تفاوتهای میان مادیگرایان و معناگرایان در این مورد که آیا فرهنگ اساسا اهمیتی دارد یا نه، باعث میشود تفاوتهای واقعی دیگر در میان کسانی که اهمیت انگارهها را میپذیرند اما در این مورد اختلاف نظر دارند که معنای ساختار فرهنگی برای سیاست بینالملل چیست، در پرده ابهام قرار گیرد.
در آثار معاصر علمی در این خصوص دو رهیافت اصلی وجود دارد، یکی سازهانگاری و دیگری خردگرایی.
اصطلاح فرهنگ در بحثهای اخیر سازهانگاری مشاهده میشود ولی از همان آغاز، توجه به شناخت مشترک به شکل گفتمان، هنجارها، و ایدئولوژی در قلب آثار آنها قرار داشته است.
در مورد نظریه گزینش عقلانی نیز ممکن است اینطور به ذهن متبادر شود که نسبت دوری با فرهنگ دارد. ولی باید در نظر داشت دیدگاه آنها در مورد رژیمهای بینالمللی بسیار با شناخت مشترک سروکار دارد.
نظریهپردازان بازیها این شناخت را به فرهنگ تعمیم دادهاند. بر این اساس امکان گفتگو میان خردگرایان و سازهانگاران را فراهم میسازد. اما با توجه به دستگاه مفهومی قوی و منزلت ممتاز نظریه گزینش عقلانی، پرسشهای دشواری برای سازهانگاران مطرح میشود.
این سؤال مطرح است که آیا سازهانگاران میتوانند فراتر از آنچه خردگرایان درباره فرهنگ میگویند حرفی برای گفتن داشته باشند؟ به چه معنا تحلیل نظریه بازیها از شناخت مشترک همه چیز را در مورد ماهیت فرهنگ در خود ندارد؟
باید توجه داشت مناظره میان خردگرایی و سازهانگاری در زمینه فرهنگ بازتابی است از جدالی وسیعتر در درون نظریه اجتماعی میان رهیافتهای کلگرایانه و فرگرایانه به این مساله که کارگزاران چگونه با ساختارهایی(معنایی یا مادی) که در بستر آنها قرار دارند، ارتباط دارند.
فردگرایان و کلگرایان در این مورد که ساختار و کارگزار با هم ارتباط دارند اشتراک نظر دارند و به نوعی هر دو گروه وارد نظریهپردازی نظام محور میشوند. اما در مورد میزان تأثیرپذیری و تأثیرگذاری ساختار و کارگزار اختلاف نظر دارند.
مفهوم شناخت مشترک که به نظریه بازیها تعلق دارد، مدلی مفید از چگونگی ساختار یافتن فرهنگ در سطح خرد ارائه میکند. آنچه سازهانگاری بر این مدل میافزاید تأکید بر جنبه تکوینی آنهاست.
نظر شما