۱۷ فروردین ۱۳۸۹، ۱۲:۲۶

فلسفه در جهان اسلام (21)

شاخصهای نفس‌شناسی سینوی

شاخصهای نفس‌شناسی سینوی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: ابن‌سینا معتقد است که نفس با بدن اتحادی نظیر اتحاد ماده و صورت پیدا نمی‌کند و تعلق نفس به بدن، تعلقی عرضی است و نه ذاتی. نفس فقط مدتی در دنیاست تعلقی تدبیری به بدن دارد و بدن آلت و ابزاری است جهت اعمال و افعال او.

نفس از آن دست مباحثی است که محل تامل و تدبر در تاریخ اندیشه بوده و درباب آن نظرات فراوان مطرح شده است. یکی از این نظرات «نفس» را همان «جسم» می‌داند و هیچ جاودانگی و ماندگاری‌ای برای او مفروض نیست و گروهی دیگر نه تنها قائل به تمایز «نفس» و «جسم» هستند بلکه برای نفس مراتب و زیستگاهی قائلند.

در تاریخ اندیشۀ اسلامی نیز این مساله محل دغدغۀ شارحان و اندیشمندان بوده است. کندی و فارابی مباحثی را در این حوزه مطرح کرده‌اند اما پیش از ابن‌سینا هیچیک به اندازۀ او به این مورد نپرداخته و تحریر نکرده است. ابن‌سینا در رساله‌هایی چون: اختلاف الناس فی امر النفس، بحث عن‌القوی النفسیه، قصیدۀ عینیه، تعلیق النفس بالبدن، رساله فی معرفه النفس الناطقه و احوالها، به تامل درباب نفس و بدن پرداخته است. حکیم در این رساله‌ها تلاش کرد برای نفس هم جنبۀ متافیزیکی قائل شود و هم فیزیولوژیکی.

با تعریف حکیم بوعلی،«نفس»؛ کمال اول جسم طبیعی آلی است. تشریح این تعبیر و تعریف، اینگونه است که «همۀ افعال نباتی و حیوانی و انسانی از قوایی است ذائد بر جسمیت و زاید بر اصل مزاج. این قوی را کمال خوانند زیرا به وسیلۀ این قواست که نبات و حیوان بالفعل نبات و حیوان می‌شوند ما این‌ها را از نظر افعالی که از آن‌ها صادر می‌شود قوی و از نظر آنکه جنس را کمال می‌بخشند تا به صورت نوع محصل – یعنی موجود بالفعل – درآید کمال می‌خوانیم و بهتر است نفس را کمال گویم زیرا نفس از جهت قوه‌ای که ادراک حیوان بدان استکمال می‌یابد کمال است. نیز از جهت قوه‌ای که افعال حیوان از آن صادر می‌شود کمال است، نفس مفارق از ماده کمال است و نفس غیر مفارق از ماده هم کمال است. کمال بر دو قسم است: کمال اول و کمال ثانی. کمال اول آن است که نوع بدان فعلیت می‌یابد. کمال دوم اما نتیجۀ افعال و انفعالات شی است و از اینجاست که نفس کمال اول است.» (تاریخ فلسفه درجهان اسلامی، حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم: عبدالمحمد آیتی)

شیخ الرئیس در تعریف «نفس» به ارسطو نزدیک است اما با او اختلاف هم دارد. کمال در ذهن ارسطو «صورت» است و نفس صورت بدن است و بدون آن نمی‌تواند وجود داشته باشد. چون صورت در قوام خود نیازمند ماده است. شیخ‌الرئیس در این باب اختلاف خود با ارسطو را ابراز می‌دارد او در شفاء می‌نویسد: «هر صورتی کمال است ولی هر کمالی صورت نیست. مثلاً ملاح کمال سفینه است ولی صورت سفینه نست. و آنچه از کمال، مفارق با ذات باشد، در واقع نه صورت ماده است و نه در ماده، زیرا صورتی که در ماده است صورتی است منطبعه در آن و قائم به آن»

«ابن سینا معتقد است که نفس با بدن اتحادی نظیر اتحاد ماده و صورت پیدا نمی‌کند و تعلق نفس به بدن، تعلقی عرضی است و نه ذاتی. نفس فقط مدتی در دنیاست تعلقی تدبیری به بدن دارد و بدن آلت و ابزاری است جهت اعمال و افعال او. از آنجایی که ابن سینا نسبت بین نفس و بدن را نسبت صورت و ماده نمی‌داند، به اعتقاد او تعریف نفس به «کمال» از تعریف نفس به «صورت» برتر است. نفس متعلق به بدن می‌باشد در حالی که صورت منطبق در ماده است. اگر نفس را منطبع در بدن بدانیم معنایش این است که هر جزئی از نفس بر هر جزئی از بدن منطبق می‌باشد و با انقسام بدن، نفس هم منقسم می‌گردد، در حالی که نفس انسان حقیقت مجرد و غیرمنقسمی است. بنابراین تعریف نفس به صورت جامع، نفس انسان نمی‌باشد، بلکه فقط نفوس منطبعه (نباتی، حیوانی) را دربرمی‌گیرد. »

کد خبر 1058646

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha