از مهمترین پرسشهای فلسفی در حوزه علوم، پرسشهای مربوط به تمایزات، اشتراکات و ویژگیهای علوم اجتماعی و طبیعی است. به این ترتیب، مقایسه روشی میان علوم اجتماعی با علوم طبیعی در واقع جزء هویت ذاتی علوم اجتماعی است.
روش شناسی یا متدولوژی به معنای پیش گرفتن راهی برای رسیدن به هدف و مقصودی با نظم و توالی خاص است.
"روش" فرایند عقلایی یا غیر عقلایی ذهن برای دستیابی به شناخت یا توصیف واقعیت است. به واسطه "روش" میتوان از طریق عقل یا غیر آن واقعیت را شناخت و به دلایل آنها پی برد و از لغزش برکنار ماند. روش شناسی، شناخت و بررسی کارآمدیها و ناکارآمدیهای روشهای گوناگون به معنای تحلیل انتقادی روشهای پژوهشی است.
بنابراین، روشها عبارتند از شیوههایی که آدمیان در کوشش برای توضیح یا درک چیزی به کار میگیرند و روششناسی هم مطالعه این روشهاست.
روششناسی در 3 معنا به کار میرود: معنای مشهور آن همان سنجش و نقد روشها و ارزیابی محدودیتها و کارایی آنهاست، گاهی از روششناسی خود روش اراده میشود، گاهی روششناسی به "مجموعه روشها" اطلاق میشود.
بین روششناسی و معرفتشناسی هم ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بنابراین معرفت شناسی نوعی دانش فلسفی و عقلی است که ماهیت و حقیقت معرفت را تحلیل کرده و سرچشمههای آن را بررسی میکند. اما روش شناسی و شناخت شناسی در گرو فهم ماهیت امر اجتماعی و سیاسی- یعنی بحث اساسیتر هستی شناسی- است.
هستی شناسی، علم یا فلسفه هستی است و به ادعاها یا مفروضات خاص در پژوهش اجتماعی و سیاسی درباره ماهیت واقعیت اجتماعی یا سیاسی میپردازد؛ تفکر مدرن برای روش شناسی اهمیت زیادی قایل شده است.
علم تجربی در اولویت بخشیدن به نظریه یا روش، به دومی برتری بخشید و نظریه را از روش ویژه علم تجربی بهرهمند دانست. بنیانگذاران پوژیتیویسم همانند اگوست کنت، سن سیمون و امیل دورکهایم نیز بر مسآله روش تآکید اساسی داشتند و تلاش زیادی برای صورتبندی دقیق روش علمی انجام دادند.
در اثباتگرایی اگوست کنت، علم جانشین فلسفه شد. فلسفه اثباتی تبیین منطقی قوانین روش منطقی بود. از آن پس اصالت اثبات به معنای کاربرد روشهای تجربی در تحقیق و به ویژه وحدت روش تحقیق در همه علوم و تعمیمپذیری روشهای علوم طبیعی به کار رفت.
نظر شما