سازهانگاری یک روش شناختی قدیمی است که دست کم به آثار قرن هجدهم گیامباتیستا ویکو بر میگردد.
طبق نظریه سازهانگارانه، دنیای اجتماعی چیز خاص و معینی نیست، یعنی چیزی در خارج نیست که قوانین آن از طریق تحقیق علمی همانطور که رفتارگرایان و اثباتگرایان معتقدند قابل کشف باشد یا به کمک نظریه علمی قابل تشریح باشد، بلکه بیشتر زمینهای بینا ذهنی است.
یعنی برای افرادی که آن را ساختهاند و در زمان یا مکان خاص ساخته شده یا شکل گرفته است. نظریهپردازان سازهانگار با آن دسته از پست مدرنها همراهند که اعتقاد دارند چیزی به اسم "حقیقت" وجود ندارد.
سازهانگاران با این نظر اثباتگرایان موافقند که ما میتوانیم در مورد جهان به انباشت شناخت بپردازیم، اما در مقایسه با اثباتگراها، سازهانگاران بر نقش عقاید و شناخت مشترک دنیای اجتماعی تاکید دارند.
آلکساندر ونت در عبارتی به هسته روش شناختی سازهانگاری اشاره میکند" "هرج و مرج چیزی است که خود دولتها به وجود میآورند."
ونت معتقد است که ساختارهای اجتماعی دارای سه عنصر هستند" شناخت مشترک، منابع مادی و عمل. در درجه نخست، ساختارهای اجتماعی تا اندازهای به واسطه فهم، توقعات یا شناخت مشترک تعریف میگردند.
این عوامل بازیگران را در یک وضعیت خاص و ماهیت روابطشان را خواه مشارکت جویانه و خواه منازعه آمیز به وجود میآورد.
از یک طرف سازهانگاران، با اثباتگرایان توافق دارند که ما میتوانیم نظریههای تجربی را به وجود آوریم که بتواند آنچه که در جریان است تشریح کند؛ همانطور که ونت بیان کرده است: "سازهانگاران تنها تلاش میکنند تا دنیا را تشریح کنند."
از طرف دیگر، تأکید بر اهمیت عقاید و شناخت مشترک بدین معنی است که سازهانگاران کار دشوار تجزیه و تحلیل فهم و ارزشیابی ذهنی بازیگران مهم را به عهده گیرند.
اگر بیان ونت را در نظر بگیریم که "هرج و مرج چیزی است که دولتها به وجود میآورند" چیزی اجتناب ناپذیر یا تغییر ناپذیر وجود ندارد. همه چیز در حالت تغییر پی در پی است.
اما باید در نظر داشت که این اعتقاد به تغییرات پی در پی به نسبیگرایی پست مدرنیستی منجر نمیشود. به عبارت دیگر سازهانگاران به شناخت اجتماعی و بینا ذهنی اعتقاد دارند.
نظر شما