به گزارش خبرگزاري مهردر طول اين هفته همايشهاي مختلفي براي بررسي مسائل مختلف ايران و استراتژي آمريكا در قبال تهران تشكيل شد كه برنامه هسته اي ايران ، جنگ تحميلي رژيم سرنگون شده صدام عليه جمهوري اسلامي و روابط تهران و واشنگتن موضوعاتي بودند كه در اين همايشها بررسي شدند .
همچنين در اين همايشها نسبت به استراتژي آمريكا در قبال ايران انتقاد شد .
در همين زمان مقامات دولت بوش نيز مبارزه لفظي خود را عليه تهران از سر گرفتند . سياست آمريكا در قبال ايران تا كنون سياست بازدارندگي بود كه از راه تهديد و اعمال تحريم با تهران برخورد مي كرد .
با اين حال هم اكنون دولت بوش به خوبي آگاه شده است كه نياز دارد استراتژي خود را در قبال ايران تغيير دهد چراكه مقامات آمريكايي در حال حاضر احساس مي كنند كه با نوعي بازدارندگي وارونه از جانب ايران روبرو شده اند .
اين بار اين ايران است كه تلاش مي كند با استفاده از تهديد منافع آمريكا كه در حال حاضر بسيار به اين كشور نزديك است و در همسايگي ايران در كشورهاي عراق و افغانستان متمركز شده است ، نوعي سياست بازدارندگي را در قبال دولتمردان آمريكايي به كار برد .
اين مسئله و اشاره هاي لفظي مقامات ايراني به منافع آمريكا در عراق ، مقامات اين كشور را نسبت به استفاده بيش از حد دولتمردان ايراني از اين سياست بازدارندگي وارونه و تحت فشار قرار دادن واشنگتن دچار واهمه كرده است كه اين خود به احساس نياز در ميان مقامات آمريكايي درمورد تغيير استراتژي در قبال ايران منجر شده است .
از سوي ديگر آمريكاييها كه به تغيير نظام و افزايش فشار از طريق گروههاي داخلي مخالف اميد داشتند ، پس از 18 تير امسال نسبت به اين مسئله تا حدودي مايوس شدند و با گذشت تنها چند روز از 18 تير فشارهاي آمريكا از خارج بر ايران مضاعف شد .
سكوت و آرامش 18 تير موجب شد كه آمريكاييها تا حدود زيادي اميد خود را به فشارهاي داخلي از دست داده و به وارد آوردن فشارهاي خارجي بر ايران تمركز كنند.
مقامات آمريكايي در سالهاي گذشته تلاش كردند كه از چالشهايي كه معمولا بر سر راه پيشرفت در كشورهاي در حال توسعه حاصل مي شود ، استفاده كرده و به نوعي با تشديد اين چالشها راه را براي تضعيف و تغييراين نظامها هموار سازند .
آمريكا با استفاده از چالشها و اعتراضاتي كه به دليل افزايش توقعات مردم كشورهاي در حال توسعه در مسير توسعه پيش مي آيد از جمله اعتراضاتي كه در روز 18 تير به وجود آمد ، استراتژي خود را در قبال ايران استراتژي تقويت و پشتيباني از اين چالشها براي از بين بردن نظام قرار داد، اما روز 18 تير تمام اميد آمريكاييها را نقش برآب كرد .
از سوي ديگر در همين رابطه در گزارش كميسيون تحقيق در مورد حودث 11 سپتامبر كه قرار است روز پنجشنبه منتشر شود ، آمده است كه عوامل القاعده از ايران عبور كرده بودند . همچنين از همان روز اول و پس از 11 سپتامبر سازمانهاي اطلاعاتي و آمريكاييها به خوبي مي دانستند كه ايران داراي فناوري هسته اي است و تسليحات كشتار جمعي آن بيش از عراق است . با اين حال حمله به ايران آمريكاييها را به وحشت مي انداخت .
بوش به خوبي مي داند كه ايران عراق نيست و حتي اگر روزي ثابت شود اين كشور تسليحات هسته اي دارد ، دولت بوش برخوردي را كه با عراق داشت با ايران نخواهد داشت .
آمريكا در حمله به عراق به رژيمي حمله كرد كه شايد تنها 20 درصد مردم از آن حمايت مي كردند و اكثريت مردم براي رهايي از ستمهاي اين رژيم حاضر بودند با آمريكا همراهي كنند و حتي از سربازان اين كشوردر برخي مناطق استقبال كنند با اين حال آمريكا هرگز توقع ندارد كه در حمله به ايران با چنين واكنشي روبرو شود .
دولت بوش مي داند كه در صورت حمله به ايران بيشتر مخالفاني كه روزي به آنها براي تغيير نظام تكيه داشت و اميدوار بود ، متحد خواهند شد و در برابر تهاجم وي مقاومت خواهند كرد .
بوش همچنين از حمله اسرائيل به تاسيسات هسته اي ايران نيز حمايت نمي كند چراكه مي داند اين حمله به يك حمله گسترده تبديل خواهد شد چون تاسيسات هسته اي ايران بر خلاف رآكتور هسته اي عراق كه در يك نقطه دورافتاده بود در سراسر اين كشور پراكنده هستند و حمله به آنها با بمباران مناطق زيادي در ايران همراه خواهد بود كه با توجه به پيش بيني تلفات و قربانيان ، اين حمله ملت ايران را در برابر اسرائيل و پشتيبان آن آمريكا قرار خواهد داد .
همچنين دليل ديگري كه آمريكا بر اساس آن دكترين پيشگيرانه خود را در برخورد با ايران كنار گذارده است : نزديك بودن منافع ملي اين كشور به ايران است .
منافع آمريكا در عراق و افغانستان موجب شده است كه ايران همچون يك كشور همجوار توانايي تخريب و تهديد بالايي نسبت به منافع واشنگتن در منطقه داشته باشد.همانگونه كه در بالا اشاره شد اين مسئله به مقامات ايراني اجازه استفاده از استراتژي بازدارندگي وارونه را مي دهد .
همجواري جغرافيايي منافع ملي آمريكا در منطقه با ايران موجب محافظه كاري بيشتر مقامات واشنگتن در برخورد با ايران مي شود تا جاييكه آمريكاييها حتي در مورد مسئله برنامه هسته اي ايران كه خود اعتراف مي كنند مهمترين مسئله پيش روي آمريكا است ، محافظه كارتر شده و از برخي خواسته هاي افراطي خود چون ارجاع اين پرونده به شوراي امنيت منصرف شدند .
نااميدي مقامات آمريكايي از تغيير نظام در ايران موجب شد كه استراتژي سازان آمريكايي به فكر تغيير استراتژي خصمانه خود در قبال ايران و رابطه برقرار كردن با نظام حاكم بر ايران افتند و نوعي استراتژي گزينشي را انتخاب كنند .
در اين استراتژي برخلاف استراتژي پيشين آمريكا يعني استراتژي بازدارندگي مقامات آمريكايي در كنار تهديد از تشويق و ترغيب نيز براي رسيدن به اهداف خود سود مي جويند .
شوراي روابط خارجي آمريكا در گزارشي تاكيد كردند كه آمريكا بايد سياست دوري گزيدن از ايران را كنار گذارده و از تلاش براي تغيير نظام در اين كشور دست بردارد و هرچه سريعتر با تهران وارد مذاكره شود .
اين شورا قطع رابطه را براي منافع آمريكا مضر دانسته و از آمريكا خواست نوعي سياست گزينشي را در قبال ايران اتخاذ كند .
مي توان اين مسئله را چنين بيان كرد كه صدام به آمريكا نشان داد كه دوست هميشگي ندارد و از سوي ديگر ايران به استراتژي سازان آمريكايي ياد داد كه نمي توانند دشمن هميشگي داشته باشته باشند .
نظر شما