به گزارش خبرنگار فرهنگي " مهر" ، نودو يكمين نشست كتاب ماه ادبيات وفلسفه ، كه به تعبيري بهترين نشست از مجموعه نود و يك نشستي است كه تاكنون برگزار شده ، اختصاص به نقد و بررسي كتاب وحدت وجود به روايت ابن عربي و مايستر اكهارت اثر دكتر قاسم كاكايي استاديار گروه فلسفه دانشگاه شيراز، داشت .
|
در ابتداي نشست ، حجت الاسلام كاكايي در بخش اول از سخنان خود متذكر شد : شيوه من در بررسي اين دوعارف بزرگ به هيچ وجه تشريح آنها نيست ، چرا كه خود را در اندازه آنها نمي دانم . من فقط خواسته ام در محضر اين بزرگان درس آموزي كنم . همچنين بايد بگويم كه طوري وراي طور عقل وجود دارد كه فقط عرفا مي توانند از آن گزارش دهند ، به همين دليل نام كتاب را روايت ابن عربي و مايستر اكهارت از وحدت وجود انتخاب كردم . نكته ديگر اين كه به هنگام مقايسه دو متفكر بايد زمينه ، زمان ، و فرهنگ آنها را در نظر گرفت ؛ از آنجايي كه اين دو متفكر، هر دو ، به دو دين از اديان توحيدي ابراهيمي، يعني مسيحيت و اسلام تعلق دارند ، لذا مي توانيم زمينه و تجربه مشتركي را براي آنها در نظر بگيريم . تجربه عرفا واحد ، ولي تعبيرهاي آن متفاوت است .
وي در بخش ديگري از سخنان خود درباره شباهت هاي ميان ابن عربي و مايستر اكهارت گفت : درباره مشرب فكري اين دو عارف بزرگ ، هر تحليلي كه داشته باشيم ، آنها از بزرگان مسيحيت و اسلام به شمار مي روند ، تمام نوشته هاي اين دو ، تفسير قرآن و انجيل به شمار مي رود . ابن عربي پدر عرفان نظري در اسلام ، و مايستر اكهارت شيخ كبير مسيحيت است . در عرفان دو طريقت وجود دارد : طريق معرفت، و طريق محبت ، هردو عارف پويندگان طريق معرفت اند .
كاكايي با ذكر اين نكته كه شباهتهاي بسيار ديگري وجود دارد كه من در كتاب به آنها اشاره كرده ام ، ادامه داد : من درسخنان خود به تفاوتهاي ميان اين دو عارف اشاره خواهم كرد :
(الف) ديدگاه اكهارت را مي توان در شش الي هفت بند خلاصه كرد ، ولي تعليمات ابن عربي اين گونه نيست . به قول ويليام چيتيك ، هرگز نمي توان آنها را مرتب كرد .
(ب) اكهارت داراي دو مقام رسمي استادي دانشگاه و واعظي كليساست ، در حالي كه ابن عربي از مسجد و مدرسه گريخته و قلندر مابانه سخن مي گويد .
(ج) مخاطب ابن عربي صوفيه است ، وي كتابها و سخنان خود را براي عامه مردم ننوشته است ؛ وي مي خواسته به صوفيه بياموزاند كه چگونه تجارب خود را تعبير كنند ، در حالي كه مخاطبان اكهارت شاگردان دانشگاه و گوش دهندگان به مواعظ هستند .
(د) اكهارت يك عارف رازپوش است و مطالب عرفاني خود را در قالب سوم شخص بيان مي كند ، اما ابن عربي مي گويد كه املاء و انشاء كتابهاي من از من نيست بلكه الهام الهي است .
(ه) در مسيحيت كليسا را داريم كه ملاك حق و باطل است و به نوعي داراي مرجعيت است ، در حالي كه در اسلام چنين چيزي وجود ندارد .
( و) عرفان نوعي رفتن ، رسيدن، و شدن ؛ به تعبير مسيحيان نوعي اتحاد با خدا ، و به تعبير مسلمانان نوعي وصال است . بحث عرفان فلسفي نيست ، در عرفان با وجود مي اند يشند ، ولي در فلسفه به وجود مي اند يشند . نهايت بحث عرفاني وحدت است، وحد ت خود به دو نوع وحد ت آفاقي، و وحد ت انفسي تقسيم مي شود . ابن عربي هم به وحد ت آفاقي پرداخته و هم به وحد ت انفسي ، ولي اكهارت بيشتر به وحد ت انفسي مي اند يشد . خلاصه سخن، وحد ت آفاقي اين سخن مولانا ( به تفسير ملا صدرا ) است :
ما عد م هاييم هستي نما تو وجود مطلقي هستي ما
( ز) هنر ابن عربي اين است كه مي گويد در عالم كثرت است كه بايد خداوند را ديد ، در حالي كه اكهارت دعايي دارد به اين مضمون : دعا مي كنيم كه خدا ما را از خدا وارهاند .
(ح) انسان كامل از نظر اكهارت عيسي(ع) است ، كه در واقع خود خداست ، ولي از نظر ابن عربي انسان كامل حضرت ختمي مرتبت محمد (ص) است كه ما روزي چند بار به بنده بودن او شهادت مي دهيم .
(ط) از زبان اكهارت شطحيات صادر شده است ، با اين كه در مسيحيت چنين چيزي رايج نيست ؛ ولي با اين كه شطح گفتن نزد صوفيه رايج است ابن عربي شطح ندارد .
(ي) اكهارت به دنبال يك تجربه واحد است ؛ در حالي كه تجارب ابن عربي بسيار متنوع است . اكهارت همه انسانها را به يك خدا دعوت مي كند ، ولي ابن عربي مي گويد تك تك افراد بنا به طرق الي الله به عدد انفس الخلايق خداي خاص خود را دارد . به نظر اكهارت انسان كامل دعا ندارد ، در حالي كه به نظر ابن عربي چون خود خداوند فرمود ه ادعوني استجب لكم ، لذا دعا مي كنيم .
در بخش دوم اين نشست ابتدا دكتر محمد ايلخاني استاد گروه فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي ، كه خود در حال نگارش كتابي تحت عنوان نظام فكري مايستر اكهارت است به نقد و بررسي كتاب دكتر كاكايي پرداخت .
|
ايلخاني گفت : من كتاب آقاي كاكايي را مطالعه كردم . نقطه قوت اين كتاب در آن است كه با روش پديدارشناسي اكهارتوس(اكهارت) را با ابن عربي مقايسه كرده و به ما نشان داده است كه اين دو داراي چه شباهتها و تفاوتهايي هستند . از آنجايي كه من مطالعاتم در قرون وسطي است لذا فقط به اكهارتوس مي پردازم . به لحاظ روش شناسي ، كتاب مورد نظر در حوزه عرفان تطبيقي نگاشته شده است ، ولي ايشان روشن نكرده اند كه روششان پديدارشناختي است ، مفهومي است ، تاريخي است ، و يا ... . در كشور ما از مطالعات تطبيقي بسيار صحبت مي شود ولي چيزي درباره آن وجود ندارد . ما در اين گونه مطالعات صرف وجود شباهت را مطالعه تطبيقي عنوان مي كنيم در حالي كه اصلا چنين نيست . دربخش منابع مورد استفاده بايد بگويم كه از متون اصلي اكهارت ، ايشان پنج يا شش اثر اكهارت را كه به زبان انگليسي ترجمه شده را ديده اند ، در حالي كه اكهارت داراي كتابهايي به زبان لاتيني است كه در آنجا مباحث عرفان فلسفي را مطرح كرده است . آثار لاتيني وي خود داراي چند جلد است . مراجع مورد استفاده نويسنده همگي دست دوم اند . ساختار اين كتاب بسيار به والتر استيس فيلسوف آمريكايي توجه دارد . نويسنده از ژيلسون ، فيلسوف فرانسوي نام مي برد ولي به آثار او اشاره ندارد .
وي افزود : در اين كتاب همدلي زيادي با ابن عربي ديده مي شود ، در حال كه به لحاظ پژوهشي اين كار درست نيست . به نظر من اگر نويسنده به پديدار شناسي اكتفا مي كرد بسيار موفق تر مي بود . وحد ت وجودي كه ايشان معرفي كرده بيشتر اسپيونزايي است تا اكهارتوسي . وحد ت وجود مختص آن چه كه در كتاب معرفي شده نيست ؛ در يونان باستان دو نوع وحد ت وجود موجود است . وحد ت وجود رواقي كه بين الوهيت و طبيعت جدايي نمي بينيد ( بعدها اسپيونزا به اين ديدگاه صورتي عقلاني داد ) ، و وحدت وجود فلوطيني كه عالم را جداي از طبيعت مي داند ( سه اقنوم ) .
وي ادامه داد : به نظر مولف عرفان نظري در اسلام زودتر شكل گرفته است ، در حالي كه اولين فردي كه عرفان نظري را از عرفان عملي جدا مي كند فيلون وكلمنت اسكندراني ، ديونوسيوس آريوپاغي، و ... هستند كه همگي به لحاظ تاريخي زودتر از افرادي هستند كه به عنوان موسسان عرفان نظري در اسلام معرفي شده اند . ايشان در غرب از كساني به عنوان وحد ت وجودي نام مي برند كه وحد ت وجودي نيستند مانند آگوستينوس، بوئتيوس ، آكويناس و ... ؛ در مقابل از كساني كه وحد ت وجودي هستند نامي نمي برد . در كتاب اكهارتوس شاگرد توماس معرفي مي شود در حالي كه اصلا اين گونه نيست . نويسنده از عرفان خدامحور، مسيح محور ، وجود محور نام مي برد ، بدون اين كه توضيحي درباره آن بدهد .
ايلخاني در حالي كه وقت چنداني براي گفتن ادامه اشكالات خود نداشت ، در پايان گفتار خود افزود : مولف به درستي متذ كر فرق ميان دو نوع طريقت در عرفان شدند ، ولي اين كه هيچ عارفي وجود ندارد كه خالي از اين دو طريق باشد نادرست است .
|
وي در بخش ديگري از گفتار خود متذكر شد كه : به هنگام نوشتن اين كتاب هرگز به اسپيونزا توجهي نداشته ام . من شاگرد آيت الله نجابت شيرازي " رحمه الله عليه " هستم و تحت تاثير ايشان ، نه اسپيونزا .
درباره وحدت وجودي بودن آكويناس نيز بايد بگويم كه من كتاب آكويناس را زير و رو كردم و از آنجا نقل كرده ام . به نظر من آكويناس به وحدت تشكيكي وجود قائل است . شما عرفان را فلسفي مي بينيد ، در حالي كه عرفان تجربه است ، و تجربه با تعبير تفاوت دارد .
دكتر ايلخاني پس از پايان سخن مولف، گفت : من فكر مي كردم كه بايد درباره پژوهش صحبت كنيم ، اگر مي دانستم كه بايد درباره عرفان سخن بگوييم من هم كتاب مولوي را مي آوردم و برايتان مي خواندم . من نگفتم كه شما كتابهاي اكهارت را نخوانده ايد ، بحث من مربوط به پژوهش بود و در پژوهش بايد ملاكها و معيارها را رعايت كرد درحالي كه شما چنين نكرده ايد .
![]() |
پيشگامان خطر گاه خطا نيز كنند
شجاعت و جرات آقاي كاكايي قابل ستايش است ، من اصلا نظري درباره عرفان ابن عربي و اكهارت ندارم ، من فقط به اين كتاب نظر دارم . محاسن اين كتاب زياد است ، مجموعه اي نفيس از مطالعات درباره اكهارت و ابن عربي در اين كتاب وجود دارد . من اشكالات وارد بر اين كتاب را در يك دسته بني كلي به سه بخش تقسيم مي كنم : (الف) ساختاري ؛ (ب) منابعي ؛ و (ج) محتوايي .
(الف) اشكالات ساختاري : شاكله كتاب درباره وحد ت وجود از نظر ابن عربي و اكهارت است . در بخش اول كتاب مباحثي مطرح شده كه گاه بي ربط با موضوع وحدت وجود است . درباره فصل سوم كه اختصاص به تاريخچه وحد ت وجود در مسيحيت و اسلام دارد ، بايد بگويم كه مطلب ايشان بيشتر تاريخچه صوفيه است و از محو و سكر آنان سخن مي گويد ؛ در حالي كه اين مطالب ربطي به بحث پژوهشي وحد ت وجود ندارد .
وي افزود : چرا همان گونه كه فصلي به مايستر اكهارت اختصاص پيدا كرده ، درباره ابن عربي چنين كاري صورت نگرفته است . اشكال ديگر ، كه البته بيشتر مربوط به ناشر است اين است كه معمولا در بخش فهرستها ، فهرست آيات قرآن و كتب مقدس بايد در آغاز بيايد در حالي كه در اين كتاب در پايان فهرستها آمده است .
(ب) اشكالات منابع :
(ب-1) نزديك به هزار اثر منسوب به ابن عربي وجود دارد ، كه آقاي كاكايي هفتصد اثر را درست مي داند . ولي وقتي به فهرست آثاري كه از ابن عربي در پايان كتاب آمده نگاه مي كنيم فقط نام هشت اثر را مشاهده مي كنيم ؛ بحث من اين است كه وحد ت وجود از نظر ابن عربي بررسي شده است ، يا بر اساس يك يا چند كتاب او . محور اصلي اين كتاب بر اساس كتاب فتوحات المكيه است ، بنده تا صفحه چهارصدو سه به بيست و پنج مورد برخورد كردم كه به فصوص الحكم ارجاع داده شده ، و از ميان اين بيست و پنج مورد ده مورد ربطي به بحث وحد ت وجود ندارد ، و چند مورد از اين پانزده مورد باقي مانده مبهم است كه نياز به تفسير دارد .
(ب-2) ايشان از شروحي كه بر فصوص الحكم نوشته شده اند ، مانند فكوك اثر صدرالدين قونوي، شرح عبدالرزاق كاشاني، شرح مويد الد ين جندي ، شرح ابن تركه اصفهاني ، شرح قيصري ، كه شاگردان مستقيم و غير مستقيم ابن عربي هستند به هيچ وجه استفاده نكرده اند .
(ج) اشكالات محتوايي : آقاي كاكايي در صفحه 144 از قول ويليام چيتيك ، و در صفحه 243 از قول خودشان آورده است كه ابن عربي تعبير وحد ت وجود را به كار نبرده است . سخن من اين است كه چون شما فقط به هشت اثر از آثار ابن عربي رجوع كرده ايد در اين باره بايد با احتياط برخورد مي كرديد . كتابي از ابن عربي به نام كتاب المعرفه وجود دارد كه در صفحه صدو بيست و هشت آن ابن عربي از تعبير وحد ت وجود استفاده كرده است .
وي افزود : شما مي گوييد كه تعبير وحد ت وجود را شاگردان ابن عربي به كار برده اند ، اما نگفته ايد كه كدام يك از شاگردان به كار برده اند . در جاي ديگري از كتاب آورده ايد كه ابن تيميه ( متوفي 728) براي اولين باراز تعبير وحد ت وجود استفاده كرده است ، ولي من در اين جا براي اولين بار مي گويم كه اولين بار صدرالدين قونوي در مفتاح الغيب از تعبير وحد ت وجود استفاده كرده است .
دكتر حكمت در پايان گفتار خود متذكر شد كه در بعضي موارد ترجمه مخدوش است كه براي نمونه مي توان به صفحه سيصدو هفده كه عبارتي از فصوص الحكمه ترجمه شده مراجعه كرد .
دكتر كاكايي در پاسخ به اشكالات دكتر حكمت گفت : وحدت وجود يك جهان بيني است ، لذا پرداختن به آن كاملا مربوط است . درباره فصل سوم نيز بايد بگويم كه من مباحثي را كه صوفيه درباره وحد ت وجود گفته اند از قول ابن عربي در كتاب فتوحات نقل كرده ام ، من تاريخ صوفيه ننو شته ام . اتفاقا اين بخش از كار من كاملا پژوهشي است .
وي افزود : به نظر من فتوحات مهمترين اثر ابن عربي است ، لذا آن را محور كار قرار دادم ، و در مرتبه دوم به فصوص هم مراجعه كرده ام . من گفته ام كه شارحان ابن عربي به وحد ت وجود رنگ فلسفي داده اند لذا من آگاهانه به اين شروح رجوع نكرده ام . درباره اين كه چرا فصلي را به ابن عربي و انديشه هاي او اختصاص نداده ام بايد بگويم كه چون من اين كتاب را براي فارسي زبانان مي نويسم ، و در زبان فارسي كتابهاي خوبي ، ازجمله كتاب دكتر جهانگيري وجود دارد ، لذا ضرورتي در اين كار نديدم .
|
دكتر محمود يوسف ثاني عضو هيات علمي پژوهشكده امام خميني ديگر منتقد حاضر در جلسه بود كه به ذكر اشكالات خود بر اين كتاب پرداخت .
وي در آغاز سخن خود گفت : دوستان با اين كه متذكر محاسن اين اثر شد ند ولي به آن نپرداختند . اثر حاضر را بايد در زمينه پژوهش در ايران سنجيد . از اين حيث كتاب آقاي كاكايي اگر نگويم بي نظير ، بايد بگويم كه كم نظير است .
دكتر يوسف ثاني در چند جمله اشكالات خود را بيان كرد : (الف) شما بايد بعضي از مطالب را در حاشيه مي آورديد ، تا از حجم متن كاسته مي شد .
(ب) اگر برخي از پيشفرضها بيان مي شد بسياري از مباحثي كه دوستان اشاره كردند مطرح نمي شد . شما به يكي از تئوري هاي كه درباره تعابير عرفاني وجود دارد ، يعني تئوري اي كه مي گويد در وراي تعابير عرفاني تجربه مشتركي وجود دارد بسيار تكيه كرده ايد ؛ در حالي كه در اين مورد تئوري هاي ديگري نيز وجود دارند .
(ج) گفته ايد ابن عربي پايه گذار عرفان نظري است ، در حالي كه ابن عربي در فتوحات و فصوص مي گويد اين ها الهاماتي است كه به من شده است . با توجه به اين امر چگونه مي توان ابن عربي را پايه گذار عرفان نظري دانست .
(د) كتاب به طور بسيار شديدي از پايگاه فلسفي به مباحث مي پردازد ، در حالي كه شما گفتيد من به تعابير عرفاني پرداخته ام و اين با شاكله كتاب سازگاري ندارد .
پس از دكتر يوسف ثاني ، دكتر كلباسي عضو گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي كه با كمي تاخير در جلسه حضور يافته بود در سخناني اظهار داشت : من به جاي پرداختن به اشكالات پژوهشي و ساختاري به موضوع ديگري مي پردازم . بحث كتاب درباره مطالعات تطبيقي ( عرفان تطبيقي) است كه در ذيل مطالعات شرقشناسي قرار مي گيرد . كار آقاي كاكايي اگر در سنت خودمان مطرح مي شد موفق تر مي بود . مطالعات شرقشناسي داراي مفروضات ، و روشهاي غربي است كه در نتايج تحقيق خود را نشان مي دهند . هانري كربن در جايي گفته است كه اگر سهروردي بخواهد شناخته شود بايد از نگاه غربي به آن نظر كرد .
وي افزود : من مي گويم كه اگر تطبيق ميسر باشد بايد بر اساس شرايط و سنت خودمان باشد . شما اگر اثر گلد زيهر را بخوانيد شايد گمان كنيد كه ايشان شيفته اسلام است ، در حالي كه نتيجه تحقيق ايشان اين است كه كلام اسلامي در ذيل كلام يهودي جان پيدا كرده است .
دكتر كاكايي در پاسخ به اشكالات وارده از سوي دكتر يوسف ثاني و دكتر كلباسي گفت : من اشكالات استادان گرامي را اگر جنبه پژوهشي داشته باشد مي پذيرم . بايد بگويم كه من به هر دو طرف بحث اشراف دارم ، لذا دست به اين كار زدم . اشكال آقاي يوسف ثاني به ابن عربي وارد است نه به من ، چرا كه اين ابن عربي بود كه اصطلاحات فلسفي را وارد عرفان كرد .
وي در پايان اين جلسه كه زمان آن بيشتر از زمان ديگر نشستها بود، درباره ارجاع به برخي آثار ترجمه شده به فارسي كه نامعتبرند ، و با وجود نامعتبر بودن به آنها ارجاع داده شده است آن را ناشي از كم حوصلگي خود دانست .
نظر شما