حداقل سه روش متفاوت در نظر خودگرایی وجود دارد که میتواند ارائه شود:
1- خودگرایی روان شناختی: این نظریه مدعی است انسانها تنها به وسیله علائق شخصیشان تحریک میشوند. هر روش و عملی که ممکن است به نظر برسد دیگرخواهانه است، عملاً بهوسیله نیازهای خود شخص تحریک میشود. (مانند نیازهایی برای پاداش، پرهیز از گناه و شادیهای شخصی).
این یک ادعای توصیفی درباره ذات انسانی است. یعنی می خواهد توصیفی از شخصیت انسان در طول تاریخ انسانیت انسان ارائه دهد. بر طبق این ادعا، همه عملاً به وسیله نیازهای شخصی تحریک می شوند. البته این ادعایی سطحی است و میتواند به وسیله یک مثال خلف ساده رد شود. اما پیدا کردن عملی که خودگرایی روان شناختی آن را کاملاً نوع دوستانه اذعان کند، مشکل خواهد بود. تقریباً همیشه مقداری سو دبرای خودمان در هر عملی که انتخاب میکنیم، وجود دارد؛ برای نمونه اگر من به دوستم برای بیرون آمدن از خطر کمک کنم ممکن است بعد از آن احساس شادی بکنم. اما آن شادی حرکت برای عملم یا فقط برای نتیجه آن است، شاید خودگرایی روانشناسانه در تمایز بین نتایج سودمند یک عمل و انگیزههای معطوف به آن شکست بخورد و بالاخره چرا همین که میبینم دوستم از خطر بیرون آمده، شاد شوم، حتی اگر توجه زیادی به دلبستگی های دوستم ندارم. آیا این نوعدوستی نیست؟
2- خودگرایی اخلاقی: این نظریه مدعی است که همیشه فرد باید به دلبستگیهای مطلوبش عمل کند. این ادعای هنجاری است یعنی گونهای امر و نهی را ترویج می کند؛ گویی خودگرایی اخلاقی تلویحاً تصریح میکند که خودگرایی روانشناختی غلط است. یعنی توجه به خود نه به عنوان یک توصیف که به عنوان یک امر و تجویز ظاهر میشود. اما در اینجا اصلی وجود ندارد که به ما بگوید چرا باید آنچه را انجام میدهیم، انجام دهیم.
اگر نوعدوستی امکان دارد، چرا باید از آن پرهیز کرد؟ بعضی نویسندگان پیشنهاد کردند ما همه باید تواناییهایمان را در ارضا کردن علایق خودمان بیش و پیش از آن که به علایق دیگران توجه داشته باشیم، معطوف کنیم. آنگاه جامعه کارآمدتر خواهد بود و علاقهمندیهای اکثریت بهتر تأمین خواهد شد. با اشاره به علایق همه انسانها، این رویکرد به نظر میرسد نوعی سودگرایی باشد و نه خودگرایی تام. این رویکرد صرفاً یک نظریه درباره چگونگی انجام دادن بیشترین خوبی برای بیشترین افراد است یعنی کاملاً به نظر سودگرایان و فایدهگرایان نزدیک میشود. به همین جهت است که پارهای افراد میان خودگرایی و فایدهگرایی تمایز قایل نمیشوند.
به روایت دیگر در خودگرایی اخلاقی بیان میشود که من باید به نیازهای شخصیام عمل کنم، حتی اگر با ارزشها و علاقههای ساده دیگران تناقض داشته باشد، زیرا من بیشتر برای علایق خودم ارزش قایلم. البته واضح نیست چنین خودگرایی چگونه باید از نوع دوستی صحبت کند. از آنجا که خودگرایی فردگرایانه معتقد است که هرآنچه دلبستگیهای فرد انسانی را تأمین کند از لحاظ اخلاقی درست است، خواهان کسی دیگر است که نوع دوست باشد. به عبارت دیگر کسی که معتقد به یک خودگرایی اخلاقی فردگرایانه است نمیتواند نظریهاش را بدون ناسازگاری به پیش ببرد. چرا که خودگرا، علاقه به خود را به بهترن نوع به وسیله مدعیات عمومی نوعدوستی تأمین میکند و بدینوسیله است که هر کسی مطلوب خوب خود را به دست میآورد. یعنی ادعای خودگرا در نهایت بدان سمت سونق داده میشود که خودگرایی گونهای از نوعگرایی و دیگردوستی است.
3- خودگرایی حداقلی: در هنگام کار با الگوهای اجتماعی و اقتصادی مشخص، ما به طور مداوم ممکن است فرض کنیم که انسانها به طریقی عمل خواهند کرد که علایق فردیشان را گسترش دهند. این ادعایی هنجاری نیست – یعنی به چیزی امر و نهی نمیکند - و حتی ادعای توصیفی هم نیست – چرا که نمیگوید تاکنون چنین رخ داده است - بلکه فرضی حداقلی است که برای محاسبات مشخصی به کار میرود.
بر طبق این نظر اگر فرض کنیم علایق شخصی فقط در مورد عاملها به کار میرود، نتایج حداکثری مورد فوق را میتوانیم مشخص کنیم. در اینجا پیشفرضی به صورت تلویحی وجود دارد هرچند که آشکارا بیان نشده است؛ اینکه تصور رفتار نوعدوستانه برای عامل، حداقل نتایج خوب و مهمی به همراه دارد. چرا که این رویکرد تنها مروج گونهای خاص از خودگرایی در محدودهای مشخص است و بنابراین راه را برای دیگردوستی و نوعدوستی باز میگذارد.
نظر شما