فرض کنیم که "خویشتن" و "دیگری" برای نخستین بار در جهانی که فاقد انگارههای مشترک است با هم برخورد کنند و مواجه شوند.
با وجودی که فرض جهان فاقد انگارههای مشترک در بیشتر کاربردهای غیرواقعبینانه است، اما به ما کمک میکند نقش مهمی را که چگونگی برخورد کنشگران با یکدیگر در شکل دادن به هویت دارد نشان دهیم، و همچنین نشان دهیم بخشی از آن چه در تولید و باز تولید فرهنگ "جریان دارد" تولید و باز تولید هویتهاست. مدل پایه را میتوان به سهولت به وضعیتهایی بسط داد که در آنها فرهنگ از قبل وجود دارد.
"خویشتن و دیگری" سابقهای هم دارند، و آن چه با خود به درون تعامل میآورند تحول آن را تحت تأثیر قرار خواهد داد. آنها دو مجموعه با خود میآورند، یکی مادی به شکل جسم و نیازهای مرتبط با آن، و دیگری بازنمودی به شکل نوعی انگارههای پیشینی در این مورد که کیستند.
فرض بر این است که "خود" و "دیگری" بازنماییهای مشترکی ندارند، اما باز هم احتمال دارد انگارههای متصورهای در این مورد که چه کسی هستند، با خود به "برخورد" بیاورند و همین انگارهها نقشهای تثبیت نشدهای را برای آنها به همراه دارند و به نقطه عزیمتی برای کنش متقابل آنها شکل میدهند.
بی تردید این انگارهها در تعامل اجتماعی با سایر کنشگران پیش از برخورد شکل گرفته بودند، اما در جا جنبه برونزا دارند. اما نقشها رابطهای درونی با هم دارند، و هر گونهای که کنشگر با انتساب یک نقش به "خود" حداقل به شکل ضمنی، نقشی را نیز به "دیگری" منتسب میسازد.
میتوانیم با توجه به اهداف تحلیلی میان دو جنبه از این فرآیند یعنی "نقشپذیری" و "قالببندی دیگری" تمایز قائل شویم. نقشپذیری متضمن انتخاب از میان بازنماییهای موجود از "خود"ی که میتوان بود و بنابراین منافعی است که "خود" قصد پیگیری آنها را در یک تعامل دارد.
اما یکی از ویژگیهای مهم مدل تعاملگرایانه این است که حتی در این صورت هم نقشپذیری در یک سطح، نوعی انتخاب "من اجتماعی" از سوی "من فاعلی" تلقی میشود، صرف نظر از اینکه عملا تا چه حد این انتخاب به دور از بازاندیشی بوده است.
تعاملگرایی نمادین در این جنبه ارادهگرایانه به آثار متأخر خردگرایان در مورد شکلگیری هویت نزدیک میگردد که در آنها بر سرشت ارادی این فرآیند تأکید میشود.
نظر شما