دکتر قاسم پورحسن در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد تمایز جوهری میان حکمت و فلسفه گفت: از مدتها پیش وقتی فلسفه اسلامی با فلسفه غرب مورد مقایسه قرار گرفت اصلی ترین تفاوت را مسئله حکمت می دانستند. فلسفه غرب خالی از بنیادهای حکمت است در حالیکه جوهره و اصالت فلسفه اسلامی حکمت است.
پورحسن افزود: فلسفه به لحاظ واژگانی یونانی است علاوه بر آن به لحاظ عناصر هم مشتمل بر عناصر یونانی است بسیاری از مباحثی که در حکمت به عنوان عنصرهای اولیه وجود دارد در فلسفه نیست.
وی با اشاره به اینکه در حکمت پرسش اساسی مسئله خداوند است در حالیکه در فلسفه وجود یا کیهان شناختی یا معرفت ، بنیان است، گفت: بنابراین مسئله حکمت مشتمل بر بنیادهای دینی، اخلاقی، معنویت و عناصر اصلی الهی است و بیش از صرف یک واژه است و نسبت خداوند با انسان و پرسش از وجود خدا و ذات خدا موضوع حکمت است در حالیکه مسئله فلسفه به جستجو درباره صرف عالم طبیعت می پردازد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درمورد اینکه آیا می توان حکمت را معرفت مسلط در جهان پیشامدرن دانست، گفت: اینگونه نیست که حکمت متعلق به دوران گذشته است دورانی که فلسفه داعیه دار تمامی علوم بود و خود را مادر علوم تلقی می کرد، درحالیکه فلسفه مربوط به دنیای جدید است . حکمت الان هم وقتی ما از اخلاق ، معنویت و ذات خداوند حرف می زنیم ،همه مباحث مربوط به الهیات دردوران جدید دردرون حکمت قرار می گیرد.
این محقق و پژوهشگر تصریح کرد: پس اینگونه نیست که ما یک مرز زمانی یا یک خط تاریخی میان حکمت و فلسفه ایجاد کنیم و عنوان کنیم که حکمت متعلق به دوران گذشته است پس با عناصر کاملاً گذشته سازگار است درحالیکه فلسفه متعلق به دوران جدید است . الان هم که در درون تفکر اسلامی به تأمل بیندیشیم می توانیم آن را حکمت بدانیم .
پورحسن درباره نیاز فلسفه برای پیشبرد راه خود به حکمت نیز گفت: فلسفه نمی تواند خود را محصور در داده های حسی و مادی و منحصر در تفکر تنها در طبیعت و عالم ماده بکند . فلسفه نیازمند بنیادهای حکمت است. زمانی که فلسفه از اخلاق و الهیات تهی شد به حوزه طبیعت انگارانه محصور می شود واین امر سبب شده بود که بسیاری از بنیادها و عناصر اصلی فلسفه ، از فلسفه جدا بشوند. امروزه ما نمی توانیم ادعا کنیم مسائلی مانند اخلاق، هنر، هنردینی، مابعدالطبیعه و خداوند و آفرینش و مبدأیت جزو فلسفه نیست.
نظر شما