۴ مرداد ۱۳۸۳، ۹:۳۸

گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" بررسي مي كند :

سنت عقلاني و عقلانيت سنت ؛ بحثي در نسبت سنت و عقلانيت

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه: بحث نسبت سنت و عقلانيت در جهان جديد بيش از پيش مطرح است. دليل اين امر آن است كه عقل مدرن در ابتدا بسي از سنت گريز داشت و بيشتر به آينده نگاه مي كرد تا اين كه گذشته و ميراث را مدنظر داشته باشد. اما ، ما هم اكنون در منظومه اي معرفتي تنفس مي كنيم كه از آن افراط گري هاي سابق كاسته شده و پرسش نسبت سنت و عقلانيت پرسش جدي و زنده اي است. آنچه در ذيل مي آيد نكاتي در باب اين پرسش زنده و حياتي است .

1

 

سنت به مجموعه باورها، معارف، ارزشها و پيشفرضهاي يك فرهنگ اطلاق مي شود. اين مجموعه البته حاوي چندين  ويژگي است: اول آن كه منسجم و هماهنگ است و ميان اجزاي مجموعه ، گونه اي يكدستي و انسجام مشاهده مي شود، دوم آن كه  اجزاي آن به مرور زمان همنشيني ها و  تركيبهاي گوناگوني به دست مي آوردند ، سوم آن كه مجموعه سنت را مي توان به دو شق كلان عقل و رسم تقسيم كرد.

شكي نيست كه سنت از صبغه عقلانيت خالي نيست و در پايه ترين مباني، بسياري از تعاليم و ارزشهاي سنت با عقلانيت خاصي گره مي خورند. هر سنت ديدگاهي در باب انسان و جهان عرضه مي كند كه در اين ديدگاه بوضوح و بوفور نقش عقل پيداست . از سوي ديگر، هنجارها و رسوماتي وجود دارند كه لايه بيروني سنت اند و سنت در قالب آنها نمود مي يابد. آداب و مراسم، طرز پوشش ، نوع بناها ، نوع حكومت و شيوه روابط انسان همه نمود اين لايه  سنت به شمار مي آيند.

پاره اي از افراد بر اين نظرند كه سنت از صبغه عقلانيت خالي است و هنگامي كه از سنت پرسش مي شود ما از سنت خارج مي شويم و با ابزار عقل، سنت را زير سوال مي بريم. به معناي ديگر، نظر اين عده بر اين است كه در داخل سنت نمي توان از چيستي آن پرسيد. اما واقعيت آن است كه اين ادعا صائب به نظر نمي رسد. ممكن است در داخل سنت گونه خاصي از عقلانيت كه پرسيدن خاصي از سنت را سبب مي شود موجود نباشد اما در دل سنت مجموعه اي از استدلالها و مدعيات معرفتي موجودند كه خالي ديدن آنها از عقلانيت،  مدعايي بس بزرگ به حساب مي آيد. همان طور كه السدير مكينتاير فيلسوف اخلاق اذعان دارد هر سنتي با عقلانيت ويژه اي پيوند مي خورد كه ممكن است با عقلانيتهاي ديگر متفاوت باشند اما اگر عقلانيت را " نظامي از مدعيات و دلايل " به حساب آوريم در دل هر فرهنگ روحي از عقلانيت موجود است. مهم اما آن است كه با تصوير خاصي به سراغ عقلانيت نرويم و مفهوم عقل را بسي فراتر از عقل هر يك از فرهنگها و تمدنهاي بشري به حساب آوريم.

 

2

چند قرني است كه عقلانيت خاصي در فرهنگ غرب روييده كه از جهاتي با عقلانيتهاي ديگر متفاوت است. اما اگر بتوان در يك جا بزرگترين و مهمترين اختلاف عقلانيت غرب را با ديگر عقلانيتها مشخص كرد در مقوله نقادي است. با غرب، عقلانيتي رشد و نمو مي كند كه نه تنها كميت نقادي آن با ديگر عقلاانيتها متفاوت است بلكه كيفيت نقد آن هم تفاوتهاي آشكاري را داراست. با اين همه ، در فرهنگهاي ديگر هم گونه هايي از نقادي موجودند كه نمي توان از آنها به سادگي گذشت. يكي  از بزرگترين پرسشهايي كه پيش روي بسياري از انديشه ورزان معاصر قرار دارد نسبت عقلاينت جديد و سنت است. عقلانيت جديد در ابتدا داعيه هاي بزرگي در سر داشت . قصد اين كرده بود كه حوزه اي مستقل به نام عقل معرفي كند كه همه چيز و همه كس با معيارهاي آن مشخص شوند. با اين حساب، عقل جديد در ابتدا بسي سنت گريز و سنت ستيز بود. هر امري بايد رنگ و انگ عقل مي خورد تا مشروعيت يابد و بسياري از مولفه هاي سنت ، بت هاي ذهني ( به تعبير بيكن) لقب گرفتند . تنها پس از چالشها و بحرانهاي جدي و جديدي كه عقلانيت مدرن به خود ديد ، متوجه شد كه به هيچ عنوان نمي توان از نقش و اثر سنت در تفكر غافل شد و پژواك سنت در هر صورت و به هر طريق بر چهره انديشه و عقل بارز است.

اين گونه مي توان گفت كه سنت و عقلانيت در رابطه ديالكتيكي و دوطرفه شركت مي كنند ، بسيار بر هم تاثير مي گذارند و از هم تآثير مي گيرند. اگر خواسته باشيم با مفاهيم و واژه هاي توماس كوون در كتاب معروف ساختار انقلابهاي علمي سخن بگوييم مي توانيم بگوييم كه " هر عقلانيتي در ذيل  يك  پارادايم  ( الگو سرمشق) قرار دارد و بدون سرمشق، انديشيدن و تفكر مقدور نيست.

 

3

ديدار عقل و سنت در اين مجموعه جديد البته ديداري بس حساس و مهم است . نقادي سنت به وسيله عقل در اينجا امر بديهي و واضحي است : هر كجا و هر زمان عقلانيت موجود باشد بوضوح به نقد دست مي برد و از اين تنها سلاح برنده و تآثيرگذار خود استفاده مي كند. اثر عقل و نقادي چنان پررنگ است كه عده اي حتي آن را با هويت نقادش مي شناسند. واضح است هنگامي كه اين عقل رودرروي سنت  قرار مي گيرد رويه سابق خود را ادامه مي دهد . عقلانيت مي تواند سنت را بن فكني و شالوده شكني كند و سپس با شرحه شرحه كردنش به جستار و كاوش در مولفه هاي آن مشغول گردد. سنتي كه پس از اين باقي خواهد ماند البته با سنتي كه قبل از عمل نقد وجود دارد متفاوت است . اين نكته معناي ديگر آن سخن معروف است كه هنگامي كه از سنت پرسش مي كنيم بدان معناست كه از سنت خارج شده ايم. شرحه شرحه كردن سنت براي بازسازي مجدد آن و رسيدن به تركيبها و سنتزهاي جديد صورت مي گيرد. در عمل نقادي ، پاره اي از اجزاي سنت به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه مغفول مي افنتد و بر عناصر و اجزايي ديگر تآكيد مي شود. در اين شكي نيست و بر آن ايرادي هم وارد نيست و با اين كار مجموعه جديدي به وجود مي آيد كه مي توان آن را " سنت بازسازي شده" نام نهاد.

پيش ازاين از صبغه عقلانيت سنت سخن به ميان آورديم . با اين تصوير مي توان سنت را پل ميان عقل و غريزه به حساب  آورد. سنت نه آن چنان از عقل تهي است كه روي خود را بر آن ببندد و نه كاملا عقلاني است كه نقش عقل را بر عهده بگيرد ، اما سنت بازانديشي شده بيش از سنت خالص از صبغه عقلانيت بهره مند است.

خلاصه كنيم كه پرسش " سنت چيست؟" از بزرگترين پرسشهاي جهان انديشه است . اين پرسش بوضوح نشان از پرسش مهمتري دارد: اين پرسش كه نسبت سنت و عقلانيت از چه قرار است؟ سوالي كه ذهن و زبان كثيري از نخبگان جهان معاصر را به خود مشغول داشته است.  

 

کد خبر 97623

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha