پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۱ اسفند ۱۳۸۸، ۹:۲۹

نشست نمایش"گالیله" در مهر -1/

فرهنگ ما قهرمان دوست است/ جامعه ما سیاست زده است

فرهنگ ما قهرمان دوست است/ جامعه ما سیاست زده است

داریوش فرهنگ در نشست نمایش "گالیله" که در خبرگزاری مهر برگزار شد به شکل‌گیری این نمایش پرداخت و به تفاوت فرهنگی جامعه ما با برخی از نکات مورد نظر برشت اشاره کرد .وی اعتقاد دارد که جامعه و فرهنگ ما قهرمان‌ساز است و قهرمان را دوست دارد.

به گزارش خبرنگار مهر، نمایش "گالیله" نوشته مشترک داریوش فرهنگ و سعید شاهسواری که در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرا می‌شود اقتباسی آزاد از نمایشنامه "زندگی گالیله" اثر برتولد برشت است. فرهنگ و شاهسواری در متن نوشته شده تغییراتی اساسی در شخصیتها، صحنه‌ها اثر برشت ایجاد کردند که باعث شکل‌گیری اثری جدید و متفاوت در صحنه اصلی مجموعه تئاتر شهر شد. فرهنگ در مقام کارگردان از بازیگرانی چون امین تارخ و مسعود کرامتی به عنوان نقشهای اصلی در نمایش "گالیله" استفاده کرده است. نمایش "گالیله"  قصد دارد به نقد مناسبات اجتماعی بپردازد. داریوش فرهنگ در نشست نقد و بررسی نمایش "گالیله" در خبرگزاری مهر به تشریح بخشهای مختلف نمایش اعم از متن، کارگردانی، بازیگری و طراحی صحنه پرداخت.

*خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: برای اینکه گفتگو شروع شود از پرسیدن سؤالهای کلیشه‌ای همیشگی مبنی بر حضور شما بعد از 30 سال بر صحنه تئاتر پرهیز می‌کنیم...

- داریوش فرهنگ: کم کم برایم سخت می‌شود که به اینگونه سؤالات جواب غیر تکراری بدهم زیرا من از هر حرف، عمل، کار، فیلم، سریال و تئاتر تکراری متنفرم.

* آقای فرهنگ ما با متنی با نام "گالیله" مواجهیم که یک دیگرنویسی از نمایشنامه "زندگی گالیله" اثر برتولد برشت است. در عین حال بخشهایی از متن اصلی را نیز با خود به همراه دارد. در متن اصلی نیز شعار "بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد" است. قهرمانی را می‌سازد که دارای نقاط ضعف و قدرت است و در نهایت آن را فرو می‌ریزد. در نمایش شما نقاط ضعف گالیله پررنگ شده است.

- نقاط ضعف گالیله را؟

* بله. ما با گالیله‌ای مواجه می‌شویم که وقتی آندره‌آ سؤالات و عقایدش را مطرح می‌کند حتی تاب شنیدن حرفهای این پسر بچه را ندارد و مدام با حرکات دست آندره‌آ را تهدید به کتک زدن می‌کند. ما شاهد گالیله‌ای هستیم که نیرنگی ابتدایی می‌زند و دوربین معشوقش را به بازرس عالی می‌دهد بدون اینکه هیچ دلیلی برای این کارش در نمایش دیده شود. در صورتی که در متن اصلی پیش از این نیرنگ تقابلی میان گالیله و بازرس عالی وجود دارد و دلیل نیرنگ گالیله مشخص می‌شود. از این رو معتقدم که ضعفهای گالیله به دلیل تغییرات نسبت به متن اصلی نمایش پررنگ‌تر شده است. نظر شما در این مورد چیست؟

- خیلی خوب است که سؤال غیر تکراری مطرح شد. اول باید موضوعی را بین خود حل کنیم مبنی بر اینکه نمایشنامه ما نمایشنامه "زندگی گالیله" برتولد برشت نیست. در بروشور نوشته شده که نمایش با نگاهی آزاد به نمایشنامه "زندگی گالیله" برشت نگارش و ساخته شده است. نمایشنامه "زندگی گالیله" نه تنها این چند مورد بلکه هزاران هزار نکته و صحنه دارد و اگر قرار باشد که کل صحنه‌ها و موارد اجرا شود نیازمند حدود چهار ساعت زمان  هستیم.

دومین نکته این است که نکات و ظرایفی که برشت در آن زمان نوشته ملموس و قابل باور برای بیننده آن زمان است. در دوره دانشجویی در گروه تئاتر "پیاده" جزو اولین کسانی بودم که آثار برشت را اجرا کردم و از این رو با برشت و دیدگاه و نگاهش بیگانه نیستم. هر بار که قصد کردم نمایشنامه "زندگی گالیله" را در زمان دانشجویی اجرا کنم موفق نمی‌شدم.

نمایشنامه "زندگی‌گالیله"هزاران نکته و صحنه دارد . اگر قرار باشد  کل صحنه‌ها و موارد اجرا شود نیازمند حدود چهار ساعت زمان هستیم

بعد از گذشت سالها متوجه نشدم که چرا نمی‌توانم این نمایشنامه را اجرا کنم زیرا برایم قابل هضم نبود البته نه مفاهیمش چون مفاهیم برشت چیز پیچیده‌ای نبود و اساس کارش این است که مفاهیم پیچیده را ساده کند. این کار هنر است و کاری که  امثال هیچکاک و چارلی چاپلین انجام می‌دهند. وجه مطول نمایشنامه و دیگر وجه ناآشنای بعضی لحظات نمایشنامه اصلی برای تماشاگر جامعه ما از دلایل تغییراتی بود که ما انجام دادیم. 

* البته بخش مطول در حوصله مخاطب امروز هم نمی‌گنجد...

- همین طور است. نه تنها آثار برشت بلکه آثار شکسپیر به عنوان نابغه‌ای دیگر را نیز نمی‌توان به صورت کامل به صحنه برد. البته معتقدم آثار شکسپیر محدودتر و هوشمندانه‌تر است. اگر قرار باشد این نمایشنامه مطول که گاهی لغت کسالت‌بار را نیز به آن اتلاق می‌کنم به صورت کامل و به همان شکل اولیه اجرا کرد نه تنها کسالت‌بار بلکه باعث کم‌رنگ شدن مفاهیم نیز می‌شود.وقتی قرار شد نمایشنامه را امسال اجرا کنم دقیق آن را خواندم و به این فکر کردم که چگونه اثر را  روی صحنه ببرم که کسالت‌بار نباشد. اگر برشت هم بود و زمانی متوجه می‌شد که اثرش کسالت‌بار است تغییراتی اساسی در آن ایجاد می‌کرد. برشت "زندگی گالیله" را سه بار نوشته و آخرین بار آن بعد از حادثه بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی بود...

* در بازنویسی سوم مسئولیت‌پذیری دانشمند را مطرح می‌کند.

- بله. آنچه که ما از برشت لازم داشتیم به عاریت گرفتیم و آنچه که لازم نداشتیم را کنار گذاشتیم. به عنوان مثال نکته‌ای که در خصوص بازرس عالی مطرح کردید به دفعات در نمایشنامه تکرار می‌شود. شیوه‌ای  در گذشته‌های خیلی دور در نمایشنامه‌های کلاسیک بود که محور داستان را چند بار در درام تکرار می‌کردند. این تکرار با تکرار برشتی متفاوت است  و برای این بود تماشاگرانی که از میانه کار وارد می‌شدند کل ماجرا را شاهد باشند.

آنچه که ما از برشت لازم داشتیم به عاریت گرفتیم و آنچه که لازم نداشتیم را کنار گذاشتیم

یادآوری و زیاده پرداختن به تم اصلی برشت امروزه دیگر کار علمی و دراماتیک درستی نیست. نمایشنامه دارای دو وجه دانشمند بودن گالیله است که به دلیل  خواست برشت برقهرمان مطلق نشدن او نقاط ضعفی نظیر شکمبارگی به گالیله داده که انسانی معمولی  باشد. من وجه شکمبارگی گالیله را حذف کردم زیرا نیاز ما نبود.

جامعه و فرهنگ ما در طول تاریخ قهرمان‌ساز، قهرمان دوست و قهرمان پرور بوده و اگر قهرمان از آن گرفته شود احساس می‌کند غرورش از دست رفته است. جا انداختن این نکته در روحیه عمومی و فرهنگ ما کار پیچیده‌ای است و نمی‌توان به راحتی از کنار آن عبور کرد. دوست دارم سؤالی بپرسم زیرا قرار است دیالوگ برقرار کنیم چون کار تئاتر برقراری دیالوگ است. آیا مردم دوست دارند فیلم یا سریالی که قهرمان ندارد را تماشا کنند؟ این سؤال قابل تعمقی است. چرا ما باید گالیله را که فردی شکمباره و مکار است دوست داشته باشیم و زندگی او را دنبال کنیم؟ خاصیت کلی نمایشنامه‌های برشت این است که تأثیرات و احساسات نمایشنامه‌های درام یا ملودرام وارد افکارش نشوند و ایست‌هایی داخل آثارش می‌دهد که قهرمان‌ پروری و احساسگرایی نکنیم و منطقگرا باشیم. این وجهی از برشت است که من آن را دوست دارم. منظور ما در نمایش "گالیله" این بود که گالیله وقتی به عنوان یک دانشمند نمی‌تواند امرار معاش کند دست به یک حیله‌گری می‌زند تا گذران زندگی کند. وجه مهمتر تقابل خرد و بی‌خردی است که مهمتر از هر نکته‌ای برای من و سعید شاهسواری بود که ملهم  از جامعه پر التهاب خودمان است. دوست نداشتم بعد از گذشت 30 سال نمایشی خنثی را اجرا کنم.

* این حرف شما را قبول داریم و در بخشهایی از نمایش می‌توان ارتباط مستقیمی را با جامعه ما را شاهد بود. اما در بخشهایی که تأکید می‌کنید و بازیگر مستقیم رو در روی مخاطب حرف خود را می‌زند و از میکروفن استفاده می‌کند. به عنوان یک مخاطب با این بخش مشکل داشتیم. چرا از این روش استفاده کردید؟

- تعمدی در کار بود. برخی مواقع در آثار برشت مفاهیمی به غلط ترجمه و برداشت شده که یکی از آنها مسئله فاصله‌گذاری و جدا انگاری یا وجه خشک و بی عاطفه برشت است. اگر برشت زنده بود و روزی متوجه می‌شد که آثارش فاقد عاطفه است تردید نکنید که آثارش را از بین می‌برد. برشت  قائل به خرد، تکامل و رشد و پیشرفت است.

تردید نکنید اگر برشت زنده بود از هر وسیله و شیوه بیانی که می‌توانست در تئاتر بهره برد استفاده می‌کرد. شکسپیر نیز هر شب در کنار تماشاگران می‌نشسته و به طبع شعور،‌ ذوق و از همه مهمتر نیاز تماشاگرانش تغییراتی در آثارش می‌داد. در نمایشنامه‌های کلاسیک یونان یا به قولی ارسطویی این تک‌گویی‌ها با تماشاگر رنجهای ابدی و ازلی بشر را بیان می‌کردند و ایجاد همدردی و همدلی می‌کردند.

در کار برشت این موضوع برعکس است. وی همدلی و همدردی را کنار می‌گذارد و هدفش به جای دل‌مشغولی، ذهن‌مشغولی است. بازیگران آثار برشت جایی در درام و قصه ایست کرده و به تماشاگر و خود فرصت می‌دهند و نقطه‌نظر شخصی ارائه می‌دهند. برشت خود این ایده را از بازیگرانش گرفته است. بازیگر دوست دارد نقطه‌نظر خود را به عنوان یک دیدگاه درباره جهان بخصوص جهانی که در آن زندگی می‌کند ارائه کند. بازتاب این نقطه‌نظر مستقیم‌گویی با تماشاگر بود. در اینجا به عنوان کارگردان این روش را دوست نداشتم زیرا معتقدم گل‌درشت است. به ذهنم رسید تک‌گویی بازیگر که شکل مونولوگ به خود می‌گیرد یعنی سخنرانی و سخنرانی نیز یعنی خطابه. امروزه نیز هر کسی خطابه می‌کند از میکروفن استفاده می‌کند و فرصت  به شنوندگان و مخاطبان نمی‌دهد.

اگر برشت زنده بود و روزی متوجه می‌شد که آثارش فاقد عاطفه است، تردید نکنید که آنها را از بین می‌برد

گالیله و ساگردو تم اصلی و جانمایه کار را درباره حقیقتی که از آن آیندگان است و نمی‌توان جلوی آن ایستاد را با میکروفن به مخاطب منتقل می‌کنند. فکر کردم برای تماشاگرانی که برای اولین بار به تماشای تئاتر آمده‌اند این کار را انجام دهم. میکروفن را دلقکی به گالیله می‌دهد که همواره او را مورد تمسخر قرار می‌دهند. نقاط اوج نمایشنامه با استفاده از میکروفن گفته می‌شود تا تماشاگر را به فکر وادارد.

* آیا این باعث نمی‌شود کار به سمت شعاری شدن حرکت کند؟

-هیچوقت دوست نداشتم  اثرم شعاری باشد و اگر چنین شده اشتباه من است. به نظر من تئاتر والاتر، معتبرتر و ارزشمند‌تر از آن است که بخواهد به روزمرگی، شعارزدگی و سیاستزدگی بپردازد. جامعه ما بی‌دلیل جامعه‌ای سیاستزده شده است. نمی‌دانم چرا باید در این جای جهان قرار بگیریم تا همه رفتار و گفتارمان سیاسی شود. این اشتباه فاحشی است .

ادامه  سیاستزدگی به دگماتیسم ختم می‌شود. قرار نیست من به عنوان یک شهروند با هر چه تلویزیون و روزنامه‌های ما می‌گویند موافق باشم. چرا نباید نوع دیگری بیاندیشم و به لحاظ ذهنی نیز بشری باشم که دیگرگونه بیاندیشم؟ این مسئله اصلی تم گالیله است که آن را دوست دارم. تم اصلی مورد نظر ما درباره نوع دیگر اندیشیدن ، تقابل جهان کهنه و نو و تفتیش عقاید است.

ما باید فرهنگمان را تقویت کنیم. در مورد فرهنگ هم فقط شعار می‌دهیم که فرهنگی چندین هزارساله داریم در حالیکه بهره مادی، معنوی و کمالگرایی از آن نکرده‌ایم و فقط صحبتش را می‌کنیم. صحبت از فردوسی، خیام و حافظ می‌کنیم و به جرأت می‌گویم که بیشتر کتابهای این چنینی در خانه ما ایرانیها به عنوان دکور استفاده می‌شود.

فردوسی می‌گوید: "سخن هر چه گویم همه گفته‌اند  بر باغ دانش همه رفته‌اند". بنابراین وقتی دکوری رفتار کنیم اتفاقی می‌افتد که حالا شاهدش هستیم. . به نظر من صفت‌هایی چون  بهترین، مهربان‌ترین  را وقتی به خود اطلاق می‌کنیم  نژاد پرستانه  رفتار کرده‌ایم. چرا باید بهترین باشیم مگر نمی‌شود انسانی متوسط و خوب بود. می‌خواستم  این موضوع را مطرح کنم که فرصت ندادن به دیگری برای ابراز عقایدش و زود قضاوت کردن درباره کسی یک جنایت است.

* بله جمله پایانی هم در همین راستا است.

- جمله آخر برایم اهمیت بالایی دارد که چهارصد سال بعد از گالیله  پاپ ژان پل دوم می‌گوید که کلیسا اشتباه کرده و از جهانیان عذرخواهی می‌کند.

* برگردیم به سؤال اول. گالیله درست یا غلط قهرمانی است که برای بازگو کردن حقیقت رنجهای زیادی را متحمل می‌شود فردی است که در زمان طاعون می‌ایستد تا تحقیقات خود را کامل کند و تأکیدش بر تقابل خرد و بی‌خردی است. وقتی برخی تغییرات و حذفیات اتفاق می‌افتد شخصیت گالیله شخصیتی ناقص می‌شود. مخاطب متوجه نمی‌شود که چرا گالیله باید نیرنگ بزند. در کنارش شخصیتی مثل ساگردو که در متن اصلی شخصیتی ناقص است در اثر شما پرداخته می‌شود و میان عقاید کهنه و حقیقت، حقیقت را انتخاب و کشته می‌شود و شخصیت قهرمان‌تری نسبت به گالیله می‌شود.

- به دلیل اینکه ما مردم دقیقه نود و شب امتحانی هستیم احتمال این را می‌دهم که شتابزدگی در برخی لحظات صحنه‌ها به لحاظ نوشتاری رخ داده و ایجاد سوءتفاهم کند که مدنظر ما نبوده است. شروع نمایش گالیله توبه نمی‌کند و در کابوس خود سر به گیوتین می‌دهد. میانه راه توبه می‌کند و در پایان راه قهرمان است. من دوست داشتم وجه پویای مخاطب تقویت شود.

هیچوقت دوست نداشتم  اثرم شعاری باشد و اگر چنین شده ،اشتباه من است

 اما شخصیت ساگردو دوست نزدیک گالیله . همانطور که  گفتید در اثر برشت کمرنگ  و  به نظر من بی‌خاصیت است. پرداختن  به شخصیت ساگردو ناشی  وضعیت خودمان است که به راحتی ناروا تهمت و افترا می‌زنیم. من نمی‌توانم به عنوان کسی که کار هنری می‌کنم آن را نادیده بگیرم. این موضوع برای من از همه چیز مهمتر بود. هدف ما رفع این سوء‌ظن‌هاست و برقراری اعتماد میان افراد جامعه است. خوشدلی و خوش‌قلبی اوایل انقلاب اسلامی که همه داشتیم در حال حاضر  کمرنگ است. درصورتی که  می‌توان در عین دوستی متفاوت اندیشیدید. من و سعید شاهسواری این تم را دوست داشتیم و البته برخی شخصیتهای دیگر را حذف کردیم.

* مثل ننه‌سارتی که البته نقش قابل توجهی بود و در زمان طاعون تنها کسی است که در کنار گالیله می‌ماند و حذف ننه‌سارتی وضعیت حضور آندره‌آ را برای مخاطب گنگ می‌کند.

- در نمایش برشت ننه‌سارتی نماینده‌ای از طبقه زیرخط متوسط و صفر است. مسئله ما حضور ننه‌سارتی نبود و از این رو با یک جمله که آندره‌آ فرزند خوانده گالیله است آندره‌آ را برای مخاطب معرفی کردیم. کسی که می‌خواهد خیلی آکادمیک و رسمی و جدی کار برشت را اجرا کند باید تمام شخصیت‌ها را حفظ کند اما من نمی‌خواهم اینگونه کار کنم.ما در نمایش آیینه داریم و از شروع تئاتر آیینه‌ها مقابل تماشاگرند و در انتهای نمایش هم این اتفاق می‌افتد. نمایش ما از طریق آیینه‌ها منعکس کننده مردم به خودشان است یعنی تک‌تک مردم می‌توانند قهرمانی باشند که در خیال پرورش می‌دهند. این تمهیدی بود که دوست داشتم.

* شما از آیینه در تمام آثارتان اعم از فیلم و مجموعه تلویزیونی استفاده می‌کنید...

- خیلی دوست داشتم این سؤال را بپرسید. تا حالا نشده فیلم و مجموعه تلویزیونی بسازم که آیینه و باران در آن نباشد. در نمایش "گالیله" هم به دلیل فقر مادی نتوانستم از باران استفاده کنم. بخشی از استفاده از آیینه در آثارم به نوستالژی فردی مربوط می‌شود و حتی می‌توانم متهم به خودشیفتگی شوم. فکر می‌کنم آیینه‌ها اولین چیزی است که انسان را به خودش معرفی می‌کند. با وضوح و شفاف انسان را عریان می‌کند و حقیقت را به انسان نشان می‌دهد و من این موضوع و خاصیت آیینه را دوست دارم.

 نمایش ما از طریق آیینه‌ها منعکس کننده مردم به خودشان است. یعنی تک‌تک مردم می‌توانند قهرمانی باشند که در خیال پرورش می‌دهند

هنوز بعد از حدود 24 سال خیلی‌ها از من می‌پرسند که چگونه سکانس آیینه‌ها در فیلم سینمایی "طلسم" را فیلمبرداری کردم. همه امید من این است که نمایشهایم ماندگار شود. تاریخ درباره  "گالیله" که سال 1388 نمایش در کشور ایران اجرا شد قضاوت خواهد کرد . من این ماندگاریها را دوست دارم زیرا ذهن و فکر انسان را مشغول می‌کند.

یکی از امضاهای گروه تئاتر "پیاده" این بود که هر کاری را برای اولین بار انجام می‌داد. هر وقت کاری را برای اولین بار انجام می‌دهیم خساراتی را به همراه دارد. این خسارات در زمان ساخت مجموعه تلویزیونی "افسانه سلطان و شبان" هم وجود داشت زیرا می‌خواستیم اثری بسازیم که حاوی فرهنگ خودمان باشد.من انکار نمی‌کنم که کارم نقاط ضعف دارد ولی امیدم این است که هر شب اجرا بتوانم رنگ و لعاب بهتری به نمایش بدهم. این امتیاز بزرگ تئاتر است و  از شکسپیرعاریه گرفته‌ایم.

--------------------

گفتگو: فریبرز دارایی و  الهام نداف 

کد خبر 1036604

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha