واقعگرایان تدافعی به رابطه میان آنارشی و استلزامات نظام بینالملل از یک سو و رفتار دولتها از سوی دیگر توجه دارند، اما این رابطه را پیچیده میبینند.
فرض واقعگرایی تدافعی این است که آنارشی بینالمللی معمولا "خوش خیم" است یعنی امنیت چندان نایاب نیست و فراوان است.
دولتها که این را در مییابند، رفتاری تهاجمی نخواهند داشت و تنها در شرایطی که احساس کنند تهدیدی علیه آنها وجود دارد نسبت به آن واکنش نشان میدهند و این واکنش نیز اغلب تنها در سطح ایجاد موازنه و بازداشتن تهدیدگر است.
تنها در شرایطی که معضل امنیت خیلی جدی شود واکنشهای سختتری به شکل بروز تعارضات نمایان می شود. به علاوه، آنها آنارشی بینالمللی را خوش خیم نمیبینند، بلکه معتقدند نمیتوان آن را به سهولت فهمید و این دولتمردان هستند که باید در هر وضعیت خاصی به ارزیابی درجه تهدید یا عدم آن بپردازند.
استفن والت به جای موازنه قدرت بر "موازنه تهدید" تأکید میکند. تهدید عبارت است از ترکیبی از قدرت تهاجمی دولت، توانمندیهای نظامی، نزدیکی جغرافیایی، و نیات تجاوزکارانه احتمالی آن.
پس تنها قدرت مهم نیست و سایر عوامل نیز مهم هستند. منظور این است که آنچه در روابط میان دولتها حائز اهمیت است برداشت آنها از یکدیگر به عنوان تهدید است و نه صرف میزان قدرت هر یک از آنها.
دولتها در برابر آن دسته از دولتهایی دست به موازنه میزنند که تهدیدی فوری نسبت به موجودیت یا منافع آنها باشند. امنیت در شرایطی در نظام افزایش خواهد یافت که ایجاد موازنه به هنجار بدل شده باشد، ایدئولوژی تاثیر زیادی نداشته باشد و یا اغلب عامل تفرقه باشند.
در برابر قدرت تهدیدگر اغلب سیاست موازنه پیش گرفته میشود که به معنای اتحاد دولتها در مقابل دولتی است که آنها را تهدید میکند. هر قدر دولتها قویتر باشند و یا احتمال جلب حمایت دیگر متحدان خود را بیشتر بدانند، و هر قدر که دولت مقابل تجاوزکارتر تلقی شود، احتمال اینکه سیاست موازنه را در پیش گیرند بیشتر میشود.
اما در مواردی نیز دولتها خصوصا آنهایی که ضعیفتر هستند و یا در طول جنگ تصور میکنند که یک طرف به پیروزی نزدیک میشود، احتمال آنکه سیاست همراهی با آن را در پیش گیرند بیشتر می شود.
نظر شما