به گزارش خبرگزاری مهر، مجله "International Studies Perspectives" اخیرا مقاله ای را درباره سلطه آمریکا و آینده روابط شرق و غرب چاپ کرده که با توجه به طرح مطالب و موضوعات مهم در مقاله مذکور، اهمیت روابط آمریکا و چین در آینده و لزوم شناخت تعاملات فیمابین این دو قدرت بین المللی در چند مقال ارائه می شود.
در این چارچوب بعد از ارائه مفهومی از سلسله مراتب در روابط بین الملل، آینده روابط شرق وغرب نیز بررسی می شود. منازعه با قدرت های نوظهور به خصوص چین اجتناب ناپذیر نیست، بلکه تابعی از انتخاب های سیاسی اتخاذ شده از سوی ایالات متحده است. چین در بلندمدت در برخی از مولفه های کلی قدرت بین المللی از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت. اگر روند های موجود تداوم یابد و ایالات متحده به تنهایی درصدد مقابله با این چالش برآید، قطعا به تدریج تفوق و برتری خود را از دست خواهد داد. از سوی دیگر ایالات متحده با ایجاد اقتدار در بدترین حالت می تواند با ابرقدرت آتی چین روبرو شود درحالی که تابعان قدرتمندی دارد که از رهبری اش سود می برند. در بهترین حالت، ممکن است ایالات متحده حتی بر مهار چین در یک نظم بین المللی با محوریت خود فائق آید.
در سال 2002 ، ایالات متحده تلاش کاملا مشهودی برای کسب موافقت شورای امنیت سازمان ملل متحد برای اجرای طرح خود یعنی حذف صدام حسین از قدرت در عراق، انجام داد. ایالات متحده به منظور جلب کمک به جامعه جهانی روی نیاورد، گرچه بی شک درخواستش با استقبال مواجه می شد. همانگونه که بعدها جنگ نیز نشان داد ایالات متحده به تنهایی توانایی سرنگون کردن دولت عراق را داشت. هدف ایالات متحده کسب حمایت از این ادعایش بود که اقتدار تحمیل جنگ پیشگیرانه را بریک دولت سرزمینی که تهدیدی برای امنیت اش محسوب می شد را دارد. در حقیقت ایالات متحده از دیگر دولت ها می خواست که این تغییر رژیم را تصویب و در نتیجه به آن مشروعیت ببخشند. دقیقا همین تصریح بر اقتدار بود که سایر اعضای دائمی شورای امنیت به استثنای بریتانیا و اکثریت اعضاء نمی توانستند از آن حمایت کنند. این کشمکش به دوره ی پس از جنگ نیز کشیده می شود. به همان اندازه که برای واشنگتن نادیده گرفتن مخالفت متحدان همیشگی دشوار بود، متحدان وفادار سابق نیز نگران بودند که هرگونه مشارکت در بازسازی عراق امتیازاتی که آمریکا بعد از این اقدامش کسب کرده بود را مشروعیت ببخشد.
کشمکش در سازمان ملل به دلیل نادیده گرفتن واقعیات، هم از سوی شرکت کنندگان و هم از سوی ناظران با سوء تفاهم روبرو شد. مفاهیم اقتدار و مشروعیت که تلویحا در بحث ذکر شده اند، مغایر با شیوه های متداول تفکر و شناخت سیاست بین الملل هستند. مفروض اساسی در روابط بین الملل این است که نظام بین الملل هرج و مرج محور بوده و فضای سیاسی فاقد اقتدار است. در این مقاله کوتاه، سیاست بین الملل به عنوان عرصه ی سلسله مراتبی متنوع ترسیم شده و بر اهمیت اقتدار در پیشبرد سیاست های خارجه سلطه گر تاکید شده است. در این بحث کمتر از دیگران بر "قدرت سخت" تمرکز کرده و از "قدرت نرم" ارزش ها و فرهنگ آمریکایی که مورد حمایت بسیاری از لیبرال هاست فراتر می رود. در عوض بر اهمیت و تاثیرات اقتدار در روابط بین الملل تاکید خواهد شد.
این مقاله با طرح این بحث به پایان خواهد رسید که اگر ایالات متحده بر روی اقتدارش بر دیگران سرمایه گذاری کرده و آن را حفظ کند، روابط شرق و غرب چگونه به شکل متفاوتی به پیش خواهد رفت. در مقام مناقشه عرض می شود که کشمکش با قدرت های نوظهور به خصوص چین، امری محتوم و حتمی نیست بلکه تابعی از گزینه های سیاسی است که آمریکا انتخاب می کند. در بلندمدت، در بهترین شکلی که امروز می توان پیش بینی کرد، چین در برخی شاخصه های کلی قدرت بین المللی به ویژه تولید ناخالص ملی بر ایالات متحده پیشی خواهد گرفت. اگر روندهای موجود تداوم یابند و ایالات متحده به تنهایی درصدد مقابله با این چالش برآید، قطعا رفته رفته خود برتری خود را از دست خواهد داد. از سوی دیگر ایالات متحده با ایجاد اقتدار، دستکم می تواند به رویارویی با ابرقدرت آتی چین و تابعان نیرومندی که از رهبری اش سود می برند، بپردازد. در نهایت حتی قادر خواهد بود چین را در نظمی بین المللی مبتنی بر تسلط آمریکا مهار نماید. اما نکته اساسی جهت حفظ برتری خود بردیگران این است که بدون شک از این اقتدار سوء استفاده نشود. به همین دلیل است که یکجانبه گرایی مورد نظر آمریکا در درازمدت عامل نگرانی است.
نظر شما