پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۴ اسفند ۱۳۸۸، ۱۹:۱۸

هرمنوتیک عامل پیوند فلسفه و ادبیات است

هرمنوتیک عامل پیوند فلسفه و ادبیات است

معین زاده با بیان اینکه هرمنوتیک کانونی است که ادبیات و فلسفه را متعلق به هم می‌کند، افزود: به لحاظ تاریخی با قدرت یافتن امر جزئی، به این نکته دست می‌یابیم که حقیقت عبارت است از لحظه‌ای از تاریخ و لحظه‌ای از زندگی.

به گزارش خبرنگار مهر، در نشست "هرمنوتیک در ادبیات و فلسفه" که ظهر امروز سه شبه چهارم اسفندماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، دکتر مهدی معین زاده به سخنرانی پرداخت.

وی گادامر را برجسته ترین شخص در بحث هرمنوتیک فلسفی خواند و گفت: با درک وجه فلسفی هرمنوتیک، کاربرد آن در ادبیات ، هنر و... روشنتر خواهد شد."هرمنوتیک" از واژه" هرمس" خدای اساطیر یونان به معنی کسی که علائم ناگویای زبانی را زبانی می کند گرفته شده است که در ادبیات خودمان آن را "تأویل" می گوییم.

دکتر معین زاده یادآور شد: در تاریخ، هرمنوتیک را به عنوان یک روش برای تفسیر پاره ای از متون مثل متون مقدس، ادبی و به ویژه متون حقوقی به کار می بردند که هیچ ربطی با فلسفه نداشت. اما شلایر ماخر در قرن 19 میلادی هرمنوتیک خاص را که عبارت بود از ضوابط برای فهم پاره ای از متون به هرمنوتیک به مثابه درک کلی عمل فهم تبدیل کرد. در واقع فهم چیست؟

علوم انسانی با معنای پدیده ها سروکار دارد

این استاد فلسفه، تأویل یا تفسیر را عکس تألیف و تصنیف خواند و گفت: بعد از شلایر ماخر، دیلتای در اواخر قرن19 مطرح کرد که هرمنوتیک می تواند شالوده علوم انسانی قرار گیرد. او و بسیاری معتقدند که علوم انسانی برخلاف علوم طبیعی با پدیده های معنی دار روبروست. مثلا سرفه کردن در علوم طبیعی یک چیزی است اما در علوم انسانی می تواند معنی دیگری داشته باشد.

دکتر معین زاده به هرمنوتیک فلسفی از این زمان به بعد اشاره و گادامر را برجسته ترین فرد در این حوزه خواند و گفت: هرمنوتیک از این به بعد دیگر رشته نیست بلکه به اصلی ترین مسئله فلسفی تبدیل می شود و اولین مواجه فلسفی ما با عالم در قلمرو هرمنوتیک است.

وی به تشریح فهم و زمان از نظر هایدگر اشاره کرد و گفت: برای اینکه فهم از نظر هایدگر را بفهمیم باید به مفهوم زمان از نظر هایدگر اشاره کنیم. هایدگر مراتب زمان را مطابق اطوار وجود انسان می دانست و زمان را امری اساسا انسانی می دانست؛ ممکن است زمان غیر مربوط با انسان وجود داشته باشد اما هیچ نسبتی با انسان برقرار نمی کند.در نظر هایدگر عالم یعنی ربط و نسبتهای من، بنابراین امری که با من ربطی ندارد مثل اینکه برای من وجود ندارد.

در نظر هایدگر زمان آینده، حال را تعین می بخشد

وی با اشاره به اینکه عرفای ما زمان انسانی شده را"وقت" می نامیدند، افزود: وقت انسانی شده"زمان" است و برای هایدگر تنها وقت مطرح است. وقتی زمان با اطوار انسان تطبیق می دهد از سه زمان، زمان آینده اصلیترین موقعیت است و حال و گذشته فرع بر آن است. هایدگر با جمله معروف پارمنیدس" بشو آنچه هستی" بیان می کند. هایدگر معتقد است که زمان آینده، حال من را تعین می بخشد و هر زمان آینده ای برای من متصور نیست چون من امکاناتی دارم؛ جامعه ای که در آن هستم و... امکانات من است. هایدگر معتقد است زمان حال عبارت است از تلاقی آینده و گذشته.

دکتر معین زاده با تأکید بر اینکه عمل فهم برای هایدگر از طریق افکندن خود در آینده و از آنجا به خود نگریستن بدست می آید، افزود: هایدگر در عمل فهم می گوید ما خود را در آینده ای که بر اساس امکانات گذشته مان قابل تصور است، فرا می افکنیم. ما در فهم اولا "استعلا" داریم. مقصود هایدگر از استعلا این است که ما باید از منظری مرتفع تر از خود به خود نگاه کنیم. او معتقد است که وجود ما عبارت است از روایتها و فهمی که از خود داریم. از اینجا به بعد است که دیگر هرمنوتیک رشته علمی نیست. بلکه ذات وجود داشتن من هرمنوتیک می شود و بر اساس فهمی که با فرافکنی از خود و از جهان دارم هرمنوتیک به یک موضوع کاملا فلسفی و نحوه نگرش ما به عالم تبدیل می شود.

وی به نقد گادامر بر نظریه هایدگر اشاره کرد و گفت: گادامر وجود انسان را عین فهمش می کند و وجود را عرصه ای از هرمنوتیک می داند. او معتقد است که فهم ذاتا استعاری است و فهم ما دیدن چیزی به مثابه چیزی است.

دکتر معین زاده به معنی استعاره در نظر دریدا اشاره کرد و گفت: دریدا تعبیر "استعاره اعظم" را به کار برد به معنی خانه دور از خانه. یعنی من اگر کاملا محقق شوم در آن خانه دیگر ساکن می شوم. هایدگر در اینجا می گوید: ما در هر مواجه ای با عالم که یا متن، انسان و... باشد از طریق امتزاج افقها چیزی را فهم می کنیم که این همان ساختار استعاره را دارد.

در طی گفتگو، حقیقت متولد می شود

وی افزود: امتزاج به این معنی است که من از خودم بیرون می آیم و سعی می کنم در خانه ای که او دارد سکنی پیدا کنم گویی که مانند خانه اصلی من خواهد بود. یعنی در هر گفتگویی من از خود بیرون می آیم و در خانه ای غیر خودم ساکن می شوم و آن وقت دیالوگ اهیمت پیدا می کند.

وی افزود: گادامر نیز می گوید در طی گفتگو، حقیقت متولد می شود و به ترتیب ساختار استعاره، حقیقتی از پیش وجود ندارد و ما در حین گفتگو با هم، امری به نام حقیقت را متعین می کنیم.

دکتر معین زاده در تشریح معنی افق گفت: افق به جایی می گوییم که تحت آن، امور دیده می شوند. ما سنتی داریم. مهمترین تعین افق برای گادامر، "سنت" است. او می گوید ما فقط از طریق دیالوگ با سنت است که می توانیم به حقیقت اصیل دست پیدا کنیم و باید به سنت تعصب داشته باشیم.

وی عاشورا و حجاب زنان ایرانی را نمونه ای از دیالوگ با سنت خواند و گفت: ما هر چه بنا کنیم بر روی این سنت است. گادامر معتقد است که باید با سنت همانطور که برای استعاره ترسیم کردیم وارد دیالوگ شویم.

اثرات تاریخی یک واقعه تاریخی، تبیین درست است 

دکتر معین زاده تأکید کرد: به اعتقاد گادامر هر تفکر اصیلی، قدرمشرب است؛ حتی اندیشه دینی. حقیقت هر اندیشه اصیلی پی بردن به محدودیتهای ذاتی است که بشر با آن روبروست. حکمت یعنی خیال خام نپختن. تقدیر امری جاری است و ما را با خود دارد می برد و ما صرفا با اطلاع حاصل کردن از این تقدیر همنوا می شویم و با تقدیر و نسبت آزاد با آن برقرار می کنیم چه تقدیر را بفهمیم و یا نه تقدیر جاری است اما وقتی تقدیر را فهمیدیم شروع به همنوایی با تقدیر می کنیم و اگر همنوا نشویم نق زدن و نارضایتی در پی می آید.

وی با بیان اینکه ما در تاریخ مندی فهم به مانند هرمنوتیک گادامری دچار کج فهمی شده ایم، تأکید کرد: برای هر واقعه تاریخی تبیین های متفاوتی می توان کرد. گادامر معتقد است که تبین درست آن است که اثرات تاریخی یک عمل تاریخی را به عنوان تبیین آن در نظر بگیریم مثلا ظهور دیکتاتوری ناپلئون تبیین واقعه تارخی انقلاب فرانسه است.

وی فاصله تاریخی از واقعه تارخی را کمک کننده خواند و گفت: تاریخمندی فهم یعنی فهم ذاتا لحظه ای از تاریخ است که ادامه آن سنت تاریخی است.

معین زاده با بیان اینکه گذر تاریخ وسیله فهم است که "تاریخ اثرات" نام دارد، افزود: امتزاج یک حالت رها دارد و ما با هر کس صحبت می کنیم، حرفهای خود را از او می کشیم. کسی که حقیقتی را که با ما ربط دارد می گوید ما با آن قسمت از حرفهایش ارتباط برقرار می کنیم که حرفهای ما را بهتر از خودمان بیان کند و تحقق نهایی خودماست.

دستور زبان امری فلسفی است

وی به بحث گادامر در مورد هرمنوتیک اشاره کرد و گفت: گادامر می گوید که من می خواهم فهم را بفهمم و می گوید روابط اجتماعی زبان را متعین می کند و مثال می زند که در تئاتر هم بازیگر و هم تماشاگر در تحقق تراژدی مؤثر هستند.

وی با بیان اینکه دستور زبان ما از الگوی روابط اجتماعی ما گرفته شده است، افزود: ارتباط زبان و ادبیات با فلسفه از طریق هرمنوتیک تسهیل می شود، رأی کسانی مثل نیچه این است که می گفتند زبان ذاتا استعاره است. استعاره حتی در علم نیز وجود دارد. مثلا می گوییم "جریان برق" "جریان" استعاره است. وقتی زبان ذاتا استعاری شد در همه جا برقرار است به ویژه در جاهایی که وابستگی بیشتری با زبان دارد مثل ادبیات و فلسفه که آن را کاملا استعاری می دانند تا جایی که دریدا می گوید: کار فلسفه پاسداشت حرمت کلمات ادبی است.

دکتر معین زاده در پایان به حملات افلاطون به ادبیات اشاره کرد و افزود: افلاطون ادبیات را شعبده می دانست و در جمهوری در تربیت شاه فیلسوف کمترین نقش برای ادبیات قائل نشد و در یونان میتوس(اسطوره) در تقابل با لوگوس(چیز عقلانی) قرار می گیرد که ادبیات از جنس میتوس محسوب می شود. علت این مسئله این است که هم افلاطون و هم ارسطو امر جزئی را لایق شناخت نمی دانستند و در نظر آنها معرفت به امور کلی تعلق داشت.

کد خبر 1040020

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha