پیام‌نما

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * * * پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن؛ و نیز آنان که همراهت به سوی خدا روی آورده اند [ایستادگی کنند] و سرکشی مکنید که او به آنچه انجام می دهید، بیناست. * * * پايدارى كن آن‌چنان ‌كه خدا / داد فرمان ترا و تائب را

۱۴ مرداد ۱۳۸۳، ۱۶:۳۰

در جواب به برتراند راسل :

پرفسور آلستون : چرا ديندار هستم ؟

پرفسور آلستون : چرا ديندار هستم ؟

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه: سالها از انتشار كتاب راسل " چرا مسيحي نيستم؟" مي گذرد اما اين كتاب هنوز موضوع مناقشه و تحليل بسيار است. اخيرآ ويليام آلستون از فيلسوفان دين مشهور ، جوابي به كتاب راسل داده است كه ترجمه آن فراروي ديد و نظر خوانندگان قرار مي گيرد.

ويليام جيمز تمايز مشهوري ميان  نوعي  دينداري كه يك بار به وجود آمده  و نوعي كه  دوبار حادث شده  قائل بود. شايد من يك مقوله ديگر را بتوانم نشان دهم : نوعي  دينداري كه سه بار حادث  شده است ( خودم اين گونه بوده ام). تربيت ديني من در كليساي متديست(1) بود و  در نوجواني البته كشمكشهاي رايج مانند كشمكشهاي  بسياري افراد ديگر را پشت سر گذراندم. بعد از آن هنگامي كه  تدريس فلسفه در دانشگاه ميشيگان را شروع كردم  خودم را متمايل به كليساي اسقفي حس كردم. من تقريبا ده سال در اين نحله فعال بودم، اما امور به تلخي گراييد. من از اين مرحله نيز گذشتم و سالها دور از اين كليسا به زندگي ادامه مي دادم. ده سال پيش بود كه  مجددا به سوي كليسا برگشتم. اميد و اطمينان دارم كه اين دفعه سوم تغييري نكند، حداقل به نظر مي رسد كه اين گونه است. در اين مجال كوتاه خواهان پاسخ به اين پرسش هستم كه چه اتفاقي افتاد كه من به ايمان ديني برگشتم و چرا هنوز بر آن پاي مي فشارم.

نكته اولي كه مي خواهم بگويم يك امر سلبي است. من بدان جهت مسيحي نيستم كه با استدلالهايي موثر متقاعد شده ام؛ استدلالهايي كه عموما در دين طبيعي براي وجود خدا ابراز مي شوند و يا استدلالهاي تاريخي كه معطوف به اصالت متون مقدس يا اعتماد به رسول خدا هستند. بازگشت من به دين بيش و پيش از آن كه ناشي از مقدمه و صغري و  كبري منطقي باشد به چيزي شبيه شنيدن يك موسيقي يا گشودن چشمهايم بر غايت اموري كه اطراف من هستند شباهت دارد. جي. كي. چسترتون زماني نوشت: در تحليل نهايي ، دليل آن كه چرا من مسيحي هستم اين است كليسا يك معلم زنده است و معلمي مرده به حساب نمي آيد. بر من هم مطلب تا حدود زيادي بدين گونه است. من مسيحي هستم چون من در مسيحيت است كه حضور خدا را در زندگي ام حس مي كنم. به دين بازگشتم چون در آنجا من روح انجيل را درك مي كنم.  با لطف خدا به روح انجيل پاسخ دادم و به الزامات آن ، مفروضاتش و  شيوه زندگي اش مقيد هستم.

از سوي ديگر، عادلانه نبود كه آنجا در كليسا به صورت منفعلانه اي بنشينم و به پيام انجيل گوش فرا دهم و سپس از آنجا بيرون آيم و به حرفه ام بپردازم و في المثل  تلوزيون تماشا كنم. تصور مي كنم آنچه رخ داد بدين صورت مي توانست بيان شود: من خود را در حلقه اي از دينداران يافتم و اين حلقه در سنتي قرار داشتند كه كه با وحي الهي كه بر مسيح ابلاغ شده در ارتباط و پيوند بود. من كليسا را جايگاهي مي دانم كه كه از سوي مسيح براي انتشار پيامش ، هدايت مردم و ارائه آيين مسيحيت  تاسيس شده است.  كليسا بدان جهت وجود دارد -  همان طور كه سي. اس لوييس در كتاب مشهورش" مسيحيت صرف" مي گويد-  تا " ساري كردن خير" را صورت دهد و جان و روح مقدس را بپراكند. پس من بدان جهت مسحي هستم كه در كليساست كه قادرم با خدا ارتباط نزديكي برقرار كنم و به خدا و انسانهايش بپيوندم. من از اين آغاز گفته ام هرچند كه براي من آغاز جديدي به حساب مي آيد. اكنون ده سال از آن اغاز مي گذرد. چرا من هنوز مسيحي هستم؟ خب، چرا نبايد مسيحي باشم؟ هنگامي كه انسان به چيزي تعهد مي كند بايد بدان پايبند باشد. براي من مطلب تا حدي از اين قرار است هرچند همه ماجرا نيست. مهمتر اما آن است كه كه تعهدي كه برقرار است به صورت مناسب و متناوب عمل كند. دريافته ام كه خدا در  زندگي من فعال است و به روشهايي  فعال است كه اغلب متحير و منقلب مي شوم و اين روشها به هيچ عنوان پيشاپيش قابل پيش بيني  نيستند. ( در همان حال كه من متحير و منقلب هستم او بهتر از من مي داند كه آينده از چه قرار است).   

 از طريق پرستش در كليسا و با تبعيت از آموزه و و پرهيزگاري كه كليسا اعمال مي كند من قادر خواهم بود با وجود فراز و فرودهاي بسيار، حوزه اثر جان مقدس را در زندگي ام عمق و بسط دهم. به عبارت بهتر، از اين طريق قادرم از  تداخل هاي  زندگي معنوي ام بكاهم. من هنوز يك ميسحي هستم چون هويت مسيحي در درونم جريان دارد و كمتر قادرم اين هويت را ناديده بگيرم. با تاكيدي كه من بر جامعه دينداران كرده ام پاره اي افراد ممكن است ظن برند  كه من يكي از جايگزيني هاي انساني و طبيعي براي مسيحيت را تضعيف كرده ام ؛ جايگزيني هايي كه كه در آنها كل مسابقه معطوف به مجموعه اي از حالات ، جهت ها و تعاملات انساني است. اما اين به هيچ عنوان پيام سخن من نيست. با به كار بردن دو اصطلاح رايج خواهان گفتن اين نكته هستم كه آنچه براي من رخ داده اين است كه يك حوزه عمودي را كشف كرده و بدان وارد شده ام كه اين مهم از طريق جذب به يك گستره افقي كه پيشاپيش بر گستره عمودي گشوده است محقق شده است.

پي نوشت :

  (1) فرقه اي در پروتستان كه در سال 1729توسط ولسي چالز تاسيس شد.

کد خبر 100744

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha