در طول تاریخ نگاه کنید از زمان پیش از اسلام در کشور خود ما ، متنهای ادبی یا متن هایی که از هندوستان آورده شد، متنهای ادبی بودند که میآمدند و تأثیر خود را روی جوامع گذاشته و انسانها را به فکر وا میداشتند.
ادبیات از جهات مختلف میتواند مورد تأمل نظری قرار گیرد. یکی از جهات، همین اصول و قواعد آن است، دیگری از طریق نقد ادبیات به عنوان شاخهای از هنر است و یکی هم از نظر محتوایی است که ادبیات به جامعه میدهد مثلاً آیا جامعه را عقلگرایی میکنند یا جامعه را خرافی بار میآورند و یا جامعه را جبرگرا میکنند. به هر حال ادبیات از جهات مختلف میتواند مورد تأمل نظری قرار گیرد.
ادبیات بینهایت می تواند موضوع تفکرات نظری باشد؛ در عین حال که لزومی ندارد که عرصه را بر تفکر فلسفی و انتقادی و شاخههای دیگر تفکر تنگ بکند. در واقع میتواند ابزار و منتهای تفکر انتقادی و مطلق تفکر باشد. البته میتوانیم اینها را با هم جمع کنیم و لزومی به نفی یک صورت تفکر یا ادبیات نیست.
ادبیات چیزی جدا از اندیشه و تفکر و فلسفه نیست. ما میتوانیم جلوههای گوناگون دغدغهها و سؤالات و انتظارات فکری، حکمی و فلسفی بشر را متوجه بشویم و آن را در اجزای گوناگون ادبیات کشف کنیم.
امروزه ثابت شده که ادبیات در رشتههای مختلفی مورد توجه و تأمل قرار گرفته است از جمله جامعهشناسی که تحت عنوان جامعهشناسی ادبیات دامنه وسیعی دارد. همینطور روانشناسی ادبیات است، دیگری فلسفه ادبیات است و یکی انسانشناسی ادبیات است. بنابراین همه این حوزهها سعی کردهاند که ادبیات را از منظر خودشان مورد پژوهش قرار دهند.
گاهی ادبیات به اصطلاح، روزنامهای است یا داستان روزمرهای است زندگی روزمره را مطرح میکند آن زیاد متأثیر نمیکند. اما گاهی ادبیات یا قلم حکیمانه و صاحب نظرانه و فیلسوفانه است نظریهای را مطرح میکند بنابراین آن نظریهپردازی سبب میشود روی آن تأمل کنند یعنی خودش یک ادبیات به وجود میآورد.
ادبیات منعکس کننده شرایط اجتماعی است. ما یک وقتی شعر حافظ و سعدی را داریم یا یک وقتی شعر ملک الشعرای بهار یا پروین اعتصامی، خواندن هرکدام از این اشعار شما را با دوفضای اعتقادی مواجه میکند.
بنابراین ادبیات در واقع تجلی گاه شرایط اجتماعی است که موضوع تفکر است. پس در حوزه تفکر باید ادبیات را جدی گرفت و یکی از عناصر و اجزای تعیین کننده وضعیت تفکر در هر دوره تاریخی است.
ادبیات هر کشوری در واقع به مانند زمینی است که بذر تأملات نظری در آن رشد میکند چنانچه شیوههای بیانی و طرز القاء مفاهیم نادرست باشد طبیعتاً دیدگاههای نظری نمیتوانند چنانچه باید در یک جامعه شکوفا شوند و یا از سویی دارنده اندیشه ای که میخواهد آن را بیان کند بهدرستی مطرح شود. از اینرو تسلط برادبیات و آشنایی با آن عاملی مؤثر یا به عبارت دیگر رکن اساسی در تأملات نظری است.
درواقع فلسفه ادبیات، فلسفه شعر یا رمان اینها فلسفههایی هستند که ادبیات را موضوع قرار میدهند. ادبیات یک وجه هنری دارد و یک وجه نظری. فلسفۀ ادبیات به افکاری که در ادبیات به کار رفتهاند میپردازد.
نظر شما