برای کنکاش ریشههای جنگ 22 روزه نمیتوان عوامل خارجی بویژه منطقهای را نادیده گرفت. به عبارت دیگر، رژیم صهیونیستی پس از 60 سال تأسیس، همچنان در هر گونه اقدامی در قبال فلسطینیها، تحتتأثیر عوامل منطقهای قرار دارد.
سران صهیونیستی با پیگیری سیاست تهدیدزایی در منطقه تلاش کرد چنین القا کند که با رشد فزاینده موج اسلامی – ایرانی و تأثیرات آن موجب خواهد شد تا ثبات سیاسی رژیمهای عربی به مخاطره افتد.
مقاومت هراسی؛ طرح صهیونیسم بین الملل برای منطقه
با این نگرش و بدنبال سیاستهای جاده صافکن خاورمیانهای ایالات متحده آمریکا، سران صهیونیستی سعی کردند تا "صفبندی" و "آرایش سیاسی منطقهای" جدیدی را در خاورمیانه ایجاد کنند.
در این راستا صهیونیسم بینالملل با ترویج ادعای خطر "بنیادگرایی" که ثبات سیاسی دول عربی را به مخاطره میاندازد سعی کردند با جبههسازی جدید در منطقه موجودیت "دولت صهیونیستی" را از کانون خطر منطقه خاورمیانه خارج کرده و به جزء لاینفک این منطقه استراتژیک در آورند.
صهیونیسم بینالملل براساس اهداف و مقاصد توسعهطلبانه و فرا استعماری خود در منطقه استراتژیک خاورمیانه با راهبرد معکوسسازی اولویت "سیاست امنیتی منطقه" و تغییر رویکرد در کانون سیاست امنیتی خاورمیانه یعنی تبدیل کشمکش "اعراب- اسراییل" و "مناقشه فلسطین" به عنوان مسئله محوری بحرانهای خاورمیانه به "بحران بنیادگرایی اسلامی" و کشمکش "ایران- اعراب و اسراییل" یک "ائتلاف منطقهای" با حضور "اسراییل" ایجاد کرده و آرایش سیاسی جدیدی با قطببندی کشورهای به اصطلاح میانهرو(عربستان، مصر، اردن و ...) و گروه به اصطلاح بنیادگرا ( ایران، سوریه، سودان، حزبالله لبنان، حماس و جنبش جهاد اسلامی) بوجود آورد.
شبکه های گسترده رسانه ای صهیونیست ها در تلاش برای القای مقاومت هراسی در منطقه
رژیم صهیونیستی بر پایه چنین رویکردی تلاش کرد تا در بعد جبهه داخلی خود، مقاومت فلسطین ( دولت حماس) و گفتمان مقاومت را که پس از جنگ سیوسه روزه لبنان بعد تازهای به خود گرفته بود شکلی از "بنیادگرایی اسلامی" جلوه دهد.
مقامات صهیونیستی با ترویج این مسئله که مقاومت فلسطین از حمایتهای ایران، به عنوان محور بنیادگرایی مورد ادعا، برخوردار است، تلاش کردند تا دفاع مظلومانه مقاومت فلسطین در برابر جنایات بیامان رژیم صهیونیستی را در جهت سیاستهای راهبردی جمهوری اسلامی ایران علیه رژیم صهیونیستی جلوه داده و اقدامات مبارزاتی گروههای مقاومت علیه رژیم اشغالی را نه در جهت "آرمانهای ملت فلسطین" بلکه در جهت "جنگ نیابتی" از سوی ایران و "تروریسم" ترویج و معرفی کنند.
صهیونیسم با ترویج این نگرش تلاش میکند تا اولاً "مناقشه فلسطین" را از اولویت محوری منطقه خارج سازد. دوماً مقاومت فلسطین و دولت منتخب و قانونی "حماس" را مانعی در روند "صلح" و حل و فصل نهایی مناقشه فلسطین معرفی نماید.
با اجرای این سیاست سران صهیونیستی با استفاده از فرصت مذاکره با دول دوست (عربستان، مصر، اردن و ....) و با استفاده از اهرم فشار بینالمللی و سران عرب به "دولت قانونی حماس"، تلاش کردند تا شرایط منطقه و چراغ سبز جهان عرب را برای ترغیب یک حمله نظامی علیه دولت "اسماعیلهنیه" جهت تضعیف مقاومت فلسطین در جبهه داخلی خود و به چالش کشاندن مذاکرات گروههای فلسطینی و همچنین تقویت جناح سازش کار "دولت ابومازن" فراهم آورند.
حمایت امپریالسیم؛ منشا جسارت صهیونیسم
در دوره پس از جنگ جهانی دوم تا پایان نظام کمونیستی شوروی، عمده تحولات دنیا تحت تأثیر سیاستهای نظام سرمایهداری تحت رهبری «ایالات متحده آمریکا» بر روابط بینالملل حاکم بوده است. این روند طی 2 دهه گذشته بدین صورت تغییر یافته است که آمریکا با برقراری نظم نوین جهانی و بویژه پس از وقایع 11 سپتامبر 2001، در تمامی بحرانهای جهانی و منطقهای ذینفع یا دخیل بوده است. به طوری که امروز از شرق آسیا ( همانند بحران کره شمالی) تا آمریکای لاتین، نقش و تأثیر آمریکا هویدا میباشد. در این شرایط تأثیرگذاری آمریکا بر تحولات خاورمیانه بویژه بحران فلسطین غیرقابل انکار است. حمایتهای بیبدیل آمریکا از رژیم صهیونیستی خصوصاً در دوران جورج بوش، رئیسجمهور سابق آمریکا از سیاستهای آریلشارون و ایهود اولمرت موجب شده است تا سران رژیم صهیونیستی خود را در ارتکاب هر گونه جنایت و تدوین هر نوع سیاست اشغالگرانهای علیه ملت مظلوم فلسطین آزاد ببینند.
حمایت نامحدود آمریکا از صهیونیست ها، عامل گسترش زیاده خواهی ها
اصرار سران رژیم صهیونیستی بر حفظ شهرکهای صهیونیستنشین در کرانه باختری، انجام چندین عملیات بزرگ علیه فلسطینیها ( عملیات سپر بازدارنده 2002، عملیات بارانهای تابستانی 2006 و زمستان داغ 2007) بیتوجهی به مذاکرات "صلح" با فلسطینیان و طرحها و مذاکرات "صلح" منطقهای و نیز تداوم سیاست تحریم و فشار علیه دولت منتخب حماس، همگی ناشی از حمایت گسترده آمریکا میباشد. به بیان دیگر، اگر روابط استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی برای مدتی تضعیف شود، تصمیمات و سیاستگذاریهای داخلی و حتی منطقهای رژیم صهیونیستی تحت تأثیر این مسئله یعنی حمایتهای دولت واشنگتن قرار خواهد گرفت. تا جایی که رژیم صهیونیستی حمایتهای آمریکا از این رژیم در سازمان ملل طی جنگ 33 روزه را نمیتواند از هیچ کشور دیگری انتظار داشته باشد.
سران صهیونیستی با تکیه بر حمایتهای جهان غرب و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا و حتی "سازمان ملل"، با برجستهسازی حملات راکتی مقاومت فلسطین که در برابر انواع جنایات ددمنشانه و فجیع رژیم صهیونیستی و نقض آتشبس از سوی ارتش عبری صورت میگرفت و با تفسیر "دفاع مشروع از اسراییل و شهروندانش" برای توجیه یک تهاجم گسترده"جنگ کوچک" در نوار غزه علیه مقاومت اسلامی فلسطین با اهداف و مقاصد سیاسی از پیش تعیین شده اقدام به زمینهسازی و توجیهات حقوقی مفصلی در سطح منطقه و جامعه بینالملل کردند. به همین منظور مقالات متعددی در روزنامههای داخلی و خارجی در این مورد نوشتند. به عنوان مثال با طرح سؤالاتی نظیر این که آیا شرایط غزه شرایط یک سرزمین در حال اشغال است یا خیر و این که آیا تل آویو مجاز به اقدام به حمله است و این که آیا این اقدام متناسب با حملات موشکی حماس به رژیم صهیونیستی بوده است.( دفاع مشروع بر اساس اصل 51 منشور ملل متحد) و با مقایسه حمله خود به غزه با حمله آمریکا به طالبان پس از حملات یازدهم سپتامبر و موارد دیگری از این قبیل سعی در توجیه حقوقی اقدام خود داشتهاند.
نظر شما