از منظر توماس کوهن انقلاب علمی عبارت است از یک دوره تکاملی غیر انباشتی که طی آن نمونه عالی (پارادایم) موجود جای خود را به طور کلی یا جزئی به یک نمونه عالی ناسازگار با آن میدهد.
نمونههای عالی مختلف تصویر متفاوتی از پدیدههای جهان و رفتار آنها نشان میدهند. مسائل و راهحلهای متفاوتی را ارائه میدهند و به همین دلیل پذیرش یک نمونه عالی جدید غالباً مستلزم ارائه تعریف تازهای از علم مربوطه است. تغییر نمونه عالی تغییری گشتالتی یا کلی همچون تغییر گفتمان یا عالم مقال یا جهان بینی است.
بر خلاف علم متعارف، فرآیند تعویض نمونه عالی یک فرآیند انباشتی از طریق بسط و تنقیح نمونه عالی قدیمی نیست، بلکه به مثابه بازسازی علم مربوطه بر اساس بنیاد و شالوده جدیدی است.
انتخاب یک نمونه عالی لزوما بر اساس نوعی استدلال نسبتاً دوری صورت میگیرد و هر گروهی برای دفاع از نمونه عالی خود به همان نمونه عالی متوسل میشود. این استدلال باعث میشود در انتخاب نمونه عالی، نوعی عنصر ترغیب دخالت کرده و بحث منطقی غیر ممکن شود.
در منطق و ریاضیات، مقدمات و قواعد استنتاج از قبل تعیین شده است، و اگر در نتایج و استنتاجات اختلافی بروز کند، میتوان مراحل طی شده را یک به یک بررسی کرد و به خطای خود پی برد. ولی برقراری این گونه بحث و مکالمه بین طرفداران نمونههای عالی ناسازگار و نامتجانس به طور کامل امکانپذیر نیست.
البته دخالت عنصر ترغیب بدین معنا نیست که دانشمندان در استدلالهای خود و در اقناع دیگران از منطق و ریاضیات و یا از معیارهای جا افتاده فلسفه علم مثل دقت، قابلیت، سادگی، سودمندی و غیره استفاده نمیکنند، بلکه بدین معناست که این معیارها به منزله ارزشهایی هستند که باید در فرایند انتخاب مورد استفاده قرار گیرند و نه به منزله قواعدی برای انتخاب.
مقدار اهمیتی که افراد مختلف برای ارزشهای مختلف قائل میشوند، میتواند نقش تعیینکنندهای بر انتخاب آنها داشته باشد. مهمتر آنکه، افراد مختلف از این ارزشها به یک شکل استفاده نمیکنند. افراد مختلف در مورد سادگی، قابلیت، سودمندی و حتی دقت ممکن است قضاوت کاملاً متفاوتی (نه قضاوتی دلبخواه) داشته باشند. تعهدات مشترک یک گروه روی رفتار آن تأثیر تعیینکنندهای میگذارد، ولی انتخاب هر فرد از شخصیت، نبوغ، تربیت و الگوی قبلی تحقیقات حرفهای وی نیز تأثیر میپذیرد.
این عوامل در حیطه روانشناسی فردی قرار میگیرند. موضع هیچ یک از طرفین را نمیتوان غیر علمی خواند. هیچ روش و قاعده بیطرفی برای انتخاب نمونه عاالی وجود ندارد که با کابرد صحیح آن همه به نتیجه یکسانی دست یابند.
وقتی میتوان نمونههای عالی را با یکدیگر مقایسه کرد که مسائل ثابت و معیارهای ثابتی برای حل آنها وجود داشته باشد. ولی در عالم واقع، این شرایط به طور کامل وجود ندارد. هموراه بین طرفداران نمونههای عالی مختلف ناسازگاریهایی وجود دارد و هیچ یک از طرفین تمام مفروضههای غیر تجربی طرف مقابل را تمکین نمیکند.
به همین دلیل، رقابت بین نمونههای عالی مختلف از طریق استدلال و احتجاج حل و فصل نمیشود. به عبارت دیگر مقایسه نمونههای عالی با یکدیگر مستلزم وجود زبانی خنثی و بی طرف است. ولی بر خلاف نگرش معرفت شناختی فلسفه غرب پس از دکارت، تجربه بی طرف و خالص وجود ندارد. تجربه بلافصل ما و حتی عملیات و اندازهگیریهای آزمایشگاهی ما به روشنی از نمونه عالی ما تأثیر میپذیرد.
بر این اساس امیدی نمیتوان داشت که بتوان به یک زبان مشاهدهای بیطرف دست یافت و تلاشهایی هم که تا کنون در این زمینه صورت گرفته، نتیجه چندانی نداشته است. در واقع، این گونه تلاشها از قبل بر نوعی نمونه عالی استوارند.
تلاش برای صورتبندی یک تعریف عملی یا یک زبان مشاهدهای خالص وقتی میتواند شروع شود که از قبل یک نمونه عالی داشته باشیم.
نظر شما