مکتب کپنهاگ اصطلاحی است که "بیل مک سوئیتی" بر آثار و نقطه نظرات باری بوزان، الی ویور، دویلد و برخی دیگر به کار برده است و معتقدند که امنیت نباید به معنای نبود تهدید سنتی تلقی شود بلکه امنیت ابعادی مختلف همچون مهاجرت (مسایل اجتماعی)، مسایل فرهنگی، محیط زیست و رفاه اقتصادی دارد.
بوزان معتقد است که دولت دیگر تنها مرجع امنیت نیست، بلکه افراد، گروههای فراملی، سازمانهای غیر دولتی فراملی و فروملی، رسانه و تروریسم همگی در وجوه امنیت مرجع هستند. در خصوص چند بعدی بودن امنیت، او بر این باور است که بایستی تآثیر فرهنگ، محیط زیست، تمدن و از همه مهمتر مذهب را فهمید.
مکتب کپنهاگ با توجه به این که کاملا بر مطالعات امنیتی استوار گشته، جزء اولین رهیافتهایی است که در راستای پایهگذاری جایگاهی مستقل برای مطالعات امنیتی است. به عبارت دیگر، این مکتب، مطالعات امنیتی را که از ویژگیهای دوران جنگ سرد است از حوزه مطالعات راهبردی دوران جنگ سرد تفکیک کرده و آن را ذیل روابط بینالملل و مطالعات راهبردی را ذیل مطالعات امنیتی قرار داده است.
این امر تلاش بوزان و همکارانش را به خارج نمودن مسائل امنیتی از دایره تنگ نظامی نشان میدهد. باری بوزان با انتشار کتابی به نام "هویت، مهاجرت و دستور العمل نوین امنیت در اروپا" با برخورداری از چارچوب سازهانگارانه و توجه به مسائل هویتی، فرهنگی، مهاجرت و نقش آنها در رابطه با امنیت تا حد زیادی به تحولات نوظهور و چالشهای امنیتی- اجتماعی پرداخته است. از سوی دیگر، مکتب کپنهاگ در مباحث هستیشناسی خود نگاهی تاریخی به پدیدههای اجتماعی دارد و به نقش هنجارها، قواعد و فرهنگ نیز توجه ویژهای دارد.
سوزان و ویور معتقدند که امنیت همیشه بر پایه ارجاع عینی نیست و ارتباطات انسانی و نقش هنجارها مهم و تاثیرگذار است. به عبارت دیگر، بین هنجار و هویت با امنیت رابطهای دو سویه وجود دارد. در واقع بوزان و ویور عنصر هویت را وارد مطالعه خود میکنند. آنان قائل به توزیع مادی قدرت نیستند و به مؤلفههای فرامادی هم میاندیشند. حتی برای عناصر فرا ملی قدرت نقش بیشتری هم قائلند. تبیین فراملی امنیت نه با نگرش پیچیده و چند بعدی پست پوزیتویستی میسر است و نه با نگرش ساده، قاطع و تعصبآمیز پوزیتویستی.
نهایتا مکتب کپنهاگ به شکلی ضمنی با تاکیدی که بر هنجارها، هویت و امنیت اجتماعی و غیره دارد، واجد نوعی هستیشناسی سازهانگارانه است و با وجود تاکید بر دولتها به عنوان کنشگران اصلی از لحاظ نظری جایی برای سایر کنشگران باقی میگذارد. مهمترین بحث شناخت شناسی- روش شناختی در مورد مکتب کپنهاک موقعیت میانهای است که از نظر شناخت شناسی میتوان در آن جستجو کرد.
یکی از انتقادات مهم بوزان به پوزیتویستها همچون مورگنتا و نیز پست پوزیتویستها (شامل طیف وسیعی از فمینیستها، پست مدرنیستها و نظریهپردازان انتقادی) این است که آنان بر عنصر مادی امنیت و یا در مباحث انتزاعی غیر قابل فهم غوطهور شدهاند.
نگاه تفسیرگرا، تاریخی و ایدئوگرافیک - یعنی تآکید بر جنبه منحصر به فرد و یگانه پدیدههای اجتماعی- و توجه به ابعاد هنجاری در کنار ابعاد توصیفی و تحلیلی را میتوان معرف شناختشناسی مکتب کپنهاک دانست.
به عبارت دیگر، نگاه تفسیری و تاریخی خود میتواند شناخت کاملی را از مطالعه یک منطقه از منظر بوزان به ما ارائه دهد. بوزان در خصوص امنیت معتقد است که بایستی آن را در برابر وجود تهدید تعریف کرد. از نظر وی، امنیت در نبود مسالهای دیگر به نام تهدید درک میشود. پس از جنگ سرد، بوزان دیگر امنیت را در نبود تهدید سنتی تعریف نمیکند. او معتقد است که امنیت ابعادی مختلف همچون مهاجرت، سازمانهای جنایی فراملی و فروملی، محیط زیست و رفاه اقتصادی دارد.
بوزان معتقد است که دولت دیگر تنها مرجع امنیت نیست، بلکه افراد، گروههای فراملی، سازمانهای غیر دولتی فراملی و فروملی، رسانه و تروریسم همگی در وجوه امنیت مرجع هستند. در خصوص چند بعدی بودن امنیت، او بر این باور است که بایستی تآثیر فرهنگ، محیط زیست، تمدن و از همه مهمتر مذهب را فهمید.
نظر شما