ساعت نزدیک شش بعد از ظهر بود که دوباره به همان کوچه بنبست منطقه کن رسیدم. میدانستم بازی مهدی هاشمی و مرضیه برومند هم شروع شده، اما برومند امروز بازی نداشت. وارد حیاط شدیم. خانه تاریک بود و هنوز پروژکتورهای صحنه روشن نبودند. اول با هاشمی روبرو شدم، بازیگری که در این فیلم چهرهپردازی متفاوت دارد و پس از هفت سال دوری به سینما برگشته است.
به گفته فرح مرزی با پروتزی که در فک وی گذاشته شده و خالی که بر روی صورت دارد، چهرهای کاملا متفاوت به خود گرفته و مطمئن هستم مخاطبان زیادی که دوری وی را چند سال تحمل کردند، حتما برای دیدن او روی پرده به سینما میروند. بقیه بازیگران (کوثری، بهرام، ابر، مهران فر، جواهریان، احمدی و فراهانی) گریم شدهاند و در حیاط با هم صحبت میکنند. دیگر درمیان آنها غریبه نیستم، همدیگر را به خاطر چند روز قبل که در لوکیشن بودم میشناسیم.
هوا سرد است و صحبتهای من و کاهانی به فیلم "بیست" مربوط میشود که به تازگی در جشنواره باتومی جایزه بهترین بازیگر مرد را دریافت کرده است. کم کم بچهها به کنار همان میز سفید میآیند تا برای تمرین آماده شوند. بازی باران کوثری (یکتا) به پایان رسیده و قصد رفتن دارد. اما به اندازهای ارتباط خوبی بین این گروه حاکم است که همه از او میخواهند امشب تا ساعت 12 پیش آنها باشد و بعد برود. او هم قبول میکند تا ساعت 10 در کنار گروه باشد.
تمرین شروع میشود. یکی دوبار برق میرود و همه جا تاریک میشود. اول حسابی همه میترسند اما آهسته آهسته این را هم یک شوخی پشت صحنه میدانند. قرار است سکانس 26 فیلمبرداری شود. سکانسی که تقریبا همه بازیگران حضور دارند. پشت میز همه درباره صحنههای این سکانس نظر خود را میگویند و کاهانی به حرفهای آنها گوش میدهد و به راحتی نظر آنها را اعمال میکند.
حدود یک ساعت این تمرین طول میکشد و همه با علاقه کار را دنبال میکنند. بیشتر بازیگران لحن دیالوگها را با یکدیگر تمرین میکنند. کاهانی بلند میگوید: بچهها اگر فکر میکنید قطعی شده بریم، بگیریم. همه نظرشان مثبت است. اما دوباره به روتوش گریم بازیگران نیاز است. در همین فرصت که بعضی از گروه در حال بازسازی گریم هستند فرصتی میشود تا با مهدی هاشمی که در حال خوردن عصرانه است، صحبت کنم.
برخورد بسیار خوبی دارد، صحبتهایمان را با مجموعه مورد علاقهام "روزگار قریب" شروع میکنم و دوست دارم در ابتدا درباره دوری چند ساله خود از سینما برایم تعریف کند، او در جواب میگوید: "وقتی در یک سریال تاریخی و طولانی کار میکنی، خود به خود نمیتوانی کار سینما انجام بدهی. قبل از حضور در "روزگار قریب" سینما از ده سال پیش به سمتی رفته بود که من دوست نداشتم در آن فضا باشم.
"مدتی کار در تئاتر را دنبال کردم و بعد هم در تلویزیون سریالهای خوبی به من پیشنهاد شد، مانند "روزگار قریب" و "هزاران چشم" کیانوش عیاری و "طلسم شدگان" داریوش فرهنگ. به همین دلیل فرصتی برای سینما نداشتم. البته در این هفت سال برای بازی در فیلمهای سینمایی پیشنهاد داشتم، اما این پیشنهادها کمدیهای عامه پسند بودند، قبول نکردم. تا اینکه در فیلم "روزکارنامه" مسعود کرامتی بازی کردم.
"البته چند فیلم خوب هم پیشنهاد شد اما من درگیر سریال بودم. زمانی که فیلمنامه "هیچ" را خواندم، احساس کردم کار عجیبی است. کاهانی را دورادور با فیلم "بیست" میشناختم. فیلمنامه "هیچ" مرا جذب کرد و بعد متوجه شدم همه بازیگران و گروه حرفهای هستند."
وی یکی از دلایل حضور خود را در"هیچ" این طور توضیح میدهد: "در ابتدا به خاطر فیلمنامه بازی در این فیلم را قبول کردم. اما وقتی وارد شدم، احساس کردم کارگردانی بسیار قویتر از فیلمنامه است. با اینکه کاهانی یکی از فیلمنامه نویسان فیلم است، اما انگار شخص دیگری آن را نوشته و حالا کارگردانی آمده و با فکر، ایده و برداشتی که از متن دارد آن را کارگردانی میکند و این برای من جذاب است."
هاشمی درباره فضای کلی فیلم میگوید: " کل خانواده و فیلمنامه عجیب هستند. شخصیت و روحیه کاهانی برای من حرف اول را میزند. او بر کار احاطه دارد و جزئیات را در نظر میگیرد. در "هیچ" همه تمام انرژی خود را برای ساخت به کار میبرند. هر روز که همه گروه اینجا هستیم، هیچ کس نمیخواهد زود برود و هیچ بازیگری تهمانده انرژی خود را به صحنه نمیآورد و تازگی و طراوت را به همراه دارند. امیدوارم بقیه کار هم خوب پیش برود و ما صاحب فیلم خوبی شویم."
وی که اصرار دارد درباره نقش خود توضیح زیادی ندهد، میگوید: "نادر" یک آدم بیماراست، بیماری شبیه اعتیاد، این موضوع دست خودش نیست و مشکل ژنتیکی دارد همین امر باعث شده تنها، منزوی، محتاج و بدبخت زندگی کند. اما دوست دارد مثل بقیه مردم خانواده و زندگی معمولی داشته باشد. نادر در این فیلم پدر خانوادهای پر جمعیت است."
پس از صحبتهای من گروه مشغول آماده کردن صحنه هستند و من خوشحالم از اینکه هنوز کار شروع نشده و میتوانم در این فرصت با پانته آ بهرام و مهران احمدی صحبت کنم.
گریم بهرام تازه تمام شده و او دوباره به حیاط پشتی میآید با مهران احمدی (بیک) که نقش همسر وی را دارد درباره این سکانس کمی صحبت میکند. یکی از خصلتهای بیک این است که بلند صحبت میکند، به همین دلیل محترم همسر او دچار شک شده و از نظر گویش مشکل دارد. صحبتهای او نامفهوم است، اما این بازیگر به خوبی توانسته از اجرای این نقش برآید و به لحن متفاوتی دست پیدا کند.
پانته آ بهرام بازیگر محترم قصه "هیچ" درباره حضور خود در این فیلم میگوید: " فیلمنامه "هیچ" تنها فیلمنامه گروتسک ایرانی است که در این سالها با آن روبرو شدم. پیش از این هرگز متنی با چنین تعریف کاملی از این ژانر هنری ندیده بودم، زیرا رسیدن به فضای گروتسک کار آسانی نیست.
"معمولا منابع و مآخذ مکتوب در ارتباط با گروتسک برای تدریس در دانشگاهها محدود است و به نظر من فیلمنامه "هیچ"میتواند منبع مناسبی برای تدریس باشد. این متن، خیلی کامل است، زیرا همه تعاریف این گونه هنری در آن گنجانده شده است."
وی درباره فضای این فیلم معتقد است: فیلمنامه "هیچ" تو را با احساساتت بلاتکلیف میکند. درست لحظاتی که در حال خندیدن هستی، مشمئز میشوی و در همان لحظهای که دلت میخواهد محیطی که در آن قرار گرفتی را ترک کنی، عاشقانه آنجا را دوست داری. فکر می کنی وحشت زده ای ولی می خندی.
فیلمنامه "هیچ" مجموعهای است از احساسات متناقض که موفق میشود در یک لحظه آنها را در مخاطب بیدار کند. من زمانی که فیلمنامه را میخواندم این فضا برایم جالب بود. البته مهکام و کاهانی را از قبل میشناختم و با بقیه گروه یا قبلا کار کرده بودم و یا دورادور آنها را میشناختم."
بهرام درباره دلایل حضور خود در این فیلم میافزاید: "این عواملی که عنوان کردم باعث شد من در این کار حضور داشته باشم. البته نقش محترم نیز برایم جذابیت دیگری داشت. وقتی سابقه بازی یک بازیگری از مرحلهای میگذرد، خیلی سخت نقشهای گوناگون به او پیشنهاد میشود. اما من در این فیلم با نقشی روبرو شدم که مشکل گویش دارد و بعضی افراد حرفهای وی را میفهمند و بعضی دیگر متوجه نمیشوند. محترم برای ادای کلمات دچار مشکل است."
وی درباره گویش محترم میگوید: "قرار بود بر اساس فیلمنامه "هیچ" حرفهای محترم کاملا نامفهوم باشد. ولی با کاهانی در تمرینها به این نتیجه رسیدیم که او نباید کاملا لال باشد و به نوعی در آستانه خوب شدن است. این اتفاق برای این شخصیت در داستان بر اساس یک شوک افتاده است. من خانمی را میشناختم که به خاطر فوت پسرش دچار چنین مشکلی بود و از این نمونه استفاده کردم.
"تا جایی که من اطلاع دارم تا کنون چنین نقشی بازی نشده است. سعی کردم بیان این شخصیت را فرموله کنم و حالا زبان محترم فرموله و قاعدهمند است و می توانم اگر شخصی بخواهد به او این بیان را تدریس کنم."
بهرام که یکی از بازیگران حرفهای تئاتر است، درباره استفاده از تجربیات تئاتری خود برای ایفای نقش محترم معتقد است: "ناگفته پیدا است که بازیگری میتواند به این فضا برسد که تربیت گویشی و بیان تئاتری داشته باشد. یعنی روی حنجره و بیان کلماتش تسلط پیدا کند. تمرینهای تئاتر این امکان را به بازیگر میدهد که از قابلیتهای بیانش گستردهتراستفاده کند."
صحبتهای من و بهرام بر اساس تحربیاتی که دارد کاملا تخصصی شد و خوشحالم توانستم در این گفتگو از حضور وی نیز استفاده کنم. هنوز صحنه این پلان مورد دلخواه کاهانی نشده و تصمیم دارد در جزئیات تغییراتی بدهد، البته در این صحنه مهران احمدی بازی ندارد. به همین دلیل فرصتی است که با شخصیت بیک داستان یک گفتگویی داشته باشم.
بازی خوب او را در فیلمهای"آدم"، "آن جا" و "بیست" به خوبی به یاد دارم، این بازیگر مستعد گزیده کار است و بیشتر در فیلمهای کاهانی بازی میکند. این بار قطعهای در بینی دارد و برای رسیدن به این نقش خود را کمی چاق کرده، مطمئن هستم که باید با یک مهران احمدی جدید در "هیچ" روبرو شویم.
بسیار خوشبرخورد و شوخ است به همین دلیل صحبت کردن با او همیشه برای من راحت است، وی درباره نقش خود چنین توضیح میدهد: "فکر میکنم نقش "بیک" متفاوتتر از پنج کار سینمایی است که تا کنون بازی کردهام. برای خودم تجربه دوستداشتنی است. لحظات بسیار خوبی دارد. بیک پسر بزرگ خانوادهای است که مادرش عفت است. البته در این فیلم همه شخصیتها داستان را پیش میبرند. اینجا هم من یک وانت دارم مثل مجموعه "آشپز باشی" محمدرضا هنرمند و فیلم "بیست". اما این سه وانتی با هم تفاوتهای فاحشی دارند.
میثم در "بیست" بچه شهرستانی ساده، همدانی و عشق فیلم است. اما در "هیچ" با شخصیتی لمپن و پایین شهری روبرو هستیم. نقش بیک بستر این را داشت که وارد کلیشههای رایج شود به دلیل شخصیت لمپنی که دارد اما در سال 88 آن لمپنیسم دیگر جواب نمیدهد و ترسم از همین موضوع بود که وارد کلیشهها نشوم و همیشه از این موضوع فرار میکنم و امیدوارم این اتفاق دراین فیلم نیفتاده باشد."
احمدی برای رسیدن به این نفش میافزاید: "درمتن هیچ وقت شخصیت پردازی کامل نمیشود بازیگر با حضور خود جلوی دوربین شخصیت را کاملتر میکند و به نوعی مکمل متن است. بیک با وانت سمساری میکند. با شیوه معمول دریافت نقش، این آدمها را پیدا کردم سعی کردم با نگاه کردن به این آدمها اندیشه آنها را بفهمم، این شناخت را درون خودم بریزم و از آن پر شوم. در این صورت است که همه چیز ناخودآگاه میشود. وقتی از آدمی لبریز میشوی اوست که به تو فرمان میدهد. البته در این راه کاهانی خیلی موثر بود. او بازیگری و شخصیتهای اجتماع را خوب میشناسد."
وی درباره اینکه چه چیزهای را خود به شخصیت بیک اضافه کرده است، می گوید:"آدمهایی مثل بیک وقتی به واسطه شغلشان ممکن است بارهای سنگینی را در روز جا به جا کنند، قطعا فیزیک خاصی دارند. آن فیزیکی که من به این آدم اضافه کردم، باعث شد شخصیت او شکل بگیرد. این آدم باید 10 ساعت در روز با بلندگو پشت وانت کاسبی کند، قطعا این موضوع روی صدایش تاثیر میگذارد. بیک به شدت عصبی است. فکر میکنم اینها چیزی بود که من وارد شخصیت کردم.
"البته کاهانی قابلیتهای این نقش را در من دید. من هم خودم را برای نقش چاق کردم و مدام پرخوری میکنم. در حال حاضر حدود هشت کیلو دریک ماه وزنم بیشتر شده. میثم در "بیست" قرار بود جوانتر و لاغر باشد ولی اینجا بیک باید سه سال بزرگتر از سن واقعی من به نظر بیاید. دوست ندارم مخاطب مهران احمدی ببیند. امیدوارم بیک هم احمدی نباشد."
صحبتهای من باید به پایان برسد چون کار گروه در حال شروع شدن است و به سکوت نیاز دارد. جهانگیر میرشکاری صدابردار فیلم که از همه گروه باسابقهتر است و به او عمو جهان میگویند از همه میخواهد سکوت را رعایت کنند تا او به راحتی کار خود را انجام دهد. کاهانی معتقد است حضور او برای ما اتفاق بسیار خوبی است چون همیشه از تجربیاتش استقاده میکنیم.
صدا، دوربین، حرکت. کار گرفتن این پلان با چند تمرین سر صحنه شروع میشود. نادر کنار حوض نشسته و جلوی او بچههای بیک روی یک گلیم خوابیدهاند. در قسمت دیگر حوض محترم در حال درست کردن گچ در یک استانبولی است. او با همان گویش نامفهوم خود نادر را صدا میکند میگوید هوا گرم است پتو را از روی بچه ها کنار بزن. در همین موقع نیما با آن عینک ته اسکانی خود کیسه گچ را داخل صحنه میآورد و کنار حوض میگذارد و میرود روی پلههای خانه عفت کنار لیلا مینشیند و با هم صحبت میکنند. در همان زمان عفت از پلهها پایین میآید و میگوید:
عفت : بریم تو دیگه حالا
نادر : این بچه حیفه مدرسه نمیره . کارشو بذار من انجام بدم. حالا چی کار میکنه؟
عفت : چهار تا سی دی لیلا کپی میکنه اون می بره میفروشه
نادر : حالا من اون کارو بکنم
عفت : چهار تا سی دی فروختن چیه که تو هم بری؟ بیا بالا
بیک در دستشویی
نادر : با بیک هم اصلا ً نمیشه حرف زد
عفت : حالا پاشو بریم بالا
این پلان هم با چند برداشت کوتاه قطعی میشود. بچهها باید برای پلان بعدی که بیک قرار است وارد صحنه شود، تمرین کنند. عفت قصه برای پلان بعدی بازی ندارد کمی سردش شده هوا هم کم کم خنک میشود. از او میخواهم در یکی از اتاقهای خانه که کمی گرمتر است و صدای ما مزاحم فیلمبرداری نمیشود با هم صحبت کنیم.
نیره فراهانی تا کنون برای بازی در فیلمهای "به همین سادگی" و "تقاطع" کاندید دریافت حایزه شده و البته همیشه به خاطر سلیقهای که دارد کمتر بازی میکند و ترجیح میدهد با کارگردانانی همکاری کند که نگاه حرفهای در سینما دنبال میکنند.
وی در ابتدا درباره کم کاری خود در سینما میگوید: "من در دانتشگاه هنرهای زیبا درس خواندم. هم دورههای من به خاطر تربیت استادانی چون بیضایی، شمیم بهار، گلشیری و کوثر یاد گرفتیم که بازی در هر کاری را قبول نکنیم. من شاید مثل خیلیها نیاز مالی داشته باشم ولی هیچ وقت تا امروز حاضر نشدم هر نقشی را قبول کنم. همین موضوع باعث میشود خیلیها من را نشناسند. هر شخصی شهرت را دوست دارد ولی قرار نیست به هر قیمتی به دست بیاورد.
"دلم میخواهد وقتی بازی میکنم یک تاثیری درمخاطب بگذارم و خودم هم به لحاظ هنری ارضا شوم. اگر غیر از این باشد قبول نمیکنم، زیرا حتی دستمزد آن هم به من نمیچسبد."
فراهانی درباره حضور خود در این فیلم میافزاید: "وقتی کاهانی به من پیشتهاد بازی در این فیلم را داد، خوشحال شدم زیرا فیلم "بیست" کار قبلی ایشان را بسیار دوست داشتم. وقتی فیلمنامه را خواندم خیلی قصه و شخصیتها مرا جذب کرد. نقش عفت خیلی جالب و دور از من بود."
وی درباره نقش عفت چنین توضیح میدهد:"عفت یک زن دلاک است که خانواده پر جمعیتی دارد. او زن بسیار قانعی دارد، عفت با وجود مشکلات زیادی که دارد، علافمند است، سایه بالاسر داشته باشد که نادر وارد قصه میشود و اتفاقاتی را با خود وارد قصه میکند."
فراهانی درباره همکاری با کاهانی میگوید: "کار این کارگردان من را به 30 سال پیش که اتودهای کلاسیک میزدیم، برد. از ابتدا قرار بود هیچ بازیگری دیالوگ حفظ نکند. فقط همه متن را خواندیم، من پنج بار آن را مطالعه کردم و هر بار به نقش خودم بیشتر نزدیک شدم. همیشه قبل از کار ما یک ساعت تمرین میکنیم و هر بازیگری راجع به نقش خود صحبت میکند. یکی دیگر از ویژگیهای کار بداههگویی است. این فیلم بیشتر تصویر واکنش و عکس العمل است و من عاشق این نوع سینما هستم."
ساعت نزدیک 10 شب است و باران کوثری قصد رفتن دارد با اینکه همه به خصوص نگار جواهریان از این موضوع ناراحت است، اما به هر حال خسته است و نیاز به استراحت دارد. فکر میکنم تا زمان حاضر شدنش بتوانم با این بازیگر سینما که طرفداران زیادی دارد، یک گفتگوی کوتاهی داشته باشم. او پر از انرژی است و همیشه کارهای خود را با علاقه دنبال میکند.
وی درباره حضور خود در این فیلم پر بازیگر میگوید: "هیچ" از فیلمنامههایی است که همه نقشها آنقدر ویژگی دارند که هر بازیگری به راحتی حضور در آن را قبول کند. من در این فیلم نقش یکتا همسر عادل (احمد مهرانفر) را بازی میکنم. این نقش مجموعه ویژگیهایی داشت که برایم جذاب بود. بازی در نقش یکتا خیلی متفاوت از کارهای قبلی من است و امیدوارم در اجرا نیز این اتفاق افتاده باشد. اصولا بازی کردن با لحجه آذری کار سختی است. نمیتوانم از حالا به نتیجه مطمئن باشم."
او برای رفتن عجله دارد و من وقت وی را نمیگیرم. به همین دلیل فکر میکنم همین صحبت کوتاه ما تا حدودی جوابگوی کنجکاویمان برای نقش یکتا باشد. در میان گفتگوی ما پلان بعدی هم گرفته میشود.
احمد مهرانفر یا همان عادل قصه که عشق فوتبال دارد در کنار صحنه ایستاده و هنوز بازی او شروع نشده است. بهتر است که سراغ او بروم که نقش همسر یکتا را دارد. وی درباره همکاری خود با کاهانی میگوید: "من فیلم "بیست" را خیلی دوست داشتم . قرار بود در این فیلم هم بازی کنم که به علت قراردادی که داشتم، نتوانستم با گروه همکاری کنم.
"رابطه من و کاهانی از زمانی پررنگ تر شد که وی تئاتری از من دید که همان زمان فیلمنامه "هیچ" در حال نگارش بود، او به من پیشنهاد داد و وقتی متن را خواندم به آن علاقمند شدم. من و یکتا در این فیلم هر دو فوتبالیست بودیم و حالا با هم زندگی میکنیم. نقش عادل در فیلمنامه خیلی مشخص نبود ولی فکر میکنم در اجرا نمود پیدا کرده است و جای کار دارد.
"او شخصیت عقدهای است که به ایدهآلهایی که در ذهنش بوده نرسیده است. این موضوع وی را درونی کرده اما در عین حال یک آدم بیرونی است. عادل فوتبالیست بوده که حالا نیست و با همسرش هم مشکلاتی دارد و پسر دوم خانواده است."
صابر ابر با همان شخصیتی که از وی سراغ دارم در حال شوخی کردن با بچههای گروه است. او با موهایی به رنگ هویج و عینک ته اسکانی چهرهای جدید به خود گرفته است و مطمئنم نسبت به کارهای قبلی نقش متفاوتی دارد.
وی دراین باره معتقد است: "درهر فیلمی نسبت به محتوا، شکل ساختاری و فیلمنامه آدمها چیده میشوند و اگر این نوع گریمها، شکل بازیها، لباسها و حتی کاراکترها متفاوت به نظر میآیند به این دلیل است که خود فیلمنامه هم متفاوت است. آدمهای این قصه در موقعیت استثنایی قرار گرفتهاند که شاید این موقعیت خیلی کم برای خانوادهای اتفاق بیفتد.
"زمانی که فیلمنامه را خواندم، به نظرم آمد این آدمها همه واقعی هستند و در شرایط واقعی هم قرار گرفتهاند. اما یک پروسه زمانی را طی میکنند، که برای هر آدمی پیش نمیآید. این افراد با توجه به اینکه همه آدمهای معمولی هستند، اما خاص به نظر میآیند و در شرایط متفاوتی هم قرار دارند. من نقش نیما داماد خانواده را برعهده دارم که همسرم نگار جواهریان (لیلا) است ، نیما همیشه همه چیز را با تأخیر متوجه میشود."
وی درباره جذابیت این نقش میگوید: "من نقشی را قبول میکنم که در فیلم جای درستی قرار گرفته و به حضور آن نیاز باشد. نیما برای من کاراکتری بود که همیشه دوست داشتم بازی کنم."
بعد از گفتگو با صابر نوبت نگار جواهریان است که نقش نامزد وی را بازی میکند. بازی او در فیلم "شبانه روز" را بسیار دوست داشتم و میدانم بازیگر با استعدادی است. او درباره حضور خود در فیلم "هیچ" معتقد است: " نقش لیلا و حضور آدمها کنار هم برایم جذاب بود. در بیشتر سکانسها همه بازیگران حضور دارند.
"لیلا دغدغه خانواده دارد و اتفاقا نگران همه آنها و خیلی هم اهل عمل است. او در این خانواده فرودست، آدم امروزی است. حضور در این نقش برایم جذابیت بسیاری داشت. کاراکتر لیلا را تا به حال در سینما تجربه نکرده بودم."
ساعت نزدیک 10:30 شب است و گروه قصد دارند شام بخورند هوا هم سردترشده است. من منتظر سی دی عکسهای فیلم هستم که با کاهانی و سینا خاکساری عکاس کار قبلا انتخاب کردهایم. بچههای گروه اصرار دارند شام آنجا باشم. اما دیر وقت است و نمیتوانم بیشتر از این با گروه همراه شوم.
از خانه خارج می شوم و فکر میکنم این شاید اولین و آخرین باری باشد که به کوچه پس کوچههای کن میآیم. در راه برگشت به "هیچ" فکر میکنم و اینکه چقدر میتواند دغدغههای اجتماعی را به تصویر بکشد. در همین کوچهها مردم عادی را میبینم که پوششی شبیه بازیگران فیلم دارند و متوجه میشوم که تمام این قصه و آدمها برگرفته از جامعه هستند و گویی شخصیتها همین جا در دل تهران بزرگ زندگی میکنند.
-------------------
گزارش: بیتا موسوی
نظر شما