* "سمفونی درد" نمایشی بود که سه سال پیش در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر به صحنه بردید. حال بعد از سه سال نمایش "رقص زمین" را به صحنه بردید که به زعم خیلی ها معاصر و برگرفته از شرایط امروز جامعه ایران است. انگیزه نگارش "رقص زمین" در سال جاری شکل گرفت یا ایده در ذهن شما بود و شرایط حاضر باعث شد تا آن را شکل داده و به صحنه بیاورید؟
- حسین پاکدل: مردادماه بود که این ایده به ذهنم رسید و متن اولیه ای را نوشتم. بعد متن اولیه را ارائه داده و شروع به بازنویسی کردم و در تمرین به شکلی رسیدیم که اجرا می شود. البته در کتاب "رقص زمین" متن اصلی را چاپ کردیم ولی در اجرا حدود 30 دقیقه از متن کم شد تا پیام زیباتر منتقل شود وهم اثر خسته کننده نباشد. در کل متن"رقص زمین"منبعث از شرایط امروزاست.
* در "رقص زمین" گلایه هایی از صدا وسیما و به خصوص تلویزیون می بینیم، چرا این گلایهها مطرح می شود. نقد رسانه بخش خیلی کوچکی از بحث ما در "رقص زمین" است
- البته من اسمش را گلایه نمی گذارم زیرا به نوعی نقد وضعیتی است که در آن هستیم. نقد رسانه بخش خیلی کوچکی از بحث ماست و بیشتر پرداختن به شرایط موجود است. اگر بخواهیم "رقص زمین" فقط منحصر به گلایه و انتقاد از رسانه و تلویزیون بکنیم خیلی محلی از اعراب ندارد. رسانه هم یکی از نکاتی است که سعی کردیم به آن بپردازیم. به هر صورت در یک نمایش به خصوص از نوع گروتسک نیازمند این هستید که لحظاتی ماهیچهها منقبض شده تماشاگر رها شده و حرف تازهای بزنید تا تماشاگر گاهی حتی لبخند نیز بزند. البته ما قصد نداشتیم که تماشاگر را بخندانیم بلکه نمایش ما به قدری دردناک است که گاهی باعث زهرخند تماشاگر میشود. شما وقتی میخواهید به پدیده زلزله بپردازید درست است که پدیدهای گسترده است ولی زمینه بروز و ظهور و دربرگیرندگی است رسانه میشود. آنقدر که رسانه تلویزیون دراماتیک است روزنامهها نیستند. تلویزیون یک رسانه دراماتیک است و میتواند عنصر جذابی باشد. میشود به سراغ آتشنشانی و کمکهای مردمی هم رفت ولی تلویزیون دراماتیکتر است زیرا جمعیت بیشتری را در بر میگیرد.
** میتوانیم اینگونه نتیجه بگیریم که شما به عنوان فردی که سالها در سازمان صدا و سیما کار کردید و مجموعه تجربیات تلخ و شیرینی داشتید و حال ما رسوب تجربیات تلخ شما را در سازمان صدا وسیما در نمایش "رقص زمین" میبینیم؟
- بله این امر طبیعی است. هر اثر هنری به شکلهای مختلف منبعث از تجربیات شخصی هنرمند است و نمیتوانید این تجربیات را از خود دور کنید یا به آنها مراجعه نکنید. این تجربیات یا شخصی است یا تجربیاتی است که دیگران منتقل کردهاند. در تمام آثار ردپای گذشته روی شخصیتی که اثر را خلق میکند در رشتههای مختلف هنری وجود دارد. اگر خالق اثر این تجربیات را پشتسر نگذاشته باشد اثر مصنوعی میشود. به عنوان مثال مجموعههای تلویزیونی که نویسندگان جوان در خصوص مراودات و زندگی زناشویی مینویسند و خود تجربهای در این زمینه ندارند و از این رو تمامی مناسبات مصنوعی و پیشپا افتاده است. بیژن بیرنگ و زندهیاد مسعود رسام با تجاربی که کسب کرده بودند چندین مجموعه تلویزیونی میسازند که به دلیل این تجربیات مجموعههای ساخته شده ماندگار میشوند.
* در نمایش سمفونی درد " توجیه" و "ترس" را مدنظر قرار داده بودید و در نمایش "رقص زمین" به "دروغ" پرداختید.
ترس و درد وجه مشترک "سمفونی درد" و "رقص زمین " است
- به زعم بنده وجه مشترک این دو کار ترس و درد است. "سمفونی درد" سیر تاریخی درد و ترس و رنجهایی که بشر روی زمین میکشد بود. در "رقص زمین" هم سعی کردیم به نوعی بخشی از این را تعمیم دهیم زیرا اصل ماجرا در "رقص زمین" تنهایی و غربت و بلاتکلیفی بشر روی زمین است. قرار است انسان خود و زیستش را مدیریت کند ولی آلت دست است و این زمین به شکلی استعارهای هر گونه دوست دارد ما را میچرخاند. اگر بخواهیم به نوعی رمزگشایی کنیم بحث تمدن نوین است که کره خاک را در برگرفته و انسانها را تنها سلولهای مصرف فاقد ارزشهای انسانی، عشق و روابط صحیح انسانی میبیند و تا زمانی ارزشمندند که قابل مصرف هستند. این وضعیت در حال فراگیر شدن در کره زمین است و لذا تمامی ارزشهای انسانی در این چرخش مداوم در حال له شدن هستند. در حقیقت حرف درباره این بینشی است که انسان برای خود چیده و اینکه چقدر انسانی زندگی میکند. در یک اثر هنری لزومی نیست که حرف را جهانی زد و گستره جهانی را در نظر گرفت بلکه میتوان در گسترهای کوچک حرف انسانی زد. فیلم "گاو" در یک روستا روایت میشود ولی پیامش جهانی است. قصههای عالم تکرار تکرار قصههای گذشته است ولی مهم این است که این قصهها را بنده و شما چگونه روایت میکنیم.
* در نمایش "رقص زمین" سه نسل حضور دارند. نسل گذشته دیده نمیشود ولی سایهای از او به همراه صدایش دیده و شنیده میشود. نسل دوم که روی صحنه حضور دارد و نسل سوم که نه دیده میشود و نه صدایش شنیده میشود. به نوعی نسل دوم نسل سوخته نشان داده میشود ؟ ** یا به نوعی دیگر تصویر و صدای نسل جوان امروز به چه دلیل غایب است؟ به طور حتم دلیلی نمادین دارد و ما قصد داریم این دلیل را بشکافیم؟
وظیفه نمایش این است که برای شعور مخاطب احترام قائل باشد و آن را به کنکاش وادارد |
-
در مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی رسانه ما جایگاه نسل جوان ما کجاست؟ ما اساسا برای نسل جوان برنامهای نداریم. ما جوانترین جامعه جهان را داریم. سال 57 جمعیت ایران حدود 30 میلیون نفر بود و در سال 87 یعنی 30 سال بعد جمعیت ایران تقریبا دو برابر میشود و بیش از نیمی از جمعیت ما جمعیت جوان هستند. جوان نه تنها به معنای سنی بلکه جوانانی که به نسبت سنین جوانی ما دارای دانش و آگاهی بیشتری هستند و ذهن پویاتری دارند. در نمایش ما رابطهای بین نسلی ایجاد کردیم. نسل گذشتهای که دائم ما را سفارش میکرده و مدام میگفته که نگاهمان به زمین باشد. نسل بعد را ما روی صحنه میبینیم ولی بعد متوجه میشویم که مردهاند و اروحشان روی صحنه حضور دارد. نسل جوان را روی صحنه نمیبینیم ولی تنها نسلی هستند که زندهاند. فرشته شخصیت زنده نمایش ماست و در نهایت هم پیام نمایش برای همین نسل است. بخشی در زبان نمایش و استعاره است و وظیفه نمایش این است که برای شعور مخاطب احترام قائل باشد و آن را به کنکاش وادارد و نباید همه چیز را به صورت رو بیان کند. البته منظور من قیاس نیست بلکه منظور رسالت هنر است. هنر اندیشگی را یاد میدهد به خصوص هنر نمایش و هنر تئاتر که اندیشگی و فکر کردن را یاد میدهد.** در نمایش صحنهای وجود دارد که در آن فرشته کنجکاوی میکند که چرا پیام با کتلت و آب خوردن مشکل دارد و پیام هم پاسخ را میگوید و خاطره تلخ خود را از دوران جنگ روایت میکند و فرشته صحنه را ترک میکند. چرا نسل جوان ما از شنیدن این خاطرات فراری است؟ آیا ایراد از این نسل است یا از نحوه ارائه خاطرات؟ * در صحنه مورد نظر شخصیت مهدی نیز میگوید که نسل جوان نسل شیرکاکائو و کوکا و نسکافهاند و به نوعی خود نیز فاصلهای میان خود نسل جوان یا فرزندش فرشته احساس میکند.
- واقعیت این است که ما امانتداران خوبی برای سرنوشت خود نبودیم. ما نتوانستیم تجربیاتمان را به نسل بعد منتقل کنیم و به قدری شعار زده مطرح کردیم که نسل جوان واپس زدند و حاضر نیستند بشنوند. در صورتی که اتفاقاتی که بر نسل ما در انقلاب، جنگ و اتفاقات بعد از آن و بزنگاههای تاریخی که بر نسل ما رفت بزنگاههای بسیار تأثیرگذاری بود و قهرمانیهای فوقالعادهای داشت. در زمان جنگ بزرگترین فداکاریها انجام میشد ولی بچهها دوست نداشتند که دیده شوند یعنی بزرگترین فداکاریها انجام میشد بدون اینکه به نام کسی ثبت شود. وقتی دوربین میآمد بچهها فرار میکردند و پنهان میشدند در حالیکه کارهای بزرگی انجام میدادند.
من بارها شاهد بودم که حسین خرازی با اینکه به دفعات تکهپاره شد و یک دست نداشت و یا باقی دوستان در جایی که دوربین بود پنهان میشدند |
** نسل جوان ما آیا آنچنان که در برخی مجاری رسمی گفته میشود نسل بیخیال و بیفکری هستند یا اینکه از این شیوه برخوردها سرخورده شدهاند؟
- من در مقالهای نوشتم و گفتم که نسلی پاک و صادق داریم که علیرغم هجوم امواج بیگانه به داشتههای ملی خود وفادار بود. ما با نسل جوان خوب رفتار نکردیم وگرنه هر نسلی پرونده اجداد خود است. ما در هر کجای دنیا باشیم باز متأثر از فرهنگ خودمان هستیم و برخی پدیدهها ارزش و برخی ضد ارزش است. هویت ما با ماست و درون ماست و هویت را به راحتی نمیتوان جدا کرد. تمامی شخصیتهایی که در تاریخ بودند و اتفاقی که رخ داده روی ما تأثیر گذاشته و با ما هستند و هر اتفاقی سفری ادیسهوار را طی میکند تا اثرش را روی ما بگذارد.
* وقتی که نمایشنامه "رقص زمین" را خواندم و اجرا را دیدم نوع روایت مرا به یاد نوع روایت رمان "سور بز" یوسا انداخت و نوع روایت جذابی بود. اینکه روایتها به صورت خطی در امتداد یکدیگر نیستند ولی با چیدمانی در کنار هم قرار گرفتهاند تا به بخش و نقطه نهایی مورد نظر برسیم. آیا این نوع روایت و نگاه شما برگرفته و منبعث از این ادبیات بود یا نه؟
- نویسندههای جهان برای جهان مینویسند و ما جدا از جهان نیستیم و از تمامی اتفاقات جهان تأثیر میگیریم. ادبیات مدرن بیشتر تشریح وضعیت است و گذشت دورهای که قصهای گفته میشد که به صورت خطی و ساده یک داستان را روایت میکرد. مثالی که شما زدید بهترین شکلش در رمان "گفتگو در کاتدرال" یوسا است. نویسندههای مختلفی در داخل و خارج از کشور این نوع نگاه را تجربه کردند. این نوع نگاه مدرن به ادبیات طبیعتا در حوزه نمایش هم رسوخ کرده و اتفاقا در حوزه نمایش قبلتر از حوزه ادبیات بود. وقتی قصه را به شکل ارسطویی روایت کنید گاهی دربرگیرندگی کمتری دارد تا روایت قصه به صورت تشریح وضعیت.
* این سؤال را از این جهت پرسیدم که در ادبیات این شیوه بسیار جذاب و خواندنی است و خواننده فرصت لازم برای مرور را دارد ولی در صحنه نمایش برای مخاطب تئاتر میتواند تا حدی ایجاد سردرگمی کند و مخاطب صحنهها و نوع روایت را از دست بدهد. ** شاید بتوانیم اینگونه تعبیر کنیم که برای مخاطب یا خواننده ناآموخته با این زبان روایتی خوانشش سخت باشد. نظر خودتان در این مورد چیست؟
- ما سعی کردیم مبنای کار را یک ذهن متوسط بگیریم. سعی کردیم با سادهترین شکل حرف خود را بزنیم و پیرایهها را گرفتیم.
* البته شما جمله آخرین هر صحنه را در ابتدای صحنه بعدی مرتبط با آن قرار دادید.
ما در نمایش حق داریم که ایهام ایجاد بکنیم زیرا لازمه یک نمایش است تا کشف و شهود ایجاد کنیم ولی ابهام سم هنر است
- این کار را انجام دادیم که نشانهای باشد که صحنههای مورد نظر در ادامه یکدیگر است. ما در نمایش حق داریم که ایهام ایجاد بکنیم زیرا لازمه یک نمایش است تا کشف و شهود ایجاد کنیم ولی ابهام سم هنر است. زیرا کارگردان یا نویسنده با گندهگویی خواسته خود را توجیه کند و چیزی بگوید که به شعور مخاطب توهین شود. ما سعی کردیم از این کار که به نوعی ادا درآوردن است پرهیز کنیم و خیلی ساده کار را انجام دهیم.
** به هیچ وجه متن، متن متظاهرانهای نیست و منظور این بود که برخی از مخاطبان با خوانش اینگونه رویکردها مشکل دارند و البته کاری هم نمیتوان کرد.
- دلیل برمیگردد به اینکه گستره مخاطب تئاتر ما گستره تعریف شدهای نیست،عام است و دربرگیرندگی خیلی زیادی دارد. گاهی مخاطب از یک اجرا یک نوع نتیجهگیری میکند و اجرا گونهای دیگر میشود زیرا بازخورد نفس تماشاگر روی اجرا تأثیر میگذارد و گاهی هم ارتباط کمتری وجود دارد. این به دلیل یک دست نبودن گستره مخاطب است. دلیل این امر هم این است که هنر اساسا در کشور ما هنر طبقهبندی شدهای نیست.
** مثل سینما که ما در ایران ژانر به مفهوم کلاسیک آن نداریم.
پیام دهکردی- عاطفه رضوی و مهدی سلطانی در صحنهای از نمایش "رقص زمین"
تربیت ذهنی ما بصری نیست و شنوایی است و بیشتر روایت و شفاهی بودن را درک میکنیم و دوست داریم |
** شبیه چیزی که در کتاب "1984" اورل میبینیم.
- دقیقا. ما نشانههای زیادی داریم که کنکاش و فضولی رسانه در بخش خصوصی زندگی شخصی مردم است که کارکرد رسانه است و نمیتوانیم منکرش شویم. ما این را به صورت نشانه مطرح میکنیم و بخشی از مخاطبان این را درک میکنند. هر کسی بستگی به ظرف ذهنی خود بخشهایی از نمایش را هضم میکند و قرار نیست که همه مخاطبان صد در صد نمایش را هضم کنند. تصور من بر این است که با انتخاب سادهای که داشتیم میتوانیم بگوییم که ارتباط گسترهای با مخاطب داریم و وقتی مخاطب سالن را ترک میکند حجمی که ارتباط برقرار کرده بالاست. وظیفه نمایش هم این است که وضعیتی را تشریح کند تا مخاطب نتیجهای بگیرد. اگر مخاطب سالن را ترک کند و نمایش برایش شروع شود یعنی ذهناش درگیر نمایش باشد ما موفق شدیم.
-------------------------
گفتگو از * فریبرز دارایی و ** مازیار فکریارشاد
نظر شما