خبرگزاری مهر - گروه ورزشی: چند روز از محاکمه ناعادلانه علی کفاشیان ، رئیس فدراسیون فوتبال در برنامه تلویزیونی نود گذشته است و من همچنان در ذهن مرور می کنم همه آن سوال هایی را که عادل فردوسی پور باید از علی دایی می پرسید و نپرسید و همه آن جواب هایی که علی کفاشیان باید می داد و نداد.
در مثلث بحث آن شب، تنها دایی همان بود که می شناختیم: بی پروا ، تمامیت خواه ، حمله برنده و طلبکار.عادل فردوسی پور به عمد یا نا آگاهانه همه ذکاوت و جسارتش را از دست داده بود و کفاشیان هم که گویی دعوت تلفنی از دایی برای حضور در برنامه ،غافلگیر و مرعوبش کرده بود، تفاوتهایش را با مدیری کاردان، باتدبیر و دارای قدرت پیش بینی نشان داد.
از علی دایی آغاز می کنم که از میانه بحث با مقدمه چینی فردوسی پور وارد شد ، در جایگاه شاکی نشست و کفاشیان را با عدله ای گنگ ، دروغگو و بی اراده خواند. او پرخاشگرانه حرف زد و برای اثبات به اصطلاح حقانیت خود به واژه هایی سخیف چنگ زد.همه تلاشش آن بود که ثابت کند در برکناریش از سرمربیگری تیم ملی ، هیات رئیسه فدراسیون فوتبال نقشی نداشته و نشستی هم که اعضای این هیات برگزار کرده بودند ، ساعاتی پس از صدور فرمان برکناریش توسط مدیران بالادستی بوده است.
پذیرش صحت چنین فرضیه ای چه کمکی به دایی می کند؟ آیا او معتقد بوده یا هست که استقلال فدراسیون فوتبال با چنین تصمیمی زیر سوال رفته و نباید می رفته ؟ باید تحسینش کرد اگر چنین دیدگاهی داشته یا دارد، اما مگر خود او اعتراف نمی کند که با تماس تلفنی رئیس سازمان تربیت بدنی وقت و در جلسه با او سرمربی تیم ملی شده است؟اگر دایی مدافع استقلال فدراسیون و دلسوز فوتبال بود ، چرا به محمد علی آبادی یادآوری نکرد که فدراسیون رئیس و هیات رئیسه دارد و آنها باید سرمربی تیم ملی را انتخاب کنند ؟او نه تنها چنین نکرد که بعدها وقتی مجبور شد چگونگی انتخابش را توضیح دهد ،مدعی شد که نعوذ بالله با خدا لابی کرده است ( دایی پیش از انتخاب به سرمربیگری تیم ملی با علم به این که نامش در میان کاندیداهای مطرح شده توسط فدراسیون نیست ، گفته بود کسی سرمربی تیم ملی می شود که لابی قویتری داشته باشد اما ورق که برگشت و خودش سرمربی شد ، به اجبار ازعبارت لابی با خدا، برای رهایی از آن دام خودتنیده استفاده کرد.)
و عادل فردوسی پور که در این بیدادگاه بر مسند قضاوت نشسته بود ، چنان حرف زد و برنامه را چنان پیش برد که گویی ظلمی بزرگ به دایی رفته است. فردوسی پور چند بار به کفاشیان یادآوری کرد که دایی دل پردردی دارد ، اما یک بار از دایی نپرسید که چه چیزی یا چه کسی دلش را به درد آورده است . کفاشیان و هیات رئیسه فدراسیون ؟ آنها که به ادعای دایی نه در آمدن و نه در رفتنش اختیاری نداشته اند و اتفاقا در مدت آن یک سال به هر سازی که زده بود ، رقصیده بودند.
از تعطیلی گاه وبیگاه بازیهای لیگ گرفته تا برپایی اردوهای خارج از کشور و حتی تعویض مارک پیراهن تیم ملی .علی آبادی دلش را به درد آورده است؟ دایی باید توضیح می داد که آیا به اعتقاد او رئیس سابق سازمان تربیت بدنی برکنارش کرده ، اگر نه ، پس چه کسی که قدرتش احتمالا بیشتر از علی آبادی بوده و اگر بله، جایی برای اعتراض نیست چون با این فرض کسی برکنارش کرده که دستور انتخابش را داده بود.
فردوسی پور هیچ یک از این سوال ها را نپرسید و اجازه داد تا دایی با طرح ابهاماتی اساسا بی معنی ، ضمن به چالش کشیدن مدیریت فدراسیون فوتبال ، چهره مخدوش خود را بازسازی کند.خوشبینانه آن است که فرض کنیم فردوسی پور تلاش می کرد اعتماد دایی را به دست بیاورد تا در برنامه ای که قرار است در پایان لیگ مهمانش باشد، همه این سوالها را بپرسد. همین البته جای بحث دارد که چرا این وسط کفاشیان را قربانی می کند.
و بدبینانه آن است که بگوییم عمق قضاوتهای مجری توانای برنامه نود به کسانی نزدیک شده که تا دقیقه هفتاد در استادیوم آزادی، دایی را ستایش می کنند و با گل دوم عربستان شعار معروف "حیا کن.. .رها کن " برای اش سر می دهند.همانها که با نوشته هایشان در سایتها و وبلاگها ، از محمد دادکان به خاطر انتقاد از محمد علی آبادی و به نیکی نام بردن از محمد خاتمی ، قهرمانی بی بدیل می سازند ، بی آنکه دیکتاتوریهایش در زمان ریاست بر فدراسیون فوتبال ، و عرض ارادتهایش به مقام بالادستی علی آبادی را به یاد بیاورند.
آنها نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که دادکان تا پیش از آنکه علی آبادی صندلی اش را به خطر بیندازد، به چیزی اعتراضی نداشت. امروز هم اعتراضی اگر دارد تنها به علی آبادی و مدیران فوتبال است، نه بیشتر. اما عادل فردوسی پور که در جایگاه نماینده آگاه افکارعمومی نشسته و در بزنگاههایی تاریخی حسابش را از نمایندگان "افکار دولتی" در صدا و سیما جدا کرده،دادکان و مدیریت او را فراموش نکرده است.
کسی از فردوسی پور انتظار ندارد، یک سال بعد از برکناری دایی ، او را که قهرمانی بی مانند و تکرار ناشدنی در تاریخ ورزش ایران است، مواخذه کند.اما اگر به هر دلیلی قرار بر واگویی اتفاقات آن زمان شد ، راهی جز گفتن حقیقت نیست.
و بیچاره علی کفاشیان که هر چه زمان می گذرد بیشتر پی می برد که تمکینش به فرمان علی آبادی برای ثبت نام در انتخابات فدراسیون فوتبال و و رود به این مسلخ ، چه اشتباه جبران ناپذیری بوده است.
بی تردید او دوشنبه شب گذشته از فردوسی پور نپرسیده بود که برای چه دعوتش می کند و قرار است درباره چه با هم حرف بزنند.مثل همیشه بی آنکه خود را از قبل آماده کند ، به برنامه آمده بود و صد البته هر احتمالی را می توانست پیش بینی کند جز رودررویی با علی دایی.
شاید ایراد از کفاشیان بوده که موضوع بحث را از فردوسی پور نپرسیده و شرط نکرده بود که به پرسشی خارج از چارچوب مورد توافق پاسخ نخواهد داد.اما آیا فردوسی پور نمی داند اخلاقی نیست که یکی را وسط رینگی رها کنی که نمی داند حریفش کیست؟آیا خود او در همه سالهای اخیر که رسانه های مختلف به گفت و گو دعوتش کرده اند، رفتاری چنین صادقانه و خوشبینانه داشته است؟آیا اگر کفاشیان می دانست که قرار است دایی روی خط تلفنی برنامه بیاید دعوت فردوسی پور را می پذیرفت، اگر هم می پذیرفت آیا چنین ناآماده به میدان می آمد؟ دست کم می توانست صورت جلسه ای را که مدعی است هیات رئیسه در صبح روز بعد از بازی با عربستان امضا کرده اند با خود بیاورد و تاریخ و ساعتش را به بینندگان نشان دهد.همان کاری که محسن صفایی فراهانی کرد در برنامه معروفی که موضوعش کمیته انتقالی و انتخابات فدراسیون فوتبال بود.
خوب است که یک مدیر دارای چنان ذکاوتی باشد که به لحظه تصمیماتی بزرگ بگیرد و مثلا اگر در برنامه ای چون نود ناگهان روبروی یکی چون دایی قرارش دادند ، بازی را نبازد.کفاشیان این ذکاوت را نشان نداد یا نخواست نشان دهد و در برابر بی پروایی و پرده دری دایی تنها سکوت کرد.او حتی از فردوسی پور که تعداد آرای منتقدان فدراسیون در نظرسنجی برنامه را چون پتکی بر سرش می کوبید، نپرسید که چه اندازه می توان این آمار را مبنای قضاوت قرار داد.اگر رای آنها ملاک است پس فریادشان هم در روز بازی ایران – عربستان وقتی از دایی می خواستند که حیا کند و تیم ملی را رها کند، باید ملاک باشد.مگر فوتبال دوست ترین این بیینده های برنامه نود نیستند که به استادیوم می روند؟مگر همین ها نبودند که بعد از جام جهانی 2006 هفته هاو ماهها با شعارهایی که می دادند از هر یک از استادیوم های ایران جهنمی برای دایی ساخته بودند ؟آن روز ها تماشاگرنما بودند و امروز "مردمی که بهترین قاضی اند "؟
من مدافع فدراسیون فوتبال و دشمن علی دایی نیستم،اما اگر به جای کفاشیان بودم از فردوسی پور که از دل پر درد دایی حرف می زد ، می پرسیدم آیا فراموش کرده که در نزدیک به یک سال سرمربیگری دایی در تیم ملی چند بار در برنامه نود از او انتقاد کرد.مگر کار به جایی نرسید که به خاطر یکی از همین نظرسنجی های برنامه ، میانه اش با دایی شکرآب شد و سرمربی تیم ملی تا مدتها از حضور در برنامه اش امتناع می کرد؟
من اگر جای کفاشیان بودم به عادل فردوسی پور یادآوری می کردم که نگاهی به دوروبرش بیاندازد و قضاوت کند که در این سرزمین چند مدیر پیدا می شود که فرمانبردار نباشد و از یکی بالاتر از خود دستور نگیرد.آیا او اولین رئیس فرمانبردار ورزش ایران است؟
در کشوری که مردمش عاشقانه فوتبال را دوست دارند ، طبیعی است که نرفتن به جام جهانی گناهی نابخشودنی به نظر آید.در کشوری که تنها سه بار تیم ملی اش به جام جهانی رفته، شش بازی را باخته، دو مساوی و تنها یک پیروزی داشته وبه خاطر رفتن به جام جهانی مردمش برای رئیس فدراسیونی چون محمد دادکان هورا می کشند، نمی توان از فدراسیون علی کفاشیان دفاع کرد ، حتی اگر تنها گناهش نرفتن تیم بزرگسالان به جام جهانی باشد و بس.
باید پذیرفت که نرفتن به جام جهانی تنها گناه مردان فدراسیون فوتبال نیست.در دو سال و چند ماه گذشته آنها روزهایی پر از بی نظمی و تنش را پشت سر گذاشته اند و مجموعه ای ناهمگون را تشکیل داده اند که قدرت تصمیم گیری ندارد.در فدراسیون فوتبال به تعداد اعضای هیات رئیسه و کارمندان فدراسیون، سخنگو، دبیرکل،مدیر روابط عمومی،مدیر روابط بین الملل و حتی رئیس وجود دارد.هر یک ساز خود را می زنند و طبیعی است آنچه به گوش ما می رسد موسیقی گوشخراشی بیش نباشد.
با این همه باید از عادل فردوسی پور پرسید که چرا محض رضای خدا یک بار نمی رود از 74 عضو مجمع فدراسیون فوتبال بپرسد این چه هیات رئیسه ای است انتخاب کرده اند که اعضایش به قول او قدرت انتخاب و برکناری یک سرمربی را هم ندارند؟ هیات رئیسه فدراسیون فوتبال دستپخت مجمعی است که اتفاقا بیشتر مردان مدعی فوتبال ایران عضو آن هستند.از همه مدیران عامل باشگاههای لیگ برتر تا تعدادی از مدیران باشگاههای دسته های پایین تر، نمایندگان مربیان و بازیکنان ، نمایندگان فوتبال زنان و فوتسال ، فوتبال کارگران و ودانشجویان و نیرهای مسلح ، روسای هیات های استان ها و خلاصه نماینده ای از هر قشری که در این فوتبال ادعایی دارد.چرا فردوسی پور از آنها نمی پرسد بر اساس کدام منطق به مدیر فرمانبرداری چون کفاشیان رای دادند ، اگر فکر می کند کفاشیان اولین و آخرین مدیر فرمانبردار ورزش ایران است و همه آن حضرات با استقلال کامل در رای گیری مجمع حاضر شده بودند؟
عادل فردوسی پور می داند که در ساختار فوتبال ایران ، استقلال رای چه اندازه بی معناست.او بی تردید به یاد دارد که 74 عضو مجمع فدراسیون فوتبال زمستان سال 86 چگونه بی آنکه اعتراضی کنند، در انتخاباتی شرکت کردند که تنها یک نفر کاندیدای ریاستش بود. آن یک نفر ارتباطی با فوتبال نداشت و تاسف برانگیزتر از همه آن بود که بی هیچ ملاحظه ای اقرار می کرد که به میل خود وارد انتخابات نشده است.با این همه 74 عضو مجمع فدراسیون فوتبال، بی آنکه خم به ابرو بیاورند در انتخابات حاضر شدند.یکی نکته بین چون فردوسی پور لابد دلیلش را می داند.و البته این را هم می داند که از سنگ اگر صدایی بلند شد از رسانه ملی که او تهیه کننده یکی از پر طرفدارترین برنامه هایش است ، کسی صدای اعتراضی نشنید.
هیات رئیسه فرمانبردار امروز فوتبال ایران ، محصول آرای مردان فرمانبردار و بی اختیاری است که به درست یا غلط خود را صاحبان فوتبال این مملکت می دانند.و محصول سکوت رسانه پر قدرتی چون صدا و سیما که به درست یا غلط خود را رسانه ملی و نماینده افکار عمومی می نامد و در بزنگاههایی چنین ، ترجیح می دهد همان "یار دوزادهم " معروف باشد !
و چه تاسف برانگیز است رفتار عادل فردوسی پور، وقتی همه این حقایق را می داند و تنها برای آنکه به برنامه اش جذابیتی عامه پسند بدهد، یکی چون کفاشیان را که حجب و حیایی دارد به گوشه رینگ می برد و از یکی چون دادکان قهرمانی اسطوره ای می سازد.
-------------------------------------------------------
نویسنده مهمان: هیوا یوسفی - روزنامه نگار ورزشی
نظر شما