در ادامه نشست "شرایط و موانع امضای پیمان جایگزین استارت 1" دکتر "حسن لاسجردی" به تشریح نقش خاورمیانه در مذاکرات کاهش تسلیحات راهبردی بین آمریکا و روسیه پرداخت. به اعتقاد دکتر لاسجردی بررسی تاثیر هر نوع پیمانی بین آمریکا و روسیه بر خاورمیانه مستلزم توجه به مدلهای مدیریت جهان است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با هدف حضور قدرتهای بزرگ برای کنترل جهان مطرح شده است. وی در این رابطه به 5 مدل مدیریتی "بلوک اقتصادی"، "مناطق نفوذ بحران"، "یکجانبه گرایی"، " یک چند جانبه گرایی" و در نهایت "هارتلند جدید" که در بحث مدیریت و کنترل از بالا بر جهان اشاره کرده و پنجمین مدل از موارد بالا که شامل خاورمیانه می شود را دغدغه اصلی روسیه و آمریکا در فضای کنونی دانست.
خاورمیانه؛ مرکز ثقل مدل مدیریتی هارتلند جدید
آنچه در در مدل مدیریتی هارتلند جدید مطرح شده این است که اگر چه موضوع هارتلند در صد سال گذشته یعنی در ابتدای قرن بیستم یکبار تکرار شده است، اما هارتلند قرن بیست و یکم از منظر دیگری مورد نظر قرار گرفته و آن عبارت از این است که اگر چه حوزه جغرافیا می تواند بعنوان یکی از نکات بسیار مهم حوزه ژئوپلیتیک مطرح باشد اما یک سری قابلیتهای دیگر به آن اضافه شده است که به عبارت هارتلند جدید معنی می دهد.
با بررسی شرایط همه 5 قاره جهان به این نتیجه می رسیم که امروز دغدغه های آمریکا و روسیه، دلمشغولی های آنها و حسابگری های منفعت طلبانه شان در منطقه خاورمیانه پر معناتر و پر رنگ تر است. |
بر خلاف هارتلند قرن بیستم که مسائل مربوط به آن فقط شامل حوزه جغرافیا و جمع برآمده از کنگره وین و اتفاقات تاریخی در این برهه، طراحان هارتلند جدید بر این باورند که امروز جهان برای مدیریت خود علاوه بر داشتن عناصر سخت قدرت که حوزه های نظامی، فرماندهی، دسترسی، ذخیره و دیگر مسائل را دربرمی گیرد، باید بدنبال مناطق دارای قابلیت برای این نوع مدیریت با هدف کسب بیشترین منافع و مصالح باشد.
با توجه به این نوع مدیریت به نظر می رسد هر دو کشور آمریکا و روسیه بیشترین شاخصهایی را که برای مدل پنجم مدیریتی بر شمرده می شود، در منطقه خاورمیانه می بینند. به بیان دیگر بیشترین منافع این دو در زمینه های مختلف انرژی، نیروی انسانی، ریسک پذیری، بازار مصرف و دیگر مسائلی که در مدل مدیریتی هارتلند جدید مطرح شده، در منطقه خاورمیانه جمع شده است.
با بررسی شرایط همه 5 قاره جهان به این نتیجه می رسیم که امروز دغدغه های آمریکا و روسیه، دلمشغولی های آنها و حسابگری های منفعت طلبانه شان در این منطقه پر معناتر و پر رنگ تر است. چیزی که در این پیمان می تواند مورد نظر قرار گیرد این است که دو کشور با توجه به مسائل مذکور هر گونه بررسی در مورد منافع خود را با اولویت خاورمیانه انجام خواهند داد.
به همین جهت آنچه که به نظر می رسد پس از پذیرش اصل پیمان و طراحی کلی آن مورد توجه قرار گیرد در وهله اول مسائل مرتبط با خاورمیانه است. این در حالی است که هر گونه تصمیم گیری در مورد خاورمیانه نیازمند توجه آمریکا و روسیه به چند فاکتور بسیار مهم است. این دو با توجه به تقسیمات جهانی و منطقه ای که در معاهده هایی نظیر یالتا و پوتسدام صورت گرفته، نگاه ویژه ای منابع روی زمینی و زیرزمینی انرژی و نیز مسئله مهم تقسیمات و ژئوپلتیک جدید دارند، با این تفاوت که توجه آمریکا بیشتر معطوف ایجاد واحدهای سیاسی کوچکتر است اما روسها بیشتر بر روی قومیتها کار می کنند و علاقمند به ایجاد واحدهای کوچکتر سیاسی در منطقه نیستند.
در هر حال اگر قرار باشد پیمان جدیدی با توجه به زیرسیسمتهای موجود طراحی شود و آمریکا و روسیه اصل آن را برای همکاریهای بیشتر در آینده بپذیرند اولین حوزه ای که بعنوان حوزه رقابتی به آن توجه خواهند کرد، خاورمیانه است. دلیل این امر مسائلی است که در حال حاضر در این منطقه وجود دارد نظیر بازیگران منطقه ای، بحث هسته ای، بحثهای قومیتی، مناطق بحران مانند افغانستان و عراق، خطوط انتقال نفت و گاز و منابع دیگر انرژی که روسیه و آمریکا علاقمند به مدیریت آن هستند، رقبای حاشیه ای که نگاهی به منطقه خاورمیانه دارند که از آن سو به اروپا و آمریکای لاتین و از سوی دیگر به چین و دیگر قدرتهای اقتصادی می توان اشاره کرد.
بطور کلی ویژگیها و مسائل مرتبط با هارتلند جدید که در خاورمیانه متمرکز است، موجب شده که این منطقه دلمشغولی و علاقمندی هر کسی باشد که به نوعی خواهان طراحی نوعی از مدل مدیریت در جهان است. با توجه به این مسائل این منطقه را می توان مهمترین بخش از برنامه های مدیریتی قدرتهایی دانست که با نگاهی از بالا درصدد تصمیم گیری برای کل جهان هستند، همانطور که قدرتهای برتر جنگ در کنفرانسهای تهران و پوتسدام گردهم آمده و به تقسیم حوزه های بین المللی از این منظر پرداختند، یعنی به گونه ای که گویی بر روی کره زمین نشسته و از نگاهی بالا بر آن اقدام به اعمال شیوه مدیریتی خود بر جهان کردند.
در کل می توان گفت که نگاه آمریکا و روسیه به خاورمیانه در رابطه با امضای توافقنامه نظامی جدید نیز معطوف به این مسائل بوده و بیشتر رویه رقابتی خواهد داشت، که رقابت مذکور نه از سر مسالمت که بر سر مصالح، منافع، هزینه ها و فواید ناشی از آن است.
شاخصهای جدید برای کاهش تسلیحات راهبردی
دکتر لاسجردی در بخش دیگری از سخنان خود به مطرح شدن بحثهایی در مورد کاهش تعداد و میزان سلاحهای راهبردی در مذاکرات بین مقامهای دو کشور اشاره کرده و با طرح این سوال که اساسا کاهش سلاح به چه معنا است؟ گفت: میزان این کاهش را چگونه می توان تعریف کرد، آیا صرف کاهش میزان کمی سلاحها می تواند بحث خلع سلاح مطرح شده از سوی قدرتها را عملی کند؟
این در حالی است که امروزه دستیابی به پیشرفتهای تکنیکی در حوزه نظامی تاثیر فراوانی بر اثر گذاری این سلاحها کرده و دیگر نمی توان قدرت و توان تخریب سلاحها را بر اثر تعداد و اندازه آنها سنجید، مثلا اگر پیش از این سلاحی با قدرت x مقدار تخریب ساخته شده و دهها فقره از آن انبار شده است، امروز سلاحهای دیگری جایگزین آن گشته و دیگر نمی توان با تکیه بر تعداد و میزان سلاحها ادعای کاهش قدرت نظامی را مطرح کرد.
در عین حال به این مسئله نیز باید توجه کرد که آمریکاییها همواره بدنبال دست برتر در معادلات جهانی هستند و امروز پس از چندین دهه تلاش و تنش به این برتری دست یافته اند، یعنی پس از طی یک راه طولانی موفق شده اند به موقعیت کنونی دست یایند، از این روست که مقامهای این کشور در حال حاضر به هیچ وجه حاضر به از دست دادن این برتری نیستند مگر اینکه در قبال آن بتوانند قدرت نظامی رقبا را به اندازه مورد نظر خود کاهش دهند.
از این منظر می توان گفت که آمریکا در حال حاضر تمایلی به امضای معاهده کاهش تسلیحات راهبردی نیست و این مسئله را همردیف از دست رفتن برتری خود ارزیابی می کند اما اگر حاضر به این کار شود در مقابل امتیازهای دیگری را از روسها خواهد گرفت که همچنان برتری اش حفظ شود. در عین حال خواهد کوشید که فاصله خود از رقبایش را حفظ کند یعنی اگر بعنوان مثال رقبا حاضر به کم کردن 100 موشک شوند، در آنصورت شاید واشنگتن به کاهش 50 موشک خود راضی شود.
حفظ منافع قدرتهای بزرگ در پیمان استارت جدید
این کارشناس مسائل خاورمیانه تاکید کرد که نگاه قدرتهای بزرگ به منطقه نگاهی غیربرابر است، یعنی سطح بازی در بین قدرتها متفاوت از سطح بازی در بین نیروهای دوم و سوم و واحدهای کوچکتر سیاسی است. در مجموع می توان گفت که این پیمان به نفع هیچیک از کشورهای منطقه نیست. زیرا هر توافقی که در حوزه منافع، رقابت و منازعه بین این دو کشور در زمینه کاهش سلاح و یا هر زمینه دیگر بدست بیاید متضمن منافع آنها و عملی شدن برنامه هایی است که آنها از سطح بالا برای جهان طراحی کرده اند.
به گفته وی تاریخ نیز نشان داده است که هیچ قدرتی حاضر نشده است منافع خود را با منافع قدرتها و کشورهای کوچکتر تقسیم کند مگر اینکه این کشورها منفعتی به قدرتها برسانند که با اقدام آنها برابری کند. اگر خواهان تعبیر دقیقی از تاثیر امضای پیمان بر کشورهای منطقه مانند ایران باشیم باید بدانیم که اصولا سطح نگاه سطح متفاوتی است. به همین دلیل باید این مسئله را از منظری دیگر بررسی کنیم، به اینصورت که ابتدا باید مسائل مربوط به قدرتها را در سطوح بالاتر و از منظر برخوردها و تواناییهایشان سنجیده و مسائل مربوطه قدرتهای کوچکتر را در سطوح دیگر بررسی نموده و مثلا بگوییم کشوری مانند ایران چقدر می تواند در این بازی بزرگان نقش آفرینی کند، با روسها چطور بازی کند که آنها را جلب کرده و تاثیر آمریکاییها را کم کند و مسائل دیگری از این دست.
نکته دیگر که بی تاثیر بر این مسئله نیست این است که جهان امروز در حال امنیتی شدن است و بویژه پس از سال 2001 به این سو نمی توان از ادامه این روند جلوگیری کرد، به همین دلیل از آنجا که جنبه ذهنی جهان در حال پیشروی به این سمت است، نمی توان ادعای کاهش و خلع سلاح را در چنین شرایطی مطرح کرد.
شرایط کنونی همچنین موجب شده که کشورهایی مانند آمریکا و روسیه بیشتر به سمت قدرت سخت حرکت کنند چون به این نتیجه رسیده اند که بدون داشتن این نوع قدرت دیگر بخشهای آنها فعال نخواهد شد از این رو بحث ایجاد جهان خلع سلاح شده غیرعملی بوده و امضای هر توافقنامه ای در این راستا نیز نه تنها نمی تواند تغییری در شرایط کنونی ایجاد کند، بلکه در تغییر نوع نگاه قدرتهای بزرگ به واحدهای کوچکتر نیز بی تاثیر است.
نظر شما