نکته این سؤالات را باید در تعریف نوع قواعد جستجو کرد. دیوید دسلر با استفاده از مدل گشتاری(Tranformational models) معتقد است که ساختار هم شامل منابع (به معنای خصوصیات فیزیکی تشکیل دهنده توانمندی) است و هم قواعد(یعنی رسانههایی که کنشگران از طریق آنها با هم ارتباط برقرار میکنند و میان کنشهای خود هماهنگی ایجاد میکنند).
بر اساس دیدگاه دسلر استفاده از منابع و توانمندیها در چارچوبی معنایی صورت میگیرد. با توجه به این موضوع قاعده به این معناست که در یک شرایط اجتماعی خاص چگونه باید عمل کرد.
دسلر معتقد است که دو دسته از قواعد دارای اهمیت هستند؛ یکی قواعد تنظیمی(regulatory rules) و دیگری قواعد تکوینی(constitutive rules).
"قواعد" رفتار را معنادار میکند
حال سؤال این است که چه رفتاری معنا دار است. با وامگیری آزادانه از دیدگاه دسلر میتوان گفت که رفتاری که در پیروی از قاعده صورت گیرد معنادار است. به عبارت دیگر "قواعد" محتوای رفتار را تعیین میکنند.
قواعد تنظیمی در شرایط تعریف شده، رفتارهایی را تجویز یا منع میکنند و عدم پیروی از آنها با مجازات همراه است. قواعد تکوینی اشکال جدید رفتار را خلق یا تعریف میکنند و عدم پیروی از آنها باعث فهم ناپذیری کنش میشود.
بازی فهمی بین الاذهانی است
به عبارت دیگر آنچه باعث فهم ناپذیری کنش بر اساس قواعد تکوینی میشود بی معنایی کنش است.
حال به سؤال اولیه برمیگردیم. اگر شما در بازی فوتبال توپ را با دست بزنید بسته به موقعیتی که این خطا در آن صورت گرفته مجازات خواهید شد. گاهی این مجازات بر اساس "قرارداد" با کارت زرد از سوی داور همراه است و گاهی با کارت قرمز و گاهی محرومیتهای دیگر.
حال میتوان جواب سؤال "فوت"بال بازی با دست را داد. آنچه که به کنش و بازی فوتبال معنا میدهد، قواعد تکوینی شکل گرفته در مورد این بازی است. "توافقی بین الاذهانی" در مورد بازی فوتبال صورت گرفته و بر اساس آن این بازی به صورت بازی با "پا" تعریف شده است.
بر اساس این قواعد تکوینی است که بازی فوتبال معنا پیدا کرده و میکند. از سوی دیگر فوتبال به عنوان یک بازی "گروهی" تعریف شده است. به عبارت دیگر وقتی گفته میشود که تیمی خوب "همدیگر را میفهمند" در فهم بین الاذهانی بازیگران، معنای کار گروهی و جمعی "جا افتاده" و تمرین شده است.
جمعی بودن بازی فوتبال فهمی "بین الاذهانی" است
در فیلم "فرار به سوی پیروزی"، "پله" افسانه فوتبال برزیل که در این فیلم نقش آفرینی میکند، هنگامی که مربی تیم مشغول توضیح کار گروهی تیم است، گچ تخته سیاه را از مربی میگیرد و میگوید به هر کسی که توپ رسید آن را به من بدهد و من خودم یک تنه توپ را به دورن دروازه میفرستم. او این کار خود را با نشان دادن یک حرکت و مسیر زیگزاگی و یکجانبه بر روی تخته نمایش میدهد.
بیننده تلوزیونی اگر چه با دیالوگ از پیش تعیین شده "پله" به وجد میآید و "هورا" سر میکشد ولی اگر پله چند بار توپ را در زمان بازی از دست بدهد و تن به "قواعد تکوینی" فوتبال مبتنی بر همکاری ندهد، "هورای" او دیری نخواهد پایید و در بهترین حالت "پله" را مورد سرزنش قرار خواهد داد.
به نظر میرسد که فهم و درک قواعد تنظیمی بازی فوتبال و هر بازی دیگر در بستر و محتوایی تکوینی صورت میگیرد. تا مادامیکه که فهمی بین الاذهانی در مورد بازی به مثابه یک کار جمعی(و مواقعی کار فردی) وجود نداشته باشد، قواعد تنظیمی نمیتوانند معنا یابند.
نظر شما