"هفت دقیقه تا پائیز" امتیازهای سینمای امینی را دارد، سینمایی که با نمایش زندگی و ترسیم واقعیت تکان دهنده جاری در آن گره خورده بود، اما ویژگیهای سینمای قصهگو و حرفهای را هم دارد. بازیگرانش حرفهای هستند و کم و بیش اجرایی درست از ایده های کارگردان دارند، قصه جذاب و تاثیرگذار است و در عین حال فضای فیلم واقعی، تلخ و تکان دهنده به نظر میرسد. یعنی چیزی که امینی سالها با واقعنمایی صرف به دنبال خلق آن در فیلمهایش بود.
"هفت دقیقه تا پائیز" ترسیمگر فضایی پرتنش از روابط خانوادگی و اجتماعی است، قصه با یک حادثه شروع میشود که جدایی فرهاد و مریم است اما این ظاهر ماجرا است. ماجرای تراژیک اصلی و حادثهای که مسیر زندگی شخصیتها را تغییر میدهد مرگ سارا و روشن شدن بحرانی که خانواده های فیلم با آن درگیر هستند.
فصل پایانی جایی که امین شمعهای کیکی را که به جای جشن در عزا خورده میشود را خاموش میکند شخصیتها در دل تاریکی و سکوت به آرامش ظاهری میرسند ، چه کسی است که نداند سایه شوم حادثههایی دیگر این آرامش ظاهری را میشکند و حادثهها به زودی تراژدی مرگ، زوال عشق و جدایی را کامل میکنند.
امینی در "هفت دقیقه تا پائیز" از خلق فضایی گرم برای تاثیرگذاشتن روی مخاطب پرهیز نمیکند و می کوشد احساس و عاطفه تماشاگرش را درگیر ماجرا کند. اگرچه فرصت پرداختن به شخصیتهای فیلم محدود و کوتاه است، امینی این محدودیت را با فضاسازی جبران می کند. گرمی فضا و مناسبات حاکم بر شخصیتها بخشی از ضعف شخصیت پردازی و روایت را کمرنگ می کند.
حامد بهداد بخشی غیرقابل انکار از امتیازهای فیلم تازه امینی است، قهرمان تنها و از نفس افتادهای که تا مرز خودکشی پیش میرود و غربتی تاثیرگذار دارد. بهداد با فاصله گرفتن از حرکتها و لحن همیشگی جنسی دیگر از بازیگریاش را نشانمان میدهد که متناسب با فضای فیلم و مهمتر از آن بسیار تاثیرگذار است. برای پایان بداقبالی بهداد در جشنواره فیلم فجر دعا میکنیم.
"هفت دقیقه تا پائیز" در کارنامه فیلمسازی امینی نقطه آغاز دیگری است، شروعی تازه برای کارگردانی که روزگاری باسماجت میکوشید خلاف جهت آب شنا کند اما امروز آموخته می تواند در دل سینمای حرفهای و با استفاده از امکانات و شرایط مطلوب این بخش از سینما حرفهای همیشگی را در فضایی جذاب تر بزند. "هفت دقیقه تا پائیز" پختگی فیلمساز جوانی را نشان میدهد که می تواند راوی تراژدیهای انسانی باشد، نه در فضایی غیرقابل باور و در شرایطی غریب. در دل شهری که همه با آن آشنائیم و در فضایی که ما بخشی از آن هستیم.
نظر شما