پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۶ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۸:۴۲

علاقه و عشق پیشکسوتان به رادیو از بین نمی‌رود

علاقه و عشق پیشکسوتان به رادیو از بین نمی‌رود

امروز رادیو دیگر رسانه دردانه و یکی یکدانه خانه‌ها نیست و ورود تلویزیون و سینما، ماهواره و اینترنت به خانواده ارتباطات، مجال شیرین کاری‌های گذشته را از آن گرفته، اما شنیدن رویاها و عشق پیشکسوتان به رادیو جالب و شنیدنی است.

به گزارش خبرنگار مهر، بهار و زمستان‌ها را در خانه‌های انباشته ذهنمان مرور می‌کنیم، باید که چند برگی ارمغان سفرمان به رادیو باشد و در این سفر پیشکسوتانی را پیدا کنیم؛ پیشکسوتانی که بزرگتری را در خط‌ کش به دست گرفتن و غلط گیری نمی‌دانند. بزرگترهایی که نفس‌شان زندگی بخش و حرکت‌آفرینی است و یک لبخندشان قیمت بسیار دارد.

یادش بخیر آن قدیم‌ها وقتی پیچ رادیو را ساعت 6:30 صبح می‌چرخاندیم و قبل از اینکه به مدرسه برویم، صدای گوینده مرد از رادیو طنین‌انداز گوشم بود و بعد از پخش موسیقی تقویم تاریخ، اینگونه شروع می‌شد: "... سال پیش در چنین روزی ارنست همینگوی متولد شد."
 
یادمان می‌آید به عشق برنامه "صبح جمعه با شما" و گوش دادن به صدای مرحوم نوذری، مرحوم فرهنگ مهرپرور، منوچهر آذری و پریچهر بهروان، صبح‌های جمعه ساعت 9 صبح بیدار می‌شدیم و دست و صورت نشسته و بی‌توجه به صدای مادر که برای خوردن صبحانه صدایمان می‌کرد، رادیو را روشن می‌کردیم و چه دلنشین بود طنزهایی که می‌شنیدیم.
 
در سفری به گذشته‌های دور داریم به یاد برنامه "شب بخیر کوچولو" می‌افتیم. موسیقی این برنامه هرگز از ذهنمان بیرون نمی‌رود، آهنگ سنجاب لالا، گنجشک لالا، آمد دوباره مهتاب بالا ... و بعد مریم نشیبا روی آنتن می‌آمد و قصه‌ای شیرین را تعریف می‌کرد. زیر این سقف کبود ... وقتی قصه نشیبا را می‌شنیدم. در آن وقت بود که احساس می‌کردیم مادربزرگم کنارمان نشسته و قصه‌اش را می‌شنویم و چه شیرین بود این لحظات و بعد از آن داستان شب با موسیقی شهرزاد ساعت 22 پخش می‌شد و گلچین هنرمندان رادیو، قصه را تعریف می‌کردند.
 
رادیو حتی در زمان موشکباران هم در کنار مردم بود. شب‌هایی که مردم بعد از اصابت موشک در کوچه‌ها جمع می‌شدند تا ببینند موشک به کجا خورده و از آنجا که اکثر مواقع برق خانه‌ها قطع بود، اکثراً یک رادیو کوچک جیبی می آوردند و آن را روشن می‌کردند، حتی به یاد می‌آورم در این مواقع رادیو برای تجدید روحیه مردم موسیقی ملایم پخش می‌کرد و ...
 
حال رادیو می‌خواهد 70 سالگی خود را تجربه کند. گرچه امروز رادیو دیگر رسانه  دردانه و یکی یکدانه  خانه‌ها نیست و ورود تلویزیون و سینما، ماهواره و اینترنت به خانواده ارتباطات، مجال شیرین کاری‌های گذشته را از رادیو گرفته و توجه همه را از رادیو به سوی فرزندان دیگر معطوف است، اما با تمام این اوصاف این فرزند رشید خانواده در ارتباطات ویژگی‌های منحصر بفردی دارد که او را بین خانواده محبوب نگه داشته؛ در دسترس بودن، کم هزینه بودن، استفاده در حین انجام فعالیت‌های دیگر و ... به همین دلیل سراغ کسانی می‌روم که گاهی در طبقات ساختمان رادیو گم‌شان کرده بودم.
 
هنوز هم وقتی پشت میکروفن می‌نشینم استرس دارم
 
عذرا وکیلی درباره خاطراتش به خبرنگار مهر می‌گوید: همیشه در مدرسه در گروههای هنری حضور داشتم. به یاد می‌آورم معلم‌های مدرسه اکثر کارهای هنری را به من می‌سپردند، حتی مقاله‌های جشن را می‌خواندم. همین علاقه من را به رادیو کشاند و سال 1344 در حالی که در سال نهم تحصیل می‌کردم در امتحانی که رادیو از نوجوانان برای اجرای یک برنامه نوجوانان می‌گرفت، شرکت کردم و قبول شدم. آنها پنج مجری می‌خواستند که من هم به عنوان یکی از مجریان انتخاب شدم.
 
وی در ادامه یادآور می‌شود: در آن سال‌ها مدارس دو شیفت بودند. بچه‌ها صبح‌ به مدرسه می‌رفتند و ساعت 11:30 تعطیل می‌شدند. به خانه می‌رفتند و بعد از استراحت کوتاه، دوباره ساعت یک و نیم ظهر به مدرسه می‌رفتند و تا چهار مدرسه می‌رفتند. آن برنامه هم قرار بود از ساعت 12:30 تا 13:30 برای نوجوانان پخش شود تا آنها در زمان استراحت‌شان این برنامه را گوش دهند.
 
این تهیه‌کننده و گوینده درباره اولین روز اجرایش در رادیو می‌گوید: همان طور که گفتم من در مدرسه خیلی برنامه اجرا می‌کردند و کاملاً با میکروفن آشنا بودم، اما نمی‌دانم چرا وقتی رو به روی میکروفن رادیو قرار گرفتم کمی دچار استرس شدم، اما علاقه‌ام به رادیو مانع شد، استرس تاثیری در کارم بگذارد. البته هنوز هم بعد از 40 سال کار در رادیو وقتی پشت میکروفن برای اجرا می‌نشینم، استرس دارم و احساس مسئولیت می‌کنم. قبل از اجرای برنامه همه حرف‌هایی که باید بزنم را مرور می‌کنم، چرا که میلیون‌ها‌ نفر مخاطب رادیو هستند.
 
وقتی از وکیلی می‌پرسیم آیا عشقی که شما بعد از 40 و اندی سال دارید در برنامه‌سازان جوان رادیو هم می‌بینید، اشاره می‌کند: نه، متاسفانه این عشق کمرنگ است و برنامه‌سازان جوان همه چیز را خیلی ساده می‌گیرند، در حالی که باید برای رادیو و شنونده حرمت قائل شد. نباید میکروفن رادیو را ساده در نظر گرفت و باید احساس مسئولیت کرد.
 
این تهیه‌کننده ادامه می‌دهد: حرمت رادیو باید حفظ شود. خنده، شوخی و شادی خیلی خوب است، اما به این شرط که حرمت‌ها رعایت شود، حتی شنوندگان هم دوست ندارند شوخی منجر به توهین به آنها شود. شاید چند بار تحمل کنند، اما بعد از مدتی واکنش نشان می‌دهند.
 
وی با اشاره به جایگاه رادیو در میان شنوندگان می‌افزاید: گرچه رادیو قبل از پیدایش تلویزیون مخاطبان زیادی داشت، اما هنوز هم با وجود تلویزیون، ماهواره و ... مخاطبان زیادی دارد. در حال حاضر رادیو در دل شنوندگان شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها جایگاه خاصی دارد. وقتی پشت چراغ قرمز می‌ایستم از ماشین‌های صدای رادیو شنیده می‌شود که هر کدام از آنها شنونده شبکه رادیویی مورد علاقه‌شان هستند.
 
وکیلی در پایان صحبت خود از برنامه "سلام کوچولو" و "از سرزمین نور" به عنوان بهترین برنامه‌های خود یاد می‌کند. او می‌گوید: برنامه "از سرزمین نور" درباره زندگی حضرت محمد (ص) از زمان کودکی تا وفات‌اش بود. ساختار این برنامه خیلی جذاب و شنیدنی بود که مورد توجه همه اقشار قرار گرفته بود، چرا که برای اجرا و نویسندگی آن زحمت زیادی کشیده بودیم.
 
وکیلی تهیه‌کنندگی برنامه‌های "قصه شب"، "رمان تا نمایش"، "قصه‌هایی برای شبکه تهران" و ... را بر عهده داشته است.
 
پدرم به خاطر شیطنت‌هایم من را به رادیو فرستاد
 
وقتی با فریبرز گلبن تماس می‌گیریم و موضوع گزارش را مطرح می‌کنیم، در حالی که می‌خندد، می‌گوید: باز هم سالگرد رادیو شد و شما جوان‌ها آمدید سراغ ما! در پاسخ به او می‌گویم: شما که جوان هستید و او هم می‌گوید: معلومه که جوان هستم!
 
این تهیه‌کننده با سابقه رادیو، شیطنت‌های 19 ‌سالگی‌اش را به یاد می‌آورد، اشاره می‌کند: سال 1348 بود وارد رادیو شدم. در آن زمان 19 سال بیشتر نداشتم. پدرم به خاطر شیطنت‌های بسیاری که داشتم من را به یکی از آشنایان معرفی کرد تا جایی دست به کارم کند و من دست از شیطنت‌هایم بر دارم. او هم من را به رادیو برد و وارد قسمت پخش رادیو شدم. همانجا با نگاه اول عاشق این کار شدم و فهمیدم این همان کاری است که من آن را دوست دارم.

وی ادامه می‌دهد: البته روزهای اول کاری‌ام می‌ترسیدم و احساس می‌کردم جلوی دست و پای کسی را گرفتم. به یاد دارم در اولین برنامه زنده رادیو دستیار مرحوم مانی بودم. از شدت ترس می‌ترسیدم پایم را به استودیو بگذارم و از دور شاهد برنامه بودم. بعد از مدتی در دوره‌های کارآموزی تهیه‌کنندگی رادیو شرکت کردم و بعد از گرفتن مدرک برنامه‌های مختلفی را تهیه کردم. هنوز هم شور و نشاط گذشته را دارم، چرا که احساس می‌کنم هر برنامه‌ای که تهیه‌ می‌کنم باید ویژه باشد تا برای مخاطب هم جذاب باشد.
 
وقتی از تهیه‌کننده برنامه‌های "آخرشه"،"سه‌شنبه خط خطی"، "هفت‌ شنبه"، "آدینه" و "عصرانه" درباره نسل قدیم و جدید برنامه‌سازان رادیو می‌پرسم، می‌گوید: ما در آن سال‌ها همه چیز را خیلی سخت به دست می‌آوردیم، ولی الان این طور نیست و برنامه‌سازان خیلی راحت به دست می‌آورند، به همین دلیل همه چیز را ساده می‌گیرند.
 
گلبن اشاره می‌کند: در آن سال‌ها اگر گوینده‌ای تپق می‌زد یا سه ثانیه سکوت می‌رفت، تمام رادیو درباره او حرف می‌زدند. همچنین قبل از برنامه یک ساعت جلسه می‌گذاشتند و درباره جزییات برنامه صحبت می‌کردند، اما الان ده دقیقه از زمان برنامه رفته، اما دوستان تازه وارد استودیو می‌شوند. البته من مخالف کار جوانان نیستم، اما می‌گویم بهتر است با علاقه بیشتری کار خود را دنبال کنند و از پیشکسوتان یاد بگیرند.
 
وی درباره جایگاه رادیو در میان شنوندگان گفت: به نظرم باید برنامه‌های رادیو جذاب‌تر تهیه شود و گرنه مخاطب خود را از دست می‌دهد. باید رادیو به روز باشد.
 
 علاقه‌ام به رادیو کم نمی‌شود
 
نینا ایزدیار از تهیه‌کنندگان باسابقه رادیو است. گرچه بازنشست شده، اما هنوز هم در رادیو مشغول تهیه‌کنندگی نمایش‌های رادیویی است. او از خاطراتش اینگونه می‌گوید: سال 1352 بود که بعد از آزمون رادیو و تلویزیون وارد رادیو شدم. در فرمی که به من داده بودند، رشته‌های مختلف نوشته شده بود و چون من رشته علوم اجتماعی خوانده بودم، تهیه‌کنندگی را انتخاب کردم و 9 ماه دوره کارآزمویی را گذراندم. تا اینکه سال 1353 بعد از فارغ التحصیل شدن به اروپا و آمریکا رفتم و آنجا هم دوره‌ای طی کردم.
 
وی ادامه می‌دهد: سال 1354 به ایران برگشتم و کارم را با برنامه کودک در رادیو شروع کردم، چرا که بچه‌ها را خیلی دوست دارم. علاقه من به رادیو کم نمی‌شود. وقتی کارم را در رادیو به صورت جدی شروع کردم، استرس زیادی نداشتم. البته در اولین روز کار تهیه‌کنندگی‌ام آقای خلیلی در کنارم بود تا همراهی‌ام کند.
 
این تهیه‌کننده درباره اینکه آیا برنامه‌سازان جوان امروز هم همان عشق و علاقه سال‌های جوانی شما را برای ساخت برنامه دارند، توضیح می‌دهد: به یاد دارم در آن سال‌ها در روز چهارشنبه آخر سال  ما تمام برنامه‌هایی که باید تا 19 فروردین‌ماه پخش می‌شود، تحویل می‌دادیم، ولی الان این شور و علاقه کمرنگ شده است و همه چیز در پول دیده می‌شود. یادم می‌آید ما تا ساعت 12 شب سر کار بودیم، بدون هیچ اعتراضی یا درخواست برای اضافه‌کار، اما الان این طور نیست و برنامه‌سازان به دنبال پول هستند تا عشق به کار. وجود چنین مسائلی باعث شده رادیو سال‌ها در جا زده است.
 
ایزدیار در پایان می‌افزاید: خوشحالم شما جوانان به فکر ما قدیمی‌ها هستید و در سالروز رادیو با من تماس گرفتید.
 
گرچه فصل گفتگو‌های خود را با صحبت‌های ایزدیار به پایان می‌برم، اما می‌دانم صحبت‌های بسیاری از رادیو مانده است.
 
--------------------
گزارش از: فاطمه عودباشی
کد خبر 1070974

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha