کاری می‌کنیم درست است.

میل پنهان کاری زیاد امید و میل به دانستن زیاد میترا باعث بروز این مشکلات می‌شود. اگر رابطه را در سطح نگاه کنیم به امید حق می‌دهیم ولی اگر موقعیت را تحلیل کنیم به امید نمی‌توان زیاد حق داد زیرا رفتاری غیر اخلاقی انجام می‌دهد.

در نمایشنامه "ماه در آب" یا "گل‌های شمعدانی" دیالوگی استفاده کردم که برایم بسیار زیبا بود که البته برگرفته از زندگی واقعی یک زوج بود که از هم جدا شدند. در آن جدایی برادر زن حق را به شوهر خواهر خود داد و خطاب به خواهر خود گفت: تو یه جوری رفتار می‌کنی که با وجود اینکه حق با توئه نمی‌شه به تو حق داد.

البته صحنه گفتگوی آرش و امید و سپس میترا با آرش بی‌دلیل به وجود نیامده است و یک فرق اساسی این دو صحنه با هم دارند. امید در مکالمه خود با آرش مدام پشت سر میترا بدگویی می‌کند در حالیکه میترا در گفتگوی خود با آرش درباره دوست آرش و اتفاقات دیگر صحبت می‌کند و بدگویی امید را انجام نمی‌دهد. این نشان‌دهنده این است که آیا من موضع‌گیری خاصی داشتم یا نه. 

** ما شاهد صحنه‌های مختلفی از نمایش هستیم که نشانگر اتفاقاتی است که روی داده و ما در جریان آن‌ها قرار می‌گیریم. در این بین شاهد تعویض صحنه‌هایی هستیم که باید وجود داشته باشد تا بازیگران تعویض لباس‌های خود را داشته باشند...

یعقوبی: البته می‌توان به جای باید گفت که ما دوست داشتیم اینگونه باشد.

** در تعویض صحنه‌هایی که وجود دارد صداها و سؤالاتی که پخش می‌شوند مخاطب را به فکر وامی‌دارند که به یک تجزیه و تحلیل در خصوص روابط موجود حتی در زندگی خود بپردازد. ولی در تعویض‌های بعدی وقتی با حرکت کند عوامل صحنه و جابجایی‌های آرام و گاه اصلاح شده همراه می‌شود، اینگونه تصور می‌شود که به عمد قرار است زمانی بگذرد تا بازیگران آماده حضور مجدد روی صحنه شوند.

یعقوبی: اشتباه بزرگ مدیران صحنه من این است  که در زمان درست شدن صحنه باز هم آن را دست کاری یا جابجا می‌‌کنند. هیچوقت فکر نمی‌کردم که این کار نشان دهنده این است که زمان تلف می‌شود تا بازیگران روی صحنه حاضر شوند. منظور من از اینکه از مدیران صحنه‌ام خواستم تا کار خود را اصلاح نکنند به این خاطر بود که تماشاگر گمان نکنند که عوامل کار خود را اشتباه انجام داده‌اند.

به طور حتم این دلیل را نیز به مدیران صحنه خود خواهم گفت که به این دلیل موجه‌تر این کار را روی صحنه انجام ندهند. اما اگر عوامل صحنه بدون اشکال هم کار خود را انجام داده و صحنه را ترک کنند باز هم مخاطب در انتظار آمدن بازیگران است. ذات این نمایش اینگونه است که برای زیبایی بازیگران تعویض لباس داشته باشیم. البته اگر سینما بود این زمان برای تعویض لباس مورد نیاز نبود.

یک راه این بود که تعویض لباس نداشته باشیم که البته این پیشنهاد را علی سرابی داد. او معتقد بود همانطور که در صحنه سطوحی هندسی داریم از یک لباس واحد هم در طول نمایش استفاده کنیم. معتقدم در استفاده از سطوح هندسی ناگزیر و ناچار هستیم  زیرا ساخت صحنه‌های مختلف برای خانه‌ها زمان‌بر است ولی وقتی می‌توان کاری را به جای 10 ثانیه تعویض صحنه در 40 ثانیه انجام دهیم دوست دارم مخاطب این حق را به من بدهد.

برای همین با این موضوع کنار آمدم زیرا معطل شدن مخاطب در بین تعویض صحنه‌ها ذات اثر است. برای این موضوع از تکنیک صدا استفاده کردم و بعضی مواقع نیز به جای صدا موسیقی پخش می‌شود. اصرارم این بود که از هر چیزی که استفاده می‌کنم برای خود توجیهی داشته باشد و بیهوده از چیزی استفاده نکنم.

چراهایی که برایم جالب بود در بین تعویض صحنه‌ها قرار دادم. البته چراهایی که استفاده شده تنها جنبه تحلیلی ندارند و در جاهایی یک شوخی هستند. بعضی از چراها هم نه تحلیلی هستند و نه یک شوخی بلکه برای این بیان می‌شوند که دیگر نیازی نباشد برای بیان آن‌ها صحنه‌هایی به نمایش اضافه شود. به همین دلیل چراها از این سه دلیل پیروی می‌کنند.

* زمانی که در حال نگارش نمایشنامه هستید آیا همسرتان اثر را می‌خواند و می‌داند که قرار است کدام نقش را ایفا کند و آیا در پردازش شخصیت و نگارش آن تأثیرگذار است؟

یعقوبی: تا وقتی نمایشنامه من تمام نشده امکان ندارد کسی بتواند آن را بخواند حتی همسرم،
اگر متن خوانده شود دیگر قادر به نوشتن نخواهم بود. برای من نوشتن مثل یک راز است و اگر تا وقتی که تمام نشده کسی از آن با خبر شود دیگر معنا و ارزش خود را از دست می‌دهد. ولی وقتی نمایشنامه‌هایم تمام می‌شود اولین خواننده آن‌ها همسرم است.

طبیعی است وقتی در حال نوشتن نمایشنامه هستم این را در نظر دارم که قرار است همسرم در آن بازی کند. بنابراین همیشه در هنگام نوشتن این قرار را نزد خود می‌گذارم که همسرم قرار است کدام نقش را بازی کند و با این نگاه آن نقش را می‌نویسم. البته گاهی پیش آمده که وی نقش دیگری را دوست داشته و در صورت اینکه نتوانم وی را قانع کنم حق انتخاب و بازی نقش دیگری را به او می‌دهم.

در زمان نگارش "خشکسالی و دروغ" هم از ابتدا دوست داشتم که همسرم نقش میترا را بازی کند و این نقش را برای او نوشتم.

* به نظر می‌رسد که شما در اثرتان از تکنیک‌های سینمایی استفاده کرده و فاصله بین‌ سینما و تئاتر را برمی‌دارید. آیا ذهن‌تان سینمایی است و با هدف مشخصی این کار را انجام می‌دهید؟

یعقوبی: وقتی اولین بار در نمایش "رقص کاغذپاره‌ها" گفته شد که از تکنیک‌های سینمایی در تئاتر استفاده می‌کنم، خود به چنین موضوعی فکر نکرده بودم و تنها زیبایی صحنه مدنظرم بود. ولی در واقع وقتی گفته می‌شود که از تکنیک سینمایی استفاده شده و در قیاس با سینما هم این امر مشهود است، این موضوع وارد آگاهی انسان می‌شود و از آن پس به صورت آگاهانه از آن استفاده می‌کند.

در نمایشنامه‌های کلاسیک وقتی قرار است اتفاقی بیفتد با دیالوگ فاصله‌ها را پر می‌کنند ولی برای من لزومی نداشت که دیالوگ‌ اضافه کنم. از نور استفاده کرده و به نوعی کات سینمایی دادم و سریع به موضوع مورد نظر پرداختم. انکار نمی‌کنم که سینما را بسیار دوست دارم و به طور حتم تأثیر خود را روی من گذاشته است.

این کار به ریتم هم کمک می‌کند و باعث می‌شود تماشاگری که کمتر به تماشای تئاتر می‌نشیند بتواند با این نمایش ارتباط برقرار کند.

یعقوبی: برای من همیشه این اهمیت داشته تماشاگری که تا به حال تئاتر ندیده از کار من لذت ببرد. او بدون هیچ پیش زمینه‌ ذهنی و بی‌واسطه کار را تماشا می‌کند و اگر او با اثر من ارتباط برقرار کند، من و اثرم موفق بوده‌ایم.

در نمایشنامه‌های کلاسیک ساختار مشخص است و این پیش‌بینی اثر را میسر می‌کند ولی برای من این جالب نیست و اینکه تماشاگر نمی‌داند در هر صحنه چه زمانی نور آمده و ماجرا قطع می‌شود، نمایش را برای مخاطب غیر قابل پیش بینی می‌کند. این امر خود جذاب است و پیش‌بینی نشدن خاصیت زندگی است و یکی از دلایل من برای این کارها این بود.

* شخصیتی که مهدی پاکدل آن را ایفا می‌کند نقشی تعادلی دارد، یعنی وقتی که نمایش به سمت تلخی پیش می‌رود با طنزی که دارد فضا را تلطیف می‌کند. ضمن اینکه بر خلاف ظاهر اخلاقی‌ترین فرد این نمایشنامه است.

یعقوبی: همانطور که گفتم من در هر چهار نفر شخصیت این نمایش هستم ولی بیشتر این شخصیت به دلیل اخلاق‌گرایی به من نزدیک‌تر است. مهدی پاکدل در شخصیت آرش تنها شخصیت نمایش است که دوست ندارد دروغ بگوید و ناگزیر تحت شرایطی که افراد دیگر برایش ایجاد می‌کنند مجبور می‌شود چیزی باشد که خود دوست ندارد.

انگیزه من برای نوشتن این نمایشنامه به نوعی تحلیل اسم "خشکسالی و دروغ" هم بوده است که این کلام از زبان شخصیت آرش بیان می‌شود و به این طریق من به صورت واضح نشان داده‌ام که پشت کدام شخصیت قرار گرفته‌ام.

** در نمایش "خشکسالی و دروغ" تکرار برخی لحظات باعث می‌شود درونیات و ذهنیات شخصیت‌ها برای مخاطب بازگو شوند که بسیار جذاب و دیدنی است. در عین حال مانند قابلیت تکرار در فیلم سینمایی باعث می‌شود که مخاطب یک صحنه را چندین بار ببیند. نکته جالب دیگری که در نمایش وجود داشت و می‌توان در مورد آن صحبت کرد طراحی صحنه آن است. در این اثر هم با استفاده از مکعب‌هایی در ابعاد گوناگون شاهد شکل‌گیری صحنه‌ها هستیم که جذاب و دیدنی و در عین حال ساده‌ است. این طراحی به نوعی در نمایش "ماچیسمو" نیز وجود داشت. آیا ایده و طرح کلی این طراحی زاییده فکر منوچهر شجاع طراح صحنه نمایش بود یا با یک همفکری و کاری کارگاهی به آن رسیدید؟

یعقوبی: واقعیت این است که این فکر زاییده ذهن منوچهر شجاع است و از نمایش "ماچیسمو" شروع شد. در آن نمایش صحنه‌ای بود که منوچهر آن را به سه قسمت تقسیم کرده بود تا سه لوکیشن مورد نظر را نشان دهد. ولی در آنجا معتقد بودم که بازی بازیگران را محدود می‌کند و پیشنهاد دیگری از وی خواستم.

وقتی پیشنهاد استفاده از مکعب‌ها را داد خیلی استقبال کردم. قراردادمان این بود که از مکعب استفاده کنیم در صورتیکه اگر لوکیشن واقعی داشتم از یک خانه با تمام ابزار آن استفاده می‌کردم. ولی وقتی در تئاتر نمی‌شود این کار را انجام داد باید از قرارداد و نشانه استفاده کرد که منوچهر این کار را انجام داد.

در "خشکسالی و دروغ" این مکعب‌ها پویا هستند در حالیکه در "ماچیسمو" ثابت بودند. در اینجا این قطعات در کنار هم قرار می‌گیرند و اشکال مختلف را می‌سازند. این تخصص منوچهر شجاع است و من تنها می‌توانم در آن نظراتی را ارائه دهم. تنها پیشنهاد من این بود که به دلیل تمرین در اداره تئاتر و وجود ستون در سالن به وی پیشنهاد دادم که اگر در طراحی صحنه ستونی به عنوان نشانه وجود داشته باشد که در صحنه‌های مختلف جابجا شود می‌تواند خوب باشد.

* قصد ندارید کارگردانی سینما را تجربه کنید؟

یعقوبی: خیلی دوست دارم این کار را انجام دهم ولی خصلتم این‌گونه است که فکر می‌کنم شرایط هر چیزی باید مهیا باشد. هیچگاه برای انجام کاری به سمت کسی یا کاری نرفتم نظیر اتفاقی که در تلویزیون افتاد و از من خواسته شد تا تئاتری تلویزیونی بسازم.

امیدوارم این اتفاق در سینما نیز بیفتد، سوژه‌هایی دارم که برای سینماست و در تئاتر جوابگو نیست. دوست دارم این اتفاق در روالی طبیعی پیش بیاید. به این شیوه نیز که در دنیا وجود دارد علاقمندم که نمایشنامه‌هایی برای سینما اقتباس شوند نظیر "دوشیزه و مرگ" و "کی از ویرجینیا ولف می‌ترسد". عامدانه به گونه‌ای نوشته‌ام که اگر روزی قرار شد در سینما کار کنم کارهایی آماده داشته باشم.

** شما در آثارتان بخصوص بعد از اجرای نمایش "یک دقیقه سکوت" ممیزی‌هایی را در کارتان انجام دادید که حاکی از آن است که دوست ندارید آن بخش از نمایش یا ماجرا حذف شود یا مخاطب آن را نبیند. از این رو از ترفندهای جالبی نظیر لب زدن یا حرکاتی دیگر استفاده کردید. در نمایش "خسکسالی و دروغ" هم این نوع حرکات به اضافه کلمه 25 وجود دارد که باعث می‌شود ذهن مخاطب ماجرا و دیالوگ‌های نمایش را از دست ندهد. چه شد که به سمت اینگونه ممیزی رفتید و آیا تا به حال ممیزی‌های شما دچار ممیزی نشده است؟

یعقوبی: بگذارید از همان نمایش "یک دقیقه سکوت" شروع کنم. در آن زمان صحنه‌ای طولانی از نمایش را حذف کردم چون اجازه اجرا نمی‌گرفت. برخی مواردی را نوشتم که قابل اجرا روی صحنه نبود به همین خاطر آن‌ها را حذف کردم. در برخی موارد نیز شورای نظارت و ارزشیابی خواست که کلمات یا جملاتی را روی صحنه نگوییم. برای جلوگیری از حذف واژه‌ها آن‌ها را تغییر می‌دادم.

از نمایش "ماچیسمو" بود که تصمیم گرفتم ادبیات آثارم را تغییر نداده و از بین نبرم. از آن‌جا شروع به لب‌زدن کردیم در نمایش "ماه در آب" از لب‌زدن استفاده کرده بودیم که جنبه زیبا شناسانه صرف داشت و از آن برای ممیزی در "ماچیسمو" استفاده کردیم. تماشاگری که با کارهای من آشناست این موضوع را درک می‌کند و اگر هم آشنا نباشد مشخص است که چرا از لب‌زدن در نمایش استفاده می‌شود.

در اجرای جشنواره "ماچیسمو" که زیرنویس انگلیسی دیده می‌شد تماشاگران با دیدن لب زدن و دیدن زیرنویس متوجه امر می‌شدند. بعد که به تمرینات "خشکسالی و دروغ" به این موضوع فکر می‌کردم که اگر قرار باشد چیزهایی گفته نشود من از لب زدن استفاده می‌کنم و با وجود تکراری بودن چون تکنیکی است که خودم در آثارم استفاده می‌کنم آزاردهنده نخواهد بود.

 وقتی گوش خوبی باشم با پیشنهادهای خوبی مواجه می‌شوم. در تمرینات علی سرابی پیشنهاد داد که راه دیگری برای ممیزی در نظر بگیریم که من در آن لحظه موافقت نکردم. ولی بعد‌ها فکر کردم و گفتم اگر ایده جدیدی به ذهنم رسید از آن استفاده می‌کنم. با خود گفتم که لب زدن را داشته باشیم و در کنارش به لحاظ زیبایی حرکات آهسته هم داشته باشیم.

در اجرای جشنواره تنها لب زدن و حرکات آهسته را داشتیم که صحنه‌هایی کمیک را نیز خلق می‌کرد در صورتیکه در اجرای "ماچیسمو" این حرکات کمیک نبود و تنها حس کنجکاوی مخاطب را تحریک می‌کرد. در زمان اجرای عمومی و در زمان اجرای ویژه شورای نظارت و ارزشیابی تمامی دیالوگ‌ها را روی صحنه ادا کردیم و بعد از اینکه نکات مورد نظر را گفتند آن‌ها را پذیرفته و به صورت لب‌خوانی و حرکات آهسته ادا کردیم.

البته از من خواسته شد که صحنه تخته‌خواب را در نمایش حذف کنم که این نکته را نپذیرفتم و تنها تغییراتی در راستای ممیزی در آن انجام دادم و برای دوم نمایش بازبینی شد. در بازبینی دوم از من خواسته شد که لب‌زدن را بردارم ولی موافقت نکردم زیرا مگر می‌شود گفت که سه نقطه باید از کتاب برداشته شود و لب‌زدن همان سه نقطه است.

شورای انقلاب فرهنگی موارد ممیزی را مشخص کرده و مواردی هم در قانون اساسی هست که باید رعایت شود و لب‌زدن در هیچکدام از این قوانین مطرح نشده بود و ایرادی نداشت فقط نشانگر چیزی است که در صحنه گفته نشده و حذف شده است. ولی بعد از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسیدیم که به جای برخی لب‌زدن‌ها از کلمه 25 استفاده کنیم.

با وجود استفاده از 25 حیف بود بعضی از صحنه‌های لب‌زدن و حرکات آهسته را حذف کنم. از این رو تنها برخی لحظه‌ها از لب‌زدن و حرکات آهسته استفاده کردم. البته رییس شورای نظارت و ارزشیابی وقتی کار و مصاحبه من را دید اعلام کرد که ایرادی ندارد از لب‌زدن در نمایش استفاده کنم. در جاهایی که یک کلمه حذف شده بود از 25 استفاده کردیم و جاهایی که یک جمله حذف شده از حرکات آهسته و لب‌زدن استفاده کردم.

** موضوع "خشکسالی و دروغ" موضوعی است که شاید کمتر کسی در زندگی روزمره به آن توجه کند ولی نکته اساسی نمایش است و نشان می‌دهد که دروغ در جامعه ما چه تأثیری به جای می‌گذارد. این موضوع آیا از "خشکسالی و دروغ" و دعای داریوش اول شکل گرفت یا اینکه از موضوع مورد نظر به این دعا و کلمات رسیدید؟

یعقوبی: چیزهایی هست که مردم به دلیل عادت کردن و طبیعی شدن آن‌ها را می‌بینند ولی احساس‌شان نمی‌کنند و یکی از وظایف تئاتر و هنر این است که بگوید برخی چیز‌ها نباید طبیعی و عادت شوند. همیشه دو دغدغه اساسی دارم که نمایشنامه‌ام شروع و پایان‌اش چیست. اگر پایان نمایشنامه‌ام را بدانم خیلی برایم خوشحال کننده است مانند تجربه نوشتن دو نمایشنامه "یک دقیقه سکوت" و "زمستان 66".


نام نمایش نیز برایم بسیار کلیدی است و اگر نام نمایش برایم روشن باشد خیلی چیزها برایم مشخص می‌شود. وقتی قطعه‌ای از نمایش "رقص کاغذپاره‌ها" را انتخاب کردم اگر نام نمایش هم برایم مشخص می‌شد متوجه شکل‌گیری و موضوع نمایشنامه‌ام می‌شدم زیرا نام نمایش باید روح نمایش را در خود داشته باشد.

بارها شده که دوست داشتم بر اساس یک نام نمایشنامه‌ای بنویسم. بارها به یادداشت‌هایم مراجعه می‌کردم و دقیق یادم نیست که از کدام یادداشت‌هایم آن را برداشت کرده‌ام. دفتری با نام دفتر سرخ دارم که در آن حرف‌هایی که از دیگران می‌شنوم یادداشت می‌کنم و شاید "خشکسالی و دروغ" را در آن دفتر دیده باشم.

وقتی می‌خواهم نمایشنامه‌ای را نامگذاری کنم به سراغ دفترهای یادداشتم می‌روم و وقتی "خشکسالی و دروغ" را دیدم خیلی خوشحال شدم و دیدم که با فضای نمایش همخوانی دارد. در نمایش من شخصیت‌ها به هم دروغ می‌گویند و شخصیتی در نمایش دوست دارد که دروغ بشنود تا آرام شود.

این اتفاقی است که در جامعه ما رخ می‌دهد و معتقدم حتی مسئولان هم دوست دارند که دروغ بشنوند. معتقدم از چارچوب خانواده‌ها دروغ گفتن و میل به دروغ شنیدن شکل می‌گیرد و بعد ابعاد اجتماعی پیدا می‌کند. یعنی از جزء به کل رسیدن است. اسم "خشکسالی و دروغ" با خود مرا هدایت کرد.

 

-------------------------------------------

گفتگو از ** فریبرز دارایی و* محدثه واعظی‌پور

کد خبر 947918

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha