سعید ناجی در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این سؤال که فلسفه چه نقشی در زدودن تعصبات و چشماندازهای محدود افراد میتواند داشته باشد؟ گفت: بستگی دارد که فلسفه چه نوع فلسفهای باشد و تعصب چه نوع تعصبی؟ در پرسش شما دو نوع پیشفرض وجود دارند. اول اینکه فقط یک نوع فلسفه داریم و دوم اینکه تمام تعصبات و جانبداریها غیرعقلانی و ناموجهند اما اگر منظور شما تعصبات غیرعقلانی و خرافاتگونه است باید بگویم برخی از فلسفهها میتوانند آنها را تعدیل کرده یا بزدایند اما نه همه فلسفهها. به عنوان مثال من نمی توانم تصور کنم که فلسفه ارسطو بتواند تعصبات و جانبداریهای غیرمنصفانه ما را کنار بگذارد همینطور فلسفه دکارت، کانت و هگل.
وی افزود: اما اگر شما معنای دیگری از فلسفه را در نظر بگیرید که شامل روش فلسفی یعنی تعمق، تأمل، تحلیل و ارزیابی و سبک و سنگین کردن باورهای شخصی و مدعیات دیگران باشد این نوع فلسفه از عهده چنین کاری برمیآید. این معنا از فلسفه دقیقاً معنای فلسفه است که در برنامه فلسفه برای کودکان (فبک) ارائه میشود. یعنی فلسفه به معنی سقراطی آن و اتفاقاً به همین دلیل است که فلسفه برای کودکان را یک بازسازی جدید از معنای فلسفه دانستهاند. فلسفه در این معنا میتواند با تحلیل و ارزیابی، تعمق، نظرخواهی از دیگران و به معنایی با دیالوگ و گفتگو همراه باشد و فرد را با آرای متفاوت دیگر، با اشخاص قابل احترام که عقاید متفاوتی دارند آشنا سازد و موجب شود ابعاد مختلف یک پدیده یا یک اتفاق را مشاهده کند و دید بهتری نسبت به موضوع یا مسئله به او بدهد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تصریح کرد: پس این نوع فلسفه نه تنها فرد را به خود انتقادی وادار میکند بلکه به او کمک می کند خود را در معرض انتقاد دیگران قرار دهد تا نظرات و عقاید خود را بپالاید و تصفیه کند که بدین ترتیب عقاید تعصبی و خرافی او زدوده خواهد شد. اما این فلسفه ما را به سوی رها کردن تمام عقاید و در نتیجه آنارشیسم فلسفی فرا نمیخواند، بلکه اگر در طی فرایند تحقیق و تحلیل و نقد به حقیقتی دست یافتیم مسئولیت دفاع از آن حقیقت و اشاعه آن وظیفه فلسفی ما خواهد بود. فردی که به این حقیقت رسیده است مسئول دفاع از آن است و میتواند به آن تعصب داشته باشد اما او هرگز از آزمودن و تجربه این حقیقت دست بر نخواهد داشت. خلاصه من گمان نمیکنم فلسفه به معنای آکادمیک بتواند تعصبات غیرعقلانی را بزداید بلکه فلسفه به معنای اتخاذ روشهای فلسفی و به عبارت دیگر به معنای آماتور میتواند برای ما راهگشا باشد.
ناجی در پاسخ به این سؤال که اگر اساس فلسفه بر پرسش است آیا این پرسشمحوری میتواند زندگی فردی و اجتماعی فلسفهپژوه را مختل کند؟ گفت: من واقعاً نمیدانم که اساس فلسفه بر پرسش است یا نه؟ البته از لحاظ زمانی ممکن است فلسفه ما از پرسش شروع شود. اما در مورد اختلال زندگی فردی یا اجتماعی یک فلسفهپژوه باید به سراغ روانشناسان رفت و دید که این اتفاق میافتد یا نه؟ اما بنده به شخصه با توجه به معنایی که از فلسفه در نظر دارم مطمئنم که نه تنها این اختلال به وجود نخواهد آمد بلکه یک انسجام دروننگری و تعمق در زندگی فرد به وجود خواهد آمد.
این محقق و پژوهشگر در پاسخ به این سؤال که چرا جهان ما هماکنون به فلسفه نیاز دارد؟ گفت: جهان ما هماکنون دچار مشکلات مدرنیسم و پست مدرن است و اختلالات بسیاری در آن دیده میشود. احترام به دیگران، احترام به خود و طبیعت در حال ازبین رفتن است، فلسفه میتواند آن را باز گرداند. این امر در حلقههای کندوکاو فبک قابل مشاهده است. مشکل دیگری که به وجود آمده این است که عموم مردم سطحینگر شدهاند و قدرت پردازش خود را از دست دادهاند. آنها حوصله فکر کردن را ندارند و اطلاعات حاضر و آماده میخواهند و این باعث میشود فرد خود را بازیچه دیگران سازد چون قادر به ارزیابی و تحلیل اطلاعات نخواهد بود. پس دربست باید آن را بپذیرد و عمل کند که در جهان معاصر مشکلات اجتماعی بزرگی به وجود آمده است.
این محقق حوزه فلسفه برای کودکان اظهارداشت: علاوه بر این فعالیتهای جمعی درحال کاهش و ازبین رفتن است. افراد فقط خودشان را میبینند و گاهی حتی تحمل دیگران را ندارند. فلسفه میتواند این مشکل را هم حل کند. نکته چهارم اینکه ما خودمان را فراموش کردهایم و فقط با حرص و ولع به دنبال دست یافتن به امکانات بیشتر و رفاه بیشتر هستیم. کسی با خود نمیگوید که من کیستم؟ ازکجا آمدهام؟ وبه کجا خواهم رفت؟ سرعت سرسامآور زندگی موجب شده است که مسائل بنیادین آدمی به فراموشی سپرده شود. اما فلسفه میتواند مرهمی برای این درد باشد و انسان را به خودش برگرداند. علاوه بر این ما مشکل رسانههای جهانی را داریم. رسانههای جمعی جهانی ما را به سطحینگری وادار میکنند. آنها به ما میگویند لازم به فکرکردن نیست و این کالا، این عقیده، این تفکر،بهترین است آنها را بخرید و آنها را بپزید و زندگی خوشی داشته باشید. پس رسانههای جهانی هم به نحوی زندگی بشر را به خطر انداخته است.
این نویسنده و مترجم یادآور شد: تکنولوژی عصر جدید چنانچه فلسفه میگوید ما را به سوی از خود بیگانگی پیش میبرد و ما کم کم دیگرخودمان نیستیم و به عنوان ابزاری برای پیشبرد کار در تکنولوژی جدید مورد استفاده قرار میگیریم. دوباره فلسفه میتواند وارد عمل شود و ما را از این خود بیگانگی نجات دهد.
نظر شما