به گزارش خبرگزاری مهر، در تحلیل وضعیت پوشش علاوه بر آن که باید از تقلیلگرایی اجتناب و تمام علل و عوامل را تا حد امکان واکاوی کرد لازم است سهم تأثیرگذاری هر یک از عوامل را نیز مشخص کرد. در اینجا تحقیقات میدانی کارشناسانه میتواند تا حدود زیادی به کار آید. متأسفانه اغلب پژوهشهای انجام شده دراین زمینه، جدا از آن که گاه جانبدارانه انجام شده است، بر اسلوب عالمانهای استوار نیست و نکات علمی ساده در آن مراعات نشده است به عنوان مثال آنگاه که یک پروژه درصدد اثبات علل رویکرد به بدپوشی است دیدگاههای عنوان شده توسط دختران و زنان را به عنوان علت واقعی مطرح میکند که از دو جهت قابل تأمل است اول آن که مکانیزم علمى، در بسیاری از این پژوهشها برای احراز صحت گفتهها پیشبینی نشده است و دوم آن که پذیرش صداقت افراد مورد پرسش تنها میتواند برداشت آنها را از علتها بیان کند نه علل واقعی را. بنابراین اگر شخصی علت بدپوشی خود را مشکل اقتصادی در تهیه چادر عنوان کرد نمیتوان به صرف این گفته نتیجه گرفت که گرانی لباس ازعلل بدپوشی است. در اینجا نقش کارشناسان فن در تحلیل دادهها و تفکیک میان عوامل واقعی و عوامل احساسی مشخص میشود.
وضعیت پوشش در سه دهه اخیر نشان میدهد که از سال 56 تا 59 وضعیت پوشش بانوان روندی رو به رشد داشته است. تحلیل همین پدیده میتواند در بررسی علل بدپوشی در سالهای بعد روشنگر باشد. با وجود آن که از زمان شکلگیری انقلاب تا زمان استقرار نظام اسلامی وجهه همت و مسئله اصلی جامعه اسلامی موضوع حجاب نبود تمایل به حجاب چگونه توجیه میشود؟ پاسخ آن است که آرمان جامعه یا بخشهای تأثیرگذار آن نابودی رژیم سلطنتی و تشکیل جمهوری اسلامی بود. از آنجا که رژیم پهلوی در نقطه محوری نفرت عمومی قرار داشت آنچه به وضوح با این رژیم پیوند خورده بود از جمله کشف حجاب در دایره نفرت عمومی قرار گرفت و آنچه با اسلام و نظام اسلامی تعریف میشد اقبال عمومی یافت و نظام ارزشی جامعه دگرگون شد. به همین دلیل آرمان انقلاب توانست روحانیت و نخبگان مذهبی را به عنوان مهمترین گروه مرجع در جامعه معرفی کند و حجاب بانوان مورد انتظار آنان بود. این احساس عمومی و انقلابی تا ماهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جریان داشت و البته از سال 58 به بعد توصیه رهبران مذهبی به حجاب و لزوم تعیین ضوابط قانونی برای مقابله با بیحجابی و انتظار جامعه مذهبی برای اصلاح وضعیت موجود در عمومی شدن حجاب موثر افتاد.
از سال 59 با آغاز جنگ تحمیلی با چند مسئله مواجه شدیم. از یکسو آوارگی بسیاری از خانوادهها و مهاجرت آنان به حاشیه شهرهای دیگر، افزایش نارضایتی از پیامدهای جنگ (از جمله گرانی)، حضور بسیاری از جوانان مذهبی در جبههها و کاهش اقتدار آنان در شهرها و عطف توجه مدیران به موضوع جنگ و فقدان برنامهریزى در زمینه گسترش فرهنگ عفاف و از سوی دیگر گسترش برنامههای فرهنگی جهان غرب علیه انقلاب اسلامى در نقطه مقابل جنگ توانسته بود انسجام اجتماعی و حس ایثار را تقویت کند و توجه به مسئله اصلی ـ جنگ ـ سبب میشد که بسیاری مسائل از جمله موضوع آزادیهای اجتماعی و آزادی پوشش، برابری حقوق زن و مرد و مسائلی از این دست در حاشیه قرار گرفته و یا اصلاً مسئله اقلیت راحت طلب تلقی شود نه مسئله عموم مردم. از این رو مسئله پوشش بانوان در طول جنگ هیچگاه به عنوان مشکل حاد مطرح نشده بود.
با پایان یافتن جنگ ارزشهای دوران دفاع مقدس از جمله حس ایثارگرى، انسجام اجتماعى، قناعت و معنویتگرایی با افول مواجه شد و از سوی دیگر همت مدیران نظام به بازسازی کشور بر اساس برنامههای توسعه معطوف شد. گرچه بازسازی کشور و تدوین برنامه برای ترسیم افقها، تدوین سیاستها و هماهنگی برنامهها ضرورتی اجتنابناپذیر بوده و هست اما اتخاذ رویکرد توسعهای به این معنا بود که الگوهای توسعه فرهنگى، اجتماعى، اقتصادی و سیاسى غربى، البته با اصلاحاتی جزیى، مبنای تحولات قرار گیرد. تعارض میان آرمانهای توسعه و آرمانهای نظام اسلامى، ناهمگونی جهتگیریها و شاخصهای نوشته و نانوشته توسعه با جهتگیریها و شاخصهای رشد در الگوی دینی که از ابتدا مورد توجه برخی دانشوران قرار گرفته بود از دید بسیاری از مسئولان پنهان ماند. در نتیجه شکاف تبلیغاتی و نابرابریهای اجتماعى نمایانتر شد، ثروت و قدرت اقتصادی و اجتماعى به ارزش عمومی بدل گشت، رقابت برای احراز موقعیتهای جدید میل به تجمل را افزایش داد و ارزشهای معنوی تحتالشعاع قرار گرفت.
برخی صاحبنظران علوم اجتماعى بر این باورند که پوشش یک نماد است که گرچه تغییرات آن در سالیان گذشته مثبت ارزیابی نمیشود اما ضرورتاً بازتاب دهنده لایههای زیرین و نشانگر تغییر در جهانبینی نیست. از این رو، افراد زیادی را میتوان دید که دارای اعتقادات محکم مذهبیاند و حتی به تلفیق دین و سیاست اعتقاد دارند اما از پوشش مناسب برخوردار نیستند.
به نظر میرسد این مطلب چندان خالی از اشکال نیست. اگر تغییر وضعیت پوشش را در کنار تغییرات اجتماعى دیگر از جمله در روابط زن و مرد، محوریت یافتن لذت و رفاه، همچنین تغییر در سیستم غذایى، سبک زندگی و دهها مورد دیگر ملاحظه کنیم به خوبی به تغییر ارزشها در جامعه پی خواهیم برد و تحولات روحی و اعتقادی جامعه به سمت آرمانها و آموزههای غربی را خواهیم دید تا آنجا که میتوان مشاهده کرد که به تدریج برداشتی از دین که آن را به امور فردی و معنوی تقلیل میدهد و از آن به دین مدرن تعبیر میکنیم عرصه را بر دین شریعتگرا که حوزه دخالت خود را به ابعاد اجتماعى نیز گسترده است تنگ میکند. از این رو نمیتوان حضور روزافزون جوانان در مراسم عبادی اعتکاف و دعا را ضرورتاً دلیلی بر تقویت دینباوری در آنان تلقی کرد.
در این مقطع علاوه بر بروز تضادهای ارزشی ناشی از اتخاذ برنامههای توسعه، موضوع تهاجم فرهنگی ـ اقدامات هوشمندانه جهان غرب در ایجاد تغییرات فرهنگی به منظور مقابله با نظام اسلامی و اصولگرایی دینی در جهان اسلام ـ مورد توجه صاحبنظران قرار گرفت. قرائن نشان میدهد که برداشتن حریمهای اخلاقی میان زن و مرد وتغییر در وضعیت زنان از مهمترین محورهای مورد نظر بوده است. در عین حال میتوان حدس زد که بسیاری از مواردی که پیامد اتخاذ سیاستهای توسعهای است به تهاجم فرهنگی دشمن نسبت داده شده باشد.
از سال 76 و با حاکمیت دولت اصلاحات، مظاهر ابتذال در پوشش و رفتار که در سالیان پایان عصر سازندگی نمود بیشتری یافته بود بیش از گذشته آشکار شد. اگر سهلانگاری نسبی مدیران میانی یا ارشد و اولویت اقتصاد بر فرهنگ در عصر سازندگى بر موضوع پوشش بانوان سایه افکنده بود اما در عصر اصلاحات تغافل نسبت به موضوع حجاب و یا تغییر آشکار در سیاستهای گذشته را مشاهده میکنیم. دراین مقطع بحث نسبتاً پر سرو صدای فردی بودن ححاب و ضرورت عدم مداخله دولت را نیز شاهد بودیم. اگر در عصر سازندگى، توسعه اقتصادی اقتضائات خود را بر فرهنگ عمومی تحمیل می کرد در دوران اصلاحات این توسعه فرهنگی بود که مستقیماً اخلاق و تربیت، نظام آموزشی رسمی و خانواده را تهدید می کرد و به ابتذال در پوشش و روابط دامن میزد.
با روی کار آمدن دولت نهم انتظار عمومی در متدینان برای اصلاح وضعیت موجود افزایش یافت و برخی نهادها اقداماتی را نیز انجام داده یا تدارک دیدند اما به نظر نمیرسد این اقدامات مرهمی شفابخش بر این زخم کهنه باشد. به هر حال علل و عوامل رویکرد نسل جوان به بدپوشی به عوامل روانشناسانه، خانوادگی و اجتماعى مختلفی باز میگردد که به برخی از آنها اشاره میشود.
1ـ وجود زمینه طبیعی میل به خودنمایى
تحقیقات نشان داده است که زنان اُنسپذیرتر و دارای حس ارتباطی قویتری هستند. اگر دغدغه اصلی مردان تسخیر طبیعت است، دغدغه زنانه تسخیر انسانها و نفوذ در دیگران، به ویژه مردها است. تمایل به زینتآرایى، اهتمام به جلب توجه مرد و نفوذ در قلب وی در متون اسلامی به صراحت بیان شده است. این غریزه آنگاه که در خدمت مصالح خانواده و تقویت رابطه زناشویی قرار گیرد کارآیی ویژهای برای زن میسازد و آنگاه که در روابط اجتماعى و بدون مدیریت صحیح بروز نماید مشکلات زیادی میآفریند.
از نگاه اسلام برای هدایت این غریزه و کنترل آن تدابیری اندیشیده شده است که بخشی از اقدامات تکوینی و بخشی تشریعی است. دست خلقت حیای بیشتری به زن ارزانی کرده است و نظام تربیتی اسلام با توصیه به کمکردن زمینههای اختلاط و رعایت حریم میان زن و مرد، ترغیب زن به خودآرایی در برابر همسر و تجویز خودآرایی در برابر همجنس سعی کرده است تا این حد طبیعی را زمینهای برای نشاط فردی و خانوادگی قرار دهد. به نظر میرسد ارضا نشدن این نیاز طبیعى به شکل مشروع میتواند زمینه را برای بروز آن به اشکال دیگر فراهم آورد. از آنجا که میل به خودنمایی زنانه ضرورتاً منشأ جنسی ندارد نمیتوان بر بدپوشی زنان به طور حتم مارک انحراف جنسی زد.
2- تمایلات جنسى
نمی توان انکار کرد که برخی از مظاهر بدپوشی بی تأثیر از سائق جنسی نیست. از این رو چنین هرزه پوشی هایی به همراه خود پیام دارد و در صدد حلب توجه جنس مخالف است. بالا رفتن سن ازدواج دختران و نگرانی آنان از آینده، همراه با ضعف زمینه های اخلاقى سبب شده است که گروهی از دختران در صدد یافتن رفیق جنسی به بدپوشی روی آوردند و گروهی دیگر نیز از این روش برای جلب توجه پسران و زمینه سازی ازدواج بهره می گیرند تا بتوانند خود را در میان گزینه های متعدد پیش روی پسران متفاوت جلوه دهند. می توان تظاهرات جنسی را در زنان شوهرداری که از رضایت جنسی برخوردار نیستند نیز مشاهده کرد.
3ـ ضعف خانواده در هدایت و نظارت
خانواده امروز را دو مسئله مهم رنج میدهد. اول آن که احساس میکند چون گذشته اقتدار و ابتکار عمل را در دست ندارد و گویا توسط دشمنان بیرونی خود محدود و ناتوان میشود. از این رو زمانی که پدران ومادران متدین و دلسوز برنامههایی را برای اصلاح فرزندان در نظر دارند اغلب احساس میکنند که نه طایفه به حمایت آنان برمیخیزد نه رسانهها موقعیت والدین را در خانه به عنوان کانون اقتدار، مسئولیت و هماهنگى تثبیت میکنند نه مدرسه به کمک آنان میشتابد و نه حتی سیاستها و برنامههای دولتی به آنان میدان میدهند. از این رو رفته رفته احساس مسئولیت والدین نسبت به آتیه فرزندان کمرنگ میشود و به این نتیجه میرسند که نباید در شؤونات فرزند دخالت کنند.
از سوی دیگر، صرف نظر از مشکل فوق، خانواده با ضعفهایی مواجه است که توانمندیاش را در کنترل و اصلاح اخلاقی و رفتاری همسران و فرزندان با چالش مواجه میسازد. امروزه خانواده چون گذشته مصرف کننده آموزههای تربیتی دینی نیست و مرجع پاسخگویی به نیازهای علمی خانواده نهادهایی هستند که نه تنها از آموزههای وحیانی ارتزاق نمیکنند که بر مبانی الحادی بنا شدهاند. هماکنون خانواده نسبت به حضور و موقعیت رسانههایی در جمع خود رضایت میدهد که از مهمترین عوامل تحریک جنسی و بدآموزیهای اخلاقیاند. روابط جنسی همسران نیز در بسیاری موارد به رفع نیازهای طبیعی آنان نمیانجامد و این خود سبب بروز هرچه بیشتر رفتارهای نابهنجار در محیط اجتماعى میشود. غیرتورزی که در گذشته میتوانست سد دفاعی محکمی در برابر تعرضات بیرونی و سهلانگاریهای درونی باشد به شدت رنگ باخته و جای خود را به تسامح و تساهل داده است. مهارت آموزیهای مناسب به منظور جامعهپذیری فرزندان انجام نمیشود وحساسیت والدین نسبت به انتقال ارزشهای اخلاقی به نسل آینده چون گذشته نیست. در اینجا نیز رسانهها موضوع شکاف میان نسلی را به گونهای مطرح کردهاند که پدران و مادران را نسبت به عدم دخالت در شؤونات فرزندان به این بهانه که آنان برای زمانی دیگر ساخته شدهاند متقاعد سازند.
4- خلأ در ناحیه آرمانها
چنانکه ذکر شد جذابیت حجاب بیش از آن که ناشی از برنامههای فرهنگی و تبلیغی در دفاع عقلانی و جهتدهی حساسیتهای عمومی به سمت حجاب باشد ناشی از موفقیت رهبران مذهبی در آرمانسازی برای نسل جوان بود که در ارائه تصویری متعالی از نظام اسلامی متجلی میشد. با گذشت زمان واقعیتهای اجتماعى از جمله تبعیض، فقر، سیاستهای اقتصادى، دستهبندیهای سیاسى، جنگ و مشکلاتی دیگر به نارضایتی گروهی از مردم انجامید و در ذهنیت آنان مقبولیت حکومت خدشه دار شد. از این رو، طبیعی است بخشی از اقشاری که تحت فشارعصبی و روانیاند و نقش حکومت را در ایجاد مشکلات پررنگ میبینند و از سوی دیگر حجاب را نه براساس باور قوى که بر اثر احساسات آرمانگرایانه یا تبلیغات دولتی پذیرفته بودند از حجاب گریزان میشوند. توانمندی یک نظام در آن است که بتواند پیوسته آرمانهای متعالی و حرکت آفرین را برای عموم جامعه و جوانان ترسیم و حساسیتهای اجتماعى مدیریت کند وگرنه باید شاهد آرمانهای منحط، تغییر گروههای مرجع و تغییر نگرشها، ارزشها و رفتار عمومی باشد.
5ـ ناآشنایی با حدود شرعی و فلسفه حجاب
در نگاه اول به نظر میرسد بسیاری از جوانان بدپوش با حدود شرعی پوشش و یا عقلانیت حاکم بر آن آشنایی چندانی ندارند و گاه پوشش خود را مصداق پوشش شرعی میدانند. به همین دلیل در مقاطع مختلف نهادها و افراد متدین کوشیدهاند تا با اهدای جزوههای راهنما به جوانان و تألیف کتاب به بررسی ابعاد موضوع بپردازند. با این وجود میتوان اذعان نمود که کارهای انجام شده در خور نیاز مخاطبان در گروههای سنی و فرهنگی مختلف نیست و بسیاری از نوشتجات گردآوری مجدد نکاتی است که در کتابهای گذشتگان با روشی عالمانهتر بیان شده بود. در عین حال به نظر میرسد گاه این عامل بیش از حد بزرگنمایی شده و به عنوان مهمترین عامل بدپوشی مطرح شده است حال آن که بسیاری از جوانان را زمینههای احساسی و عاطفی به بدپوشی کشانده است نه جهل به حکم حجاب یا جهل به آثار اجتماعى و خانوادگی بدپوشی.
6- روشهای غلط در دفاع از حجاب
روشهایی که به نام دین در دفاع از حجاب به اجرا درآمده گاه خود از عوامل گریز از حجاب بوده است. بکارگیری روشهای خشن و غیرمشروع و بدون نظارت و هدایت حکومت به ویژه در اوایل انقلاب توسط گروهی از متدینان، فقدان سیاستهای ثابت و روشن، تأثیرپذیری برنامهها و سیاستها از وضعیت سیاسی به ویژه در زمان نزدیکی به انتخابات و نیاز به آرای عمومی و ناهماهنگی مسئولان مربوطه در تجرّی جوانان موثر بود. چنانکه وضع قوانینی که به ویژه نوجوانان را بیش از آنچه منظور شارع بود در تنگنا قرار میداد در تنفر از حجاب تأثیر داشت. به عنوان مثال، لزوم رعایت حجاب در مدارس دخترانهای که محل تردد نامحرم نیست به ویژه در زمین ورزشی که بدن گرمتر و در حال حرکت بیشتری است میتواند نارضایتی از حجاب بینجامد.
7- مقابله سیاسى با نظام اسلامى
گرچه در اوایل پیروزی انقلاب اسلامى نظام استکباری بیش از هر چیز به توطئههای سیاسی و نظامی علیه انقلاب میاندیشید اما به زودی به این باور رسید که به جای استفاده از روشهای براندازنده و پیگیری ایده تغییر رژیم باید استحاله فرهنگی را به منظور اصلاح و تغییر رویهی نظام برگزید. ازاین رو مخالفان سیاسی دیروز که در دو طیف عمدهیسلطنت طلب و چپ طبقهبندی میشدند به فعالیتهای فرهنگی روی آوردند. فعالیت برخی از این گروهها در خارج از کشور به سال 1365 و حتی قبل از آن میرسد. با ورود به عصر سازندگی و ایجاد بستر مناسبی که از رهگذر برنامههای توسعه فراهم شده بود گروههای دیگری در داخل و خارج در حوزه زنان شکل گرفتند و به هم پیوند خوردند و در عصر اصلاحات مرکز ثقل فعالیت این گروهها به داخل کشور منتقل شد و NGOهایی شکل گرفتهاند که فعالیت اصلی آنان به اعتراف خود آنها عقب بردن مرزهای رفتاری و اعتقادی جوانان و زنان، به ویژه در مراکز دانشگاهى است و دهها سایت فارسی زبان با هدف تابوشکنی در حوزهی اخلاق به ویژه روابط زن و مرد فعالیت میکنند.
8ـ تکنولوژیهای جدید رسانهاى
اگر مقایسهای میان تمایل به بدپوشی و ورود تکنولوژیهای جدید رسانهای ـ ویدئو، ماهواره و اینترنت ـ به درون خانوادهها داشته باشیم به نتایج مفیدی دست خواهیم یافت. استفاده از ویدئو از ابتدای دهه 60 رواج یافت، ماهواره از اوایل دهه هفتاد به خانوادهها وارد شد و اینترنت از اواخر دهه هفتاد. به ویژه تأثیرات ماهواره و اینترنت را براخلاق عمومی نسل جوان و افزایش تحریک پذیری جنسی آنان نمیتوان در نظر دور داشت.
9ـ تأثیرات ساختارى
شاید بتوان مشکلات ساختاری را مهمترین علل ابتذال در پوشش و حتی ریشه بسیاری از موارد پیش گفته دانست. به بیان ساده ساختارهای اقتصادى، اجتماعى و فرهنگی ارزشها و اقتضائاتی میآفرینند که تضاد ارزشی را در جامعه دامن میزند و در تعارض ارزشهایی چون قناعت و تجملگرایی، خویشتندارى و خودنمایى، دیگرگرایی و فردگرایى،اقتضائات ساختاری بر ارزشهای انقلابی چیره میشوند.
توضیح آن که ساختارهای اقتصادی میتواند ثروت را به محور عزتمندی تبدیل و حرص را توسعه بخشد . چنان که ساختارهای اجتماعى میتواند احراز مناصب قدرت را به یک ارزش تبدیل کند و حس رقابت را حول محور منصبگرایی سازمان دهد و ساختارهای فرهنگی میتواند توجه به «دنیا» و «خود» را تقویت و نسبیتگرایی اخلاقی و فردگرایی را جایگزین حس دیگرگرایی، توجه به همبستگی اجتماعى و ارزشهای اخلاقی ثابت کند. از پیامدهای ارزشمندی ثروت و قدرت، تقویت احساس بیعدالتی بود که آثار خود را در امور مختلفی از جمله فاصله گرفتن از گروههای مرجع که با حکومت پیوند خورده بودند بر جای میگذارد. چنانکه پیامد سیاستهای دولتی که در کنار حمایت اقتصادی از اقشار مختلف به انتظارات آنان بیش از میزان حمایتها دامن میزد افزایش احساس فقر و تقویت حرص بود. توسعه لهو و لعب در میان اقشار مختلف نیز هم ناشی از تأثیراتی بود که زمینههای فرهنگی بر جای میگذاشت و هم خود تاثیراتی را در حوزه اخلاق و فرهنگ عمومی بر جای میگذاشت.
تغییر ارزشها سبب شد که گروههایی که تا دیروز در عِداد عزتمندان شمرده میشدند احساس حقارت کنند. به جرأت میتوان گفت که احساس حقارت مهمترین دلیل دختران در بدپوشی است و آنان با انتخاب نوع پوشش در پی یافتن جایگاه مناسب خود هستند. از این رو تا زمانی که تغییرات ارزشی در جامعه مدیریت نشود و ساختارهای غلط اقتضائات خود را تحمیل کنندنمیتوان درمان کلی برای معضلاتی چون حجاب جست.

اگر بخواهیم به آسیبشناسی موضوع پوشش بپردازیم بیشک یکی از مهمترین موارد آن است که مسئولان و نهادها قبل از آنکه در علل و عوامل گسترش ابتذال در پوشش به تحلیل روشن، علمی و قابل دفاع برسند عزم خود را بر اصلاح وضعیت متمرکز کردند.
نظر شما