وقتی رئالیستها ادعا میکنند دنیا را همانگونه که هست، همانگونه که بوده و همانگونه که همواره خواهد بود، تشریح میکنند، در حقیقت آنچه انجام میدهند تقویت هژمونی حاکم در نظم جهانی موجود است. آنها شکل کنونی روابط بینالملل را طبیعی و تغییر ناپذیر جلوه میدهند تا به هدف خود دست یابند.
کاکس نظریه حل مسائل – یعنی نظریاتی که معیارهای نظم موجود را میپذیرند و از این رو کمک میکند تا نظام ناعادلانه و به شدت ظالمانه، مشروعیت یابد – را با نظریه انتقادی مقایسه میکند.
شیوهای که در قالب آن نظریه میتواند در این اهداف آزاد سازنده سهیم باشد، توسعه فهم نظری از نظم جهانی است که هم منبع ثبات در نظام مشخص و همچنین نیروهای فرآیند تغییر شکل محسوب میشود.
کاکس در این بستر از دیدگاه هژمونی گرامشی استفاده میکند و آن را به حفظ روابط بینالملل منتقل میکند. او معتقد است که هژمونی برای تقویت ثبات و استمرار حوزه بینالمللی به همان اندازه اهمیت دارد که در سطح داخلی مهم است.
هژمون علاوه بر توانایی قهری، رضایت را نیز نهادینه میکند
طبق نظر کاکس، قدرتهای مختلف حاکم بر نظام بین الملل، نظم جهانی را به گونهای شکل دادهاند که در راستای منافعشان است و این نظم را نه تنها در نتیجه تواناییهای قهری خود به دست آورند، بلکه آنها رضایت گستردهای را برای وجود چنین نظمی ایجاد کردند که حتی آنهایی که از این نظم متضرر میشوند نیز احساس رضایت کنند.
کاکس دو هژمون را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد که عبارتند از بریتانیا و ایالات متحده آمریکا. او معتقد است که عقیده حاکم و هژمون از نظر آنها "تجارت آزاد" بوده است.
هر میزان که یک دولت بتواند به طور موفق هژمونی خود را ایجاد و باز تولید کند، نشاندهنده میزان قدرت آن است.
نظم موجود دچار چالش میشود
اما کاکس به رغم حاکمیت نظم موجود جهانی، پیش بینی میکند که این نظم دچار چالش شود. او دیدگاه مارکس را مورد تایید قرار میدهد که سرمایهداری اساسا نظام بیثباتی است و به واسطه تناقضهای اجتنابناپذیر آن دچار شکاف خواهد شد. بحرانهای اقتصادی اجتنابناپذیر برای ظهور جنبشهای ضد دموکراتیک همانند یک کاتالیزور عمل میکنند.
با این حال موفقیت چنین جنبشهایی نامشخص است. از این رو، متفکرانی مانند کاکس با آینده براساس گفتههای متداول گرامشی روبرو میشوند، یعنی ترکیب "بدبینی خرد" با "خوش بینی آینده".
نظر شما