پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲۴ دی ۱۳۸۸، ۹:۴۱

خاستگاه‌های فلسفۀ ایرانی پیش از اسلام

خاستگاه‌های فلسفۀ ایرانی پیش از اسلام

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: خاستگاههای دینی فلسفه در ایران‌زمین جای انکار ندارند. این شاخص چه در ایران قبل از اسلام و چه در ایران پس از اسلام به‌وضوح خود را به ما نشان می‌دهد.

«حیات روحی شرق» زادۀ خاستگاه‌هایی است که اگر چه می‌توان مشترکاتی در آن، با اندیشه غربی یافت؛ اما در بسیاری موارد با هم متفاوتند. جریان غالب بر فکر غربی،  قائل به ثنویت روح و ماده بوده و این دو را دو جوهر متمایز پنداشته است. به این اعتبار، خالق جهان غیر از جهان بوده و جهان با مبدا آن یکی نیست.

«ماده» یک چیز است و «روح» چیز دیگر و انسان مرکب است از دوجوهر مختلف، یکی «نفس» که همان روح بسیط و مجرد است و دیگر «جسم» که جسم مادی است و چون روح در آن حلول کرده به حرکت درآمده و موجود شده است. اما در فکر شرقی و روح حاکم بر آن فرایند دیگری غالب است. «اندیشه شرقی وجود را واحد و انسان را مظهری از مظاهر عالم کبیر وشعله‌ای از روح کلی می‌داند، که از آن برآمده و به آن باز خواهد گشت. خدا و جهان –روح و ماده- دوعنصر مختلف نیستند، بلکه هر دو یک عنصر روحانی هستند. از این جهت در نظر آنان ماده یکی از داده‌های حس است که نه حقیقت دارد و نه وجود مستقل وصرفا یک پدیده است وتنها راه حصول به معرفت حدس باطنی و فیضی است که از روح کلی افاضه می‌شود.»

زرتشت هم با همین رویکرد به مسئلۀ «وجود»، اگر چه توانست به لحاظ مذهبی دیدگاهش را تبیین کند و اشکالی بر آن وارد نیاید، اما در ریشه‌شناسی اندیشۀ فلسفی در ایران باید به این نکته به دقت پرداخته شود که زرتشت از منظر فلسفی بر این باور بود که «خوبی» و «بدی» را که دارای ارواح متعدد در ایران باستان بودند در دو واحد جمع کند و این کثرت‌ها را در دو واحد «خوبی» و «بدی» بگنجاند و همین زمینه‌ای شد که برخی اندیشۀ فلسفی او را دوآلیستی بدانند. اما از آن جهت که بحث ما تاریخی و طولی است و نه عرضی و عمقی، به همین میزان بسنده کرده و به باقی جریانات فکری ایرانی پیش از اسلام می‌پردازیم اگر چه این نکته را از خاطر نمی‌بریم که با همین رویکرد بخش اعظمی از اندیشۀ ایرانی پیش از اسلام شکل گرفت و پدیده‌های پیرامون به همین اعتبار تبیین شد.

بخش دیگری از اندیشه شرقی در ایران  به شکل سنت فکری ونظام معرفتی با توجه به اقلیم و زاد بوم و فرهنگ مردم بین آنان ترویج و به باور بسیاری از آن‌ها تبدیل شد که بخشی از آن‌‌ها حتی غیر دینی بود؛ اما رایج‌ترین جریان اندیشه‌ای ایران پیش از اسلام همانا اندیشۀ زرتشت و اعتقادات ایزد محورانۀ او بود. البته جریان‌های فکری دیگری نیز در حاشیۀ این خط فکری اصیل شکل گرفتند که از قدیمی‌ترین این آیین‌ها می‌توان به پرستش برخی قوای طبیعی اشاره کرد (که البته با ظهور زرتشت در نیمه قرن هفتم پیش از میلاد کمتر شد و غالب مردم به آیین زرتشت گرویدند.)

از دیگر آیین‌هایی که می‌شود در میان خاستگاه‌های اندیشۀ ایرانی پیش از اسلام نام برد «آیین‌ زروانی» است. « اعتقاد زروانیان(که از عقاید کلدانیان نشأت گرفته بودند) بر این پایه بود که  "زمان مطلق" (که شاید بتوان آن را وجود واحد هم تعبیر کرد) یا غیرمحدود دو فرزند همزمان به وجود آورد؛ که یکی از آن‌ها "اورمزد" بود و دیگری "اهریمن". به عبارت دیگر مبدا "خیر " و مبدا "شر"  یا همان  اورمزد و اهریمن یک وحدت متساوی در قدرت هستند و همواره در جدال و نزاع و دو قوه متعادلند که یکی بدون دیگری بر پا نباشد.».

آیین مانی، مزدک، مرقیونیان، دیصانیان، کنتویان‌ و ... از دیگر فرایندهای فکری رایج در دوران پیش از استیلای اسلام بر ایران بود که البته زمینه‌های مشترکی هم در این آیین‌ها وجود دارد که جمیع آن‌ها، تا حدودی بیانگر بخشی از اندیشۀ ایرانی پیش از اسلام هستند . البته ذکر این نکته لازم است که این اندیشه مستقل از تاریخ و تحلیل فکر در اندیشۀ غربی نیست. ماسون اورسل شرق‌شناس نامی در این باب می‌گوید:«فکر در مغرب زمین در هیچ مرحله‌ای از مراحل تاریخ ، بریده از قسمت‌های دیگر عالم نبوده است. به عقیدۀ من یک حقیقت بیشتر وجود ندارد و آن "اوراسیا"ست که دو طرف را شامل می‌شود، نخست آسیا سپس اروپا و آنچه را که تمدن غربی می‌خوانیم مجموعه‌ای از عناصر تمدنی که در ساحل غربی و شرقی دریای سفید(مدیترانه) به وجود آمده است.»

با این توصیف اندیشۀ ایرانی به شکل سنت فکری و در ارتباط با سایر جریان‌های فکر ولو محدود، در حال زایش بوده (زیرا اندیشۀ فلسفی زرتشت که برگرفته از دو اصل بنیادین "قانون ذاتی طبیعت" و "کشاکش در ذات آن" آریایی‌ها و مبتنی بر  خدا انسان و طبیعت بود به قدری توانست عمومیت یابد که حتی بر فلسفۀ یونان باستان هم تاثیرگذاشت ) و نشانه‌های فراوانی می‌توان از آن یافت؛ اما تنها به این دلیل که صورتبندی مشخص نشده و به شیوه‌ای نظام‌مند درنیاند امروز برای بررسی نمی‌توانیم به نتایج مطلوبی دست یابیم.

بخش دیگری از تبارشناسی اندیشۀ فلسفی ایرانی پیش از اسلام، به مراوده با اندیشۀ یونانیان باز‌می‌گردد. اقبال لاهوری هم در کتاب «سیر فلسفه در ایران» می‌نویسد: « در سدۀ ششم میلادی امپراتور روم بر اهل فلسفه سخت می‌گیرد و برخی از نوافلاطونیان به دربار انوشیروان ساسانی پناه می‌آورند. حتی در این دوره چند کتاب از سانسکریت و یونانی به پهلوی ترجمه می‌شود، اما امروز از آن‌ها چیزی باقی نماینده است و البته در این صورت نمی‌توان به درستی ردّ آن‌ها را در تحول، تطور و یا تاثیر از این تمدن نشان دهد.»  اما آنچه از این نشست و برخواست‌های فکری می‌شود استنباط کرد این است که همانگونه که اندیشه زرتشت در جریان فکری – فلسفی مغرب زمین تاثیر داشته، فرایند فکری غرب هم پش و پس از اسلام تاثیراتی بر سیر اندیشه در ایران داشته است.

در نوشتار بعدی به ظهور اسلام در ایران و نخستین فلاسفه اشاره می‌شود.

کد خبر 1016893

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha