توجه گیزن به "جامعه شناسی معرفت" یکی از نقاط قوت غیر قابل انکار وی در مورد فلسفه اخلاق بینالملل بوده است.
این بدان معناست که چگونه میتوان با ترکیب روابط قدرت و منفعت، گفتمان دانشگاهی را در جهت حمایت از پروژهای سیاسی و ویژه محدود کرد.
شیوهای که کاربستهای رشتههای علمی میتواند به وسیله آن گفتمان مقبول را به گونهای محدود کنند که خرد متعارف را از پرسش انتقادی جدا کنند.
مطلب جالب توجه، انتقاد او از مسیری است که تثبیت غلبه رئالیسم پیموده است. تفکرات اخلاقی که با علل وجودی سازگار هستند عقب نشینی میکنند؛ به ویژه اینکه یک طرف روشن سودگرایی و نتیجهگرایی باشد و طرف دیگر مسیر تجربی.
گیزن در عین حال، اذعان میدارد که چشماندازی که تحت سلطه رئالیسم است در مقابل رهیافت وظیفهشناسانه نسبت به اخلاق مقاومت کرده و آن را به حاشیه رانده است.
رهیافت وظیفهگرا میتواند با ماهیت متمایز خود(منع بی قید و شرط برخی کنشها) هرگونه پیوند همکاری را بین علوم و قدرت سیاسی از بین ببرد.
دلیل این توانایی این است که رهیافت وظیفهگرایانه معیارهایی برای صورتبندی هنجارها به دست میدهد که باید بی قید و شرط مورد پذیرش واقع شوند (از همه مهمتر حقوق افراد است که باید مستقل از زمینهها، بی چون و چرا پذیرفته شوند).
وظیفهشناسی فرد محور گیزن "خیر"ی کلی را در مورد جامعه مسلم فرض میکند که به استقلال و حقوق افراد احترام میگذارد. اما در مورد هرگونه جایگاه برای تأمل معقول در مورد تمایز کیفی "خیر" (مانند احکامی در مورد "خیر" و زندگی عادلانه)، وظیفهشناسی سوژهگرای انسانی گیزن هیچ راهی برای شفافسازی پاسخ ریشهای بسیاری از سؤالات باقی نمیگذارد.
راهبر تقویت تفکر وظیفهگرایی فردمحور در اخلاق بینالمللی، حتی در صورت موفقیت، مورد استفاده کمی خواهد داشت. به صورت ساده اینکه چنین راهبردی تنها بسطی از جهتگیری غالب در نظریهپردازی اخلاقی به دست میدهد؛ تعلق به اینکه "حق" برتر و بر ضد "خیر" است.
نظر شما