۲۵ شهریور ۱۳۸۸، ۱۱:۰۶

مبانی نظری گفتگوی فرهنگها(1)

نقش کم‌رنگ فرهنگ در تعاملات جهانی

نقش کم‌رنگ فرهنگ در تعاملات جهانی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: سی‌ام شهریورماه به پیشنهاد ایران و تصویب سازمان ملل متحد روز گفتگوی تمدنها نام گرفته است. به این مناسبت بنا داریم در چندین مقال نگاهی به مبانی نظری این اصطلاح بیندازیم.

ساموئل هانتینگتون در نظریه و کتاب جنجال برانگیزش برخورد تمدنها اولاً واحد مناسبات جهانی را نه دولت ـ ملتها که تمدنهای می‌نامد و ثانیاً تمدنها را نه تنها با مرزهای جغرافیایی که با حوزه‌های فرهنگی از یکدیگر جدا می‌کند. حتی اگر نظیریه هانتینگتون را نپذیریم و بر این باور باشیم که نظریة او هم از ابهامات مفهومی در رنج است و هم کاملاً با شواهد و تحولات جهانی هماهنگ نیست می‌توانیم تا این‎‎جا با او هم رأی باشیم که منظومة جدید جهانی فراتر از مناسبات و تعاملات دولت ـ ملتها می‌رود و واحد تعاملات، تمدنهاهستند.

در مفهوم تمدن البته آنچه پر رنگ است مؤلفه و هنجارهای فرهنگی است و همان طور که ذکر آن رفت تمدنی خاص بیش و پیش از آنکه با حدود جغرافیایی از دیگر تمدنها جدا شود با توجه به هنجارها و شاخصهای فرهنگی از آنها جدا می‌شود. همین نکته‌، اهمیت و جایگاه فرهنگ در جهان ما را نشان می‌دهد و توجه و تأمل ژرف بدان را گوشزد می‌کند. اما در میان نسبتهای گوناگونی که فرهنگ با گستره‌های گوناگون زندگی انسان برقرار می‌کند نسبت آن با سیاست ـ با توجه به تأثیرگذاری و قدرت این ساحت ـ از اهمیت فراوانی برخوردار است و تأمل بیشتری و ژرفتری را می‌طلبد. در این باب تذکار چند نکته ضروری به نظر می‌رسد:

اول: سیاست عرصة مناسبات مقطعی، زودگذر، نتیجه‎محور،‌ عکس‎العملی و مطعوف به فهم عرفی است و واجد بودن این ویژگیها البته به هیچ وجه بدان معنا نیست که سیاست عرصه و علمی کم اهمیت یا غیر ضروری است بلکه این اقتضائات سیاست هستند که این مؤلفه‌ها را بدان نسبت می‌دهند. سیاست به تعبیر ارسطو اشرف علوم است اما سامان حوزه‌های گوناگون زندگی بشری را سرلوحة کار خود دارد، به رفع حوایج روزمرة آدمیان توجه دارد و بنابراین ناگزیر است مقطعی عمل کند. از سوی دیگر بنیان مناسبات و تعاملهای فرهنگی، تفهم و غایت آن‌ها همدلی و تفاهم است و بدین جهت، لااقل در ظاهر امر، تعارضهایی میان مناسبات فرهنگی و سیاسی مشاهده می‌شوند.

دوم: تعارضات تعاملهای فرهنگی و سیاسی تا جایی طبیعی و مانند دیگر کشمکشهایی هستند که در زندگی و جمع انسانی موجودند. مشکل اما آن است که این دو حوزه چنان درهم تنیده شوند که هریک کارکرد و نقش اصلی خود را از دست بدهد؛ بخصوص با توجه به جایگاه مناسبات سیاسی در جهان ما این بیم می‌رود که فرهنگ وسیله‌ای برای دستیازی به اهداف سیاسی ـ آن هم اهداف سطحی و فایده جویانة سیاست ـ قرار گیرد. بدین جهت همیشه باید حدود وثغور این دو ساحت را در نظرداشت و کارکردهای متفاوت آنها را گوشزد کرد. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که چالشها و بحرانهای آن تنها با تعاملات سیاسی قابل حل نیستند و بسیاری از مسائل آن چون: خشونت، فقر، فساد، تبعیض‌های نژادی و قومی و طبقاتی، استبداد و ناامنی‌ها، خاستگاههای جدی و ژرف فکری ـ فرهنگی دارند و بجز با تعاملات فرهنگی که فرهنگها را فربه و غنی‌ می‌سازند قابل طرح و حل نیستند.

فی‌المثل تعارضی که هم‎اکنون میان جهان اسلام و جهان غرب رخ داده و خاستگاههای جدی تاریخی، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی دارد تنها در بعد سیاسی و با گفتگوی چند مسئول سیاسی قابل حل نیست و اگر درصدد باشیم که این تعارض را به تعامل تبدیل کنیم به حرکتهای عمیق فرهنگی نیاز داریم. به تعبیری دیگر، تصویری که مسلمانان هم اکنون از غرب دارند و تصویر کنونی غرب از جهان اسلام، تصاویری مثبت نیستند و تغییر این ذهنیتها بسی به کار فرهنگی ـ فکری محتاج است که اتفاقاً این کار فرهنگی ـ فکری از جنس تصویر و تفکر است و غایت آن تغییر ذهنیت و رسیدن به تفاهم به شمار می‌رود.

سوم: رویة خاصی از تعاملات فرهنگی، گفتگو‌های فرهنگی و رویة‌ خاصی از تعاملات سیاسی، گفتگو‌های سیاسی هستند، به همین جهت، نگاهی به نسبت گفتگو‌های فرهنگی وسیاسی برای مشخص کردن جایگاه نسبت کلی سیاست و فرهنگ ضروری می‌نماید. جدا از بار ارزشی مفاهیمی که به کار می‌روند می‌توان گفت که غایت نهایی گفتگوی سیاسی کسب سود بیشتر و دستیازی به پیروزیهای جدیتر است. به همین جهت، یکی از ویژگیهای اساسی گفتگوی سیاسی، چانه‌زنی (bargaining) است. تکرار کنیم این وضعیت، وضعیت آرمانی یک گفتگوی سیاسی قلمداد می‌شود و همة مشی و کارها برای رسیدن به آن وضع اتخاذ می‌شوند. ما گفتگوی سیاسی صورت می‌دهیم تا برافزوده‌های خود بیفزایم و داشته‌های خود را کمتر از دست دهیم، علاوه بر این، گفتگوی سیاسی پیش‎فرضی دیگر دارد و آن اینکه گسترة عمومی بجد گفتگوهای سیاسی را زیر نظر دارد و به همین جهت این نوع مکالمه ناگزیر است نه تنها منافع و دغدغه‌ها که زبان عامة مردم را مدنظر داشته باشد. بدین جهت تأکید بر زبانی احساسی و تحریک احساسات در این گفتگو پررنگ است.

اما در باب گفتگوی فرهنگی چه؟ غایت گفت‎و‎گوی فرهنگی، تقرب به حقیقت است و بدین جهت پیروزی و شکست آن بیش و پیش از آنکه به کسب سودها و دفع زیانها منوط باشد به پیروی از منطق صحیح و ناکامی در این پیروی پیوند می‌خورد. در این قسم گفت‎گو، هر چه مسیر مکالمه از احساسات و عواطف فاصله بگیرد و به تعبیری «منطق محور» باشد، به گفت‎گوی ایده‌آل نزدیکتر می‌شویم. در این گستره، منافع هم چنان معنای عام و کلانی به خود می‌گیرند که تغییر ماهیت می‌دهند و ذیل عنوان «وفاداری به دیگری و حقیقت» سکنی می‌گزینند. اگر بخواهیم از زبان مارتین بوبر در کتاب معروفش من و تو (I and Thou) سخن بگریم می‌توانیم تصریح کنیم که در یک گفتگوی فرهنگی ایده‌آل، انسان «دیگری» را نه «آن» (شیء) و نه «او» (شنوندة صرف) که «تو» یعنی انسانی که باید هدف (و نه وسیله) فرضش کرد به او گفت و از او شنید قلمداد می‌کند و این تصویر البته با تصویری که طرفین گفت‎گوهای سیاسی از هم می‌سازند بسی متفاوت است.

چهارم: هنگام مداقه به نسبت تعاملات سیاسی و تعاملات فرهنگی چندین نکته را باید مد نظر داشته باشیم. اول اینکه سیاست را باید فراتر از سیاسی کاری و پی‌جویی منافع زودگذر به حساب آورد و بنابراین می‌توان با ارسطو هم‎نوا شد که علم سیاست از مهمترین و ضروری‌ترین علوم است و هم‎پایة این علم، تعاملات سیاسی هم درج می یابند و بدون آنها جامعة بشری یکی از حیاتی‌ترین ارکان خود را از دست می‌دهد. دوم اینکه تأکید بر تعارضات میان تعاملات سیاسی و تعاملات فرهنگی به معنای نفی تعاملات سیاسی نیست، هر چند پاره‌ای از ژرفترین اندیشمندان زمانة ما هنگامی‎که از این تعارض سخن می‌گویند قصد کم‌رنگ کردن نقش تعاملات سیاسی در مقابل تعاملات فرهنگی را دارند ولی این دو ساحت، هریک کارکرد مخصوص خود را دارند.

سوم آنکه قایل شدن به گونه‌ای استقلال برای این دو نوع تعامل، در مقام عمل و ضمن همکاری، می‌تواند کارکردهای آنها را مؤثرتر گرداند عاقبت اینکه تقسیم‌بندی در مقام نظر هم بسی سودمند است و دو نوع نگاه و مشی را بوضوح و بوفور مشخص می‌کند و بر صراحت ذهنی و مفهومی می‌افزاید. اگر دکارت می‌گفت که «تقسیم کن تا پیروز شوی» شاید مدنظرش تقسیم همة امور نبود اما می‌توان آن رأی را برای تقسیم مناسبات به مناسبات سیاسی و فرهنگی به کاربرد. با این تقسیم بندی نه تنها انتظارات ما از این دو حوزه مشخص و بنابراین مقید می‌شوند که از خلط و خبط‌های این دو ساحت هم می‌توانیم جلوگیری کنیم.

کد خبر 948254

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha