نمیدانم هر یک از ما آدمها چند بار در زندگی به مفهوم تکرار فکر کردهایم؟ چند بار به بن بست رسیدهایم؟ چقدر فکر کردهایم میتوانیم از دور باطل بن بست خارج شویم؟ مسلماً اینها سئوالاتی است که ذهن هر یک از ما را در زندگی برای مدتی هر چند کوتاه اشغال کرده است. تکرار میتواند شامل همه مسائل باشد، حتی این مسئله را میتوان در برنامههای تکراری رادیو و تلویزیون که با موضوعهای مختلف از جمله معارف ساخته میشود، مشاهده کرد.
همیشه برای من یک علامت سئوال وجود داشته که چرا اکثر برنامههای معارفی تلویزیون به یک دکور شیک و یک کارشناس مذهبی خلاصه شده و موضوعی تکراری هم مورد بحث قرار گرفته است؟ چرا هیچوقت ساختارشکنی نمیشود و از زاویه جدیدتری به مسائل مذهبی پرداخت نمیشود؟ البته هیچوقت برای سئوالهایم به پاسخ مشخصی نرسیدهام چون اکثر مدیران تلویزیون پاسخهای کلیشهای به سئوالهایم دادهاند و اینکه ما نهایت تلاش خود را میکنیم.
چندی پیش وقتی مطلع شدم شهرام گیلآبادی مدیر سابق شبکه رادیویی جوان قصد دارد در حوزه برنامههای معارف تلویزیون ساختارشکنی کند و یک برنامه مستند گزارشی خوبی تهیه کند در ذهن خود او را ستایش کردم چرا که او این تجربه موفق را در رادیو کسب کرده بود.
مسلماً این سئوالها ذهن شهرام گیل آبادی کارگردان مجموعه مستند گزارشی "این آدمها سیاه و سفید هستند" و گروهش را مشغول کرده بود که آنها هم تصمیم گرفتهاند در حوزه معارف برنامههای تلویزیون ساختارشکنی کنند. حتی در یکی از قسمتهای این مجموعه به موضوع تکرار بپردازند و این موضوع را در یک چاپخانه به تصویر بکشند. پرداخت به این موضوع را از طریق تماس تلفنی با صادق داوریفر، تهیه کننده این مجموعه مستند متوجه شدم که با او قرار تهیه یک گزارش پشت صحنه را گذاشتم.
عصر یکی از روزهای سرد زمستانی همراه عکاس راهی چاپخانه ای میشوم که تهیهکننده نشانی آن را برایم اس ام اس کرد. چاپخانهای واقع در خیابان شیخ هادی. بعد از کلی پرس و جو چاپخانه را پیدا میکنم و از آنجا که تهیهکننده نشانی را خیلی شفاف پیامک نکرده بود به همین دلیل بعد از موفق شدن خیلی خوشحال میشوم و با عکاس راهی چاپخانه میشوم که با چند پله به طبقه پایین منتهی میشد. تهیهکننده نخستین کسی است که به استقبال ما میآید و بقیه گروه مشغول کار هستند.
دستگاههای چاپ و کاغذهای مختلف اکثر فضای چاپخانه را در سیطره خود در آورده و بوی کاغذ مشامم را عطرآگین میکند. گیلآبادی همراه با گروه مشغول ضبط هستند. بنفشه رافعی مجری برنامه مانتو و مقنعه سبزرنگی پوشیده و با مهمان برنامه مشغول صحبت درباره موضوعی است. صدای دستگاههای چاپ به حدی زیاد است که متوجه دیالوگهای آنها نمیشوم.
وقتی با دقت به دستگاههای چاپ نگاه میکنم متوجه میشوم که چرا گیلآبادی پرداخت به موضوع تکرار را در فضای چاپخانه انتخاب کرده چون یک صدا، یک عمل و یک نوشته همزمان با هم تکرار میشوند.
دو تصویربردار مشغول تصویربرداری هستند اما کادرهایی که آنها برای کار انتخاب کردند متفاوت است و مرتب گیلآبادی هم نکات لازم را به آنها میگوید. برای اینکه مزاحم گروه نشوم در گوشهای میایستم و کار را میبینم. عکاس هم مشغول عکاسی از گروه میشود و صدای شاترهای او هم فضا را پر کند.
یک لحظه احساس میکنم برای تهیه گزارش یک فیلم سینمایی آمدهام چرا که گیلآبادی و گروهش وقتی را برای هر سکانس این مستند گزارشی میگذارند که برای یک فیلم سینمایی هم این طور وقت گذاشته نمیشود. عقربههای ساعت عدد پنج و ربع نشانه گرفته که گیلآبادی به گروه استراحت میدهد و یکی از عوامل موکتی روی زمین پهن میکند و بعد بساط ناهار چیده میشود.
تهیهکننده نگاهی به من میکند و با خنده میگوید: "زیاد تعجب نکنید. الان وقت کردیم ناهار بخوریم!" او و گروه به من وعکاس هم تعارف میکنند همراه آنها ناهار بخوریم. ما هم برای اینکه آنها به راحتی ناهار خود را میل کنند به گوشهای دیگر از چاپخانه میرویم تا خوردن ناهار آنها به پایان برسد. تهیه کننده نخستین کسی است که ناهار خود را تمام میکند. به همین دلیل من هم به سراغ او میروم و باب گفتگو را باز میکنم.
شهرام گیلآبادی کارگردان، بنفشه رافعی مجری و مهدی آزادی تصویربردار
صادق داوریفر تهیه کننده درباره همکاری با گیلآبادی در این پروژه گفت: آقای گیلآبادی من را انتخاب کرد، نه من او را. آقای گیلآبادی دغدغهای داشت، اما چون حوصله کار اجرا را نداشت از من خواست تهیهکنندگی کار را به عهده بگیرم. درباره ساختار هم باید بگویم که روزی از یکنفر که به رادیو آمده بود، پرسیدند چرا به رادیو آمدی؟ او گفت سالها دغدغه من این بود که تیک تاک قبل از اذان برای افق شرعی را حذف کنم، به همین دلیل آمدم.
در مباحث معارفی هم الگوهای کاملاً مشخص، نخ نما شده و تکرای بین مردم جا افتاده است. البته درباره استثناها صحبت نمیکنم و درباره کلیت میگویم. به جرات میتوان گفت مخاطبان همراه برنامههای معارفی میشوند، به همین دلیل ما با این دغدغه به سراغ یک طرح معارفی آمدیم و گرنه میرفتیم گروه اجتماعی یا ادب و هنر. آقای موحد مدیر گروه معارف شبکه دو هم این دغدغه را داشت. در مجموع آمدهایم تا آن تیک تاک ساعت راعوض کنیم.
از او میپرسم ساختار این برنامه تلویزیونی مثل برنامه های رادیویی "پارازیت" میماند که شما آن را تهیه کردهاید. نمونه این ساختار در تلویزیون تجربه نشده است و ساخت چنین برنامههایی ریسک است، چطور به ریسک تن دادید؟
داوری فر میگوید: 80 درصد از گروهی که برنامه رادیویی "پارازیت" را کار کردند، افرادی بودند که نمایش خوانده و با تصویر آشنا بودند. ما در آن برنامه سعی کردیم یک الگوی جدید را طراحی کنیم که مخاطبان رادیو آن را نشنیده باشند. برای تهیه این برنامه تلویزیونی هم سعی کردهایم از همان بچههای رادیو کمک بگیریم، چرا که دغدغه هایمان یکی است و مخاطب را می شناسیم. نمیدانم حالا ساختار شکن هستیم یا نه؟ اما تلاش خود را میکنیم.
همزمان با مراحل تدوین این پروژه آمار هم از کسانی که به عنوان مهمان به دفتر ما میآیند، میگیریم. برنامه را نشان میدهیم و نظرشان را میپرسیم. ممکن است این برنامه حتی قابل پخش باشد، چون ما کارشناسان برنامه را در موقعیتهایی قرار میدهیم که تا به حال مخاطب و رسانه ندیده و نخواسته هم ببیند. مثل بردن یک کارشناس وسط زباله. شاید ظاهر خوبی نداشته باشد که کارشناس در آن موقعیت درباره تربیت صحبت کند.
بنابراین الان هم دغدغه پخش برنامه را داریم، اما چرا تن به این ریسک دادیم، چون می خواستیم در برنامههای معارفی تلویزیون ساختارشکنی کنیم و نگاه نویی به موضوع های معارفی داشته باشیم. البته احتمال دادهایم اگر رسانه با پخش برخی صحنه ها موافق نباشد و صلاح نداند، چه بخش هایی را جایگزین کنیم.
او در میان حرفهایش میگوید که به ممیزیهای تلویزیون فکر کرده: مسلماً وقتی برای هر جایی کار می کنید باید قوانین آنها را رعایت کنید و این فقط شامل حال تلویزیون نیست، اما احساس ما این است که یک مقدار جلوتراز قوانین تلویزیون پا گذاشته ایم. اخیراً مقام معظم رهبری هم تاکید کردند در برنامه های معارفی فضای جدیدی ایجاد شود. بنابراین باید به دنبال ساختارهای جدید در این حوزه باشیم.
داوریفر درباره اجرای رافعی میگوید: چند بار پیشنهاد اجرا برای برنامههای مختلف زنده و کوتاه را در شبکه های خبر، سه، تهران و یک را داشتم، اما نپذیرفتم. من برای اجرای تلویزیون چیز خاصی را در نظر داشتم که در این برنامه اجرا میکنم، اگر پیشنهادها هم این گونه بود، میپذیرفتم. البته جالب است بدانید برای تک تک بخشهای برنامه گروهی مشورت کردیم. برای اجرا هم گروه به من رای دادند، حتی پیشنهاد دادم که بهتر است فرد دیگری را جایگزین خودم کنند، اما گروه نپذیرفت.
درباره انتخاب بنفشه رافعی هم باید بگویم که او یکی از گزینههای ثابت برنامههایم است. البته با مجریان دیگری مثل فاطمه صداقتی، نیما رئیسی و ... هم کار کردم، اما برای اجرای این برنامه میدانستم رافعی بهترین گزینه است، چون دغدغه ما را داشت و با پشتوانه تئاتری اش میتوانست در این کار مولف باشد، به همین دلیل به سراغ او رفتم. در این برنامه من حتی یک فون ساده هم به صورتم نمیزنم تا به مخاطب بگویم که ما آدمهای مطرحی نیستیم و خیلی هم معمولی و مثل خودتان هستیم.
بعد از صحبت با تهیه کننده کنار گروه میآیم تا صحبتی هم با گیلآبادی داشته باشم، اما او مشغول خواندن نماز است. بعد از چند دقیقه نگاهم به مهدی آزادی یکی از تصویربرداران پروژه میافتد. او در طول ضبط با آرامش خاصی کار میکرد و با دقت به حرفهای گیلآبادی گوش میداد.
از او میپرسم وسواسهای گیل آبادی در طول کار اذیتش نمیکند، میگوید: هر کاری یک تجربه جدید است و ویژگی بارز این برنامه که برای گروه معارف تهیه می شود، ساختار شکنیاش است. در این برنامه تعدد و تنوع لوکیشن حرف اول را میزند و فرم کادرها قواعد کلاسیک را ندارد وکادرها متفاوت است.
وی ادامه می دهد: مسلماً برای من هم به عنوان تصویربردار جذابیت دارد که کارگردان چقدر روی کادرها حساسیت داشته باشد. گرچه تعدد و تنوع لوکیشنها کار را برای ما هم دشوار کرده، اما لذتبخش است. آقای گیلآبادی به راحتی رضایت خود را برای هر صحنه نمیدهد. فکر می کنم برای مخاطب هم دیدن چنین برنامهای با کادرهای متفاوت جذاب باشد. البته فرم کار با محتوا همخوانی زیادی دارد.
وقتی صحبتم با آزادی تمام میشود، گروه خود را برای ضبط آماده میکنند و بنفشه رافعی هم در نماهای مختلف و در حالی که صداهای بلند دستگاههای چاپ فضا را احاطه کرده، دیالوگهایش را میگوید.
نگاهی به رافعی میاندازم. گرچه از برداشت مختلف خسته شده، اما نمیتوان خستگی را در چهرهاش دید، چرا که او با انرژی خاصی در نماهای مختلف ظاهر و دیالوگها را به زبان میآورد و در انتها دیالوگهای خداحافظی این قسمت را میگوید و کار گروه به پایان میرسد. گرچه دوست دارم با رافعی گفتگو داشته باشم، اما احساس میکنم بهتر است آن را به زمانی دیگر موکول کنم، چرا که با این همه برداشت او هم خسته است.
گرچه میدانم شهرام گیل آبادی خسته از کار یک روزه است، اما جلو میروم و از او میخواهم تا گفتگوی کوتاهی داشته باشم. او در پاسخ به درخواستم میگوید: "خیلی وقت است صحبت نکردهام. بهتر است با بقیه گروه صحبت کنید." بعد از چند دقیقه تهیهکننده او را راضی میکند.
شهرام گیلآبادی، کارگردان درباره ساخت این مستند میگوید: هر کس که دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگاری به اصل خویش / من برنامهساز معارفی بودم. با این گروه هم خیلی کار کرده بودم، اما در طول این سالها خودم مستقیم در ساخت برنامه شرکت نداشتم، اما مشاوره میدادم.
بعد از این که تصمیم گرفتم از فضای اداری جدا باشم و به فضای هنری برگردم، وارد برنامهسازی شدم. قرار است یک نمایش، یک فیلم سینمایی و یک فیلم تلویزیونی هم کار کنم، ولی احساس کردم بهتر است کار معارفی کنیم، مثل کارهایی که به لطف خدا الگو میشد.
معتقدم میتوان کارهای معارفی خوبی با ساختارهای جدید تهیه کرد که حرفی برای گفتن داشته باشد و در ضمن مخاطبان تلویزیون را با فضاهای جدید آشنا کرد. تا اینکه تصمیم گرفتیم مستند گزارشی "اینجا آدم ها سیاه و سفید هستند" را کار کنیم. فرقی نمیکند کار در چه بستری ارائه میشود، مستند باشد یا فیلم سینمایی. مهم این است که برای کار و وقت خود باید ارزش زیادی قائل باشیم، چون هر کار امضای خود فرد است.
وی ادامه میدهد: من همیشه با بچههایی که کار کردهام، میگویم هر جا که هستید مهمترین گوشه جهان است و الان کاری که انجام میدهید، مهمترین کار دنیا است بنابراین تفاوتی ندارد یک برنامه چند قسمتی میسازیم یا یک برنامه دو دقیقهای. مهم آن است کار را درست انجام دهیم. من بعد از فارغ شدن از این کار میخواهم یک برنامه دو دقیقهای در حوزه معارف با ساختار متفاوت بسازم.
گیلآبادی به دغدغههایش اشاره میکند: ما رسالتی برای خودمان تعریف کردیم که در حوزه معارف دینی است. به لطف خدا سعی میکنیم در این حوزه فعالیت کنیم. اگر محملی هم فراهم شود سعی داریم انرژی خود را صرف تهیه چنین برنامههایی کنیم تا زاویههای جدیدی را در این حوزه وارد کنیم.
وی درباره انتخاب نام این مستند میگوید: دوست داریم در عمق تضادها خود را قرار دهیم. میخواهم سفیدها و سیاه را کنار هم بگذارم تا خود مخاطب نتیجه سوم را بگیرد، به همین دلیل خاکستریها را حذف کردیم تا تضادها روشن شود و مخاطب هم به دید روشنی دست پیدا کند.
گیلآبادی در پایان حرفهایش میگوید: همان طورکه گفتم ما هرکاری که انجام میدهیم باید بدانیم در مهمترین گوشه دنیا هستیم. ممکن است برنامه یک دقیقه یا 30 ثانیه و حتی یک تفکر باشد، اما تاثیر زیادی بر جای بگذارد. فرقی ندارد شبکه یا برنامهای هم نباشد. یک تفکر هم موثر است. باید به نحو مطلوب از زمان استفاده کرد و برای خودمان منزلت خاصی قائل باشیم.
بعد از گفتگو با کارگردان با آرزوی موفقیت برای گروه چاپخانه را ترک میکنم.
---------
گزارش: فاطمه عودباشی
نظر شما