پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۲۶ شهریور ۱۳۸۳، ۱۱:۵۲

سياوش جمادي در گفت گو با "مهر" :

آثار نيچه را به زبان اصلي بخوانيد // مترجم زبر دست هم نمي تواند آهنگ و تاثيركلمات آلماني را به زبان فارسي منتقل كند

خبرگزاي مهر - گروه دين و انديشه : "نيچه ، درآمدي به فهم فلسفه ورزي او "عنوان اثري از "كارل ياسپرس" فيلسوف آلماني است كه به تازگي توسط سياوش جمادي به زبان فارسي ترجمه شده است. با وي درباره اين كتاب به گفت وگو پرداختيم كه پيش روي خوانندگان قرار مي گيرد .

*خبرگزاري "مهر" - گروه دين وانديشه : نيچه يكي از خوش اقبال ترين فيلسوفان غربي است كه اكثر آثارش در ايران ترجمه شده و حتي بر فضاي فكري  برخي از افراد تاثير گذاشته ، به نظر شما دلايل اقبال عمومي به نيچه و آثارش در چيست؟

- سياوش جمادي : در سراسر آثار نيچه عناصري است كه برخلاف فلسفه هاي رايج دانشگاهي و پژوهشگرانه سنتي، آن را متمايز مي كند. فلسفه نيچه گيرا، جذاب و قابل فهم است . نيچه زبان فلسفي خاصي دارد كه نه تنها در ايران در همه جاي دنيا بيش از فلاسفه ديگر با اقبال مواجه شده است. زبان نيچه زباني آميزه اي از زبان شعر و فلسفه است. شهامت، دليري، بي پردگي، راست منشي ، قدرت بيان ، استعاره هاي قوي، قصارگويي از خصلتها و سبك و مضامين تفكر نيچه است. اين ويژگي ها نه تنها در ايران باعث شده كه نيچه جذاب ديده شود بلكه به نحوي كه شما كتابهاي نيچه را از هر كجا كه باز كنيد مي توانيد بخوانيد و به قدر خودتان ازش بهره اي ببريد. سبك پاره نويسي و بندبند گويي از خصلتهاي زبان نيچه است كه مي شود آن را بر ولنگاري فكري و آزاده جاني حمل كرد. نيچه خودش را اسير واژه ها و كلمه ها نمي كند بلكه واژه ها و كلمات را در خدمت تفكري كه عميقا از سر سويداي خودش و با شناخت و نبوغ دقيق اش استفاده مي كرد. خصلت تفكر نيچه ضد سيستم است. تفكر ضد سيستم غالبا در همه جاي دنيا به خصوص در ميان افرادي كه فلسفه خوانهاي حرفه اي نيستند با اقبال بيشتري مواجه هست تا فلسفه سيستماتيك و فني و مفهوم پردازي از قبيل فلسفه كانت و هگل كه نيازمند بار دانش مقدماتي از مفاهيم اصطلاحات فلسفه و منطق است.

روحيه سيستم ستيزي و به قول نيچه آزاده جاني به او اجازه مي دهد كه در هر لحظه  براي نقد خودش آمادگي داشته باشد، نيچه بيمي ندارد كه از حرفي كه لحظه اي پيش گفته اظهار پشيماني كند و به جرات مي گويد حقيقت نيازمند نقد است نه ستايش. نقد پذيري و سبك بالي تفكر نيچه و مخالفتش با جزمهاي متافيزيكي و طنزها و كنايه هاي بسيار جالبش از نكات بارزي است كه نيچه را فيلسوف شگفت انگيزي مطرح مي كند. دو فيلسوف هست كه از اقبال بسيار خوبي برخوردار شدند يكي نيچه و ديگري كارل ماركس است. اما اين كه مردم چرا از اين فيلسوفها استقبال مي كنند نيازمند مراجعه به مردم است و ما دسترسي و تن به تحقيق  براي ماجرا نمي دهيم. اما به خود متفكران كه مراجعه مي كنيم مي بينيم كه ماركس و نيچه هر دو دنباله بلافصل مرحله قبلي خود در فلسفه نيستند. مثلا كانت دنباله فلسفه انگلوساكسون است. فلاسفه قبلي مانند دونده هاي امدادي هر يك چوب را به بعدي سپردند. اما نوبت به ماركس و نيچه كه مي رسد كل متافيزيك ما قبل خودشان را به نقد مي كشند ، ماركس به نام پراكسيس و عمل و نيچه به نام دروغ و نقاب ثنويت افلاطوني كه با مسيحيت هم سرشت است. وقتي كه نيچه از مسيحيت مي گويد مرادش عوالم دوگانه افلاطوني است. به عبارت ديگر ، نيست انگاري به چه معناست ؟ به عقيده نيچه ما به دليل چشم انداز محدود خودمان هرگز نمي توانيم به چيزي كه فارغ از ذهنيت ما و در ساحت خودش قائم بالذات به قوت خودش باقي است پي ببريم. ما جز تفسير، كاري نمي توانيم بكنيم و جهان جز تفسير چيزي نيست. نيچه  معتقد است كه اين يك خطاي نظري نيست بلكه مسبوق به انگيزه ها و سابقه هاي دقيقا سياسي و اجتماعي و حتي طبقاتي است. بنابراين به ماركس نزديك مي شود. اگر شما مي بينيد كه ميشل فوكو تفكرش را مديون نيچه مي داند براي اين است كه نيچه به تفكر فرا تاريخي  و تفكر مدعي خارج از تاريخ  پي برده و اين تفكر را بر حسب انگيزه هايش پي مي گيرد. نيچه مي گويد اينها ضعفا هستند كه اراده به سوي قدرت خودشان را به اين صورت مخفي مي كنند كه عالم ديگري بسازند در واقع عالم افلاطوني همين است. شما اين تفكر نيچه را با آن چه كه ماركس در نقد فلسفه حق نيچه مي گويد مقايسه كنيد.

* برخي مي گويند تفكرات نيچه به تاملات و روحيه شرقي ايراني ما بسيار نزديك است، آيا واقعا چنين چيزي صحيح است؟

- ما متفكراني مثل مولوي داريم ، اما مولوي تفكر فلسفي به معناي دقيق كلمه ندارد. من قصد ندارم وارد اين بحث شوم كه آيا فلسفه اسلامي مي تواند مصداق داشته باشد. به نظر من فلسفي ترين جريان فلسفي اسلامي در فلسفه مشاء و نزد امثال ابن سينا و فارابي بوده اما جريان فلسفه اسلامي آن سيستم پردازي دقيق فلسفه غرب را ندارد و در جاهايي متكي به فتوا نيز بوده است. اين خصلت رابطه مراد و مريدي در ميان مفتكران ما زياد بوده، يعني مخاطب از قبل ارادت خاصي نزد شيخ يا پيري داشته است و به اعتبار گوينده به سخن اعتماد مي كند. بنابراين مي بينيم انديشه مولوي سرشار از حكم و فتوا در مسائل مختلف است. بسياري از اينها شكافته و تحليل نشده است . كلي گويي، قصارگويي و حتي رباعي گويي در ميان انديشمندان ما بسيار بوده است.

در تفكرات ما از قبل يك نوع عقل ستيزي و ضديت با خرد بوده و هنوز هم مشاهده مي شود. در تفكر نيچه هم خرد ستيزي به وجود دارد. نيچه نمي خواهد فيلسوف و يا استاد دانشگاه باشد، نيچه طالب مريد هم نبود. ياسپرس در سال 1936 در اوج سانسور بي رحمانه نازيسم هم تاكيد مي كند كه نيچه به هيچ عنوان طالب مريد و فلسفه دايره وار نبود. ما مي بينيم فلسفه نيچه و تاملاتش حتي در كتاب چنين گفت زرتشت تا چه اندازه با مثنوي معنوي مولوي و حتي اشعار حافظ شباهت دارد. البته اين مورد يعني شباهتهاي تفكر نيچه و مريد ستيزي اش شايد زمينه اي براي ما بوده براي ارادت ورزي  به نيچه. به نحو ديگري هم تفكر نيچه مستبدانه است. البته اين نوع استبداد راي را بر حسب انتقاد نمي گويم. استبداد راي تا آنجا كه در حيطه آزادي بيان است، هيچ اشكالي ندارد. اما اين نوع استبداد راي نيچه هم تا حدودي با تربيت استبدادي ما شباهت دارد.

* به نظر شما دلايل اين كه ما تحقيق جدي درباره آثار نيچه انجام نداديم چه بوده با اين كه بسياري از آثار نيچه به زبان فارسي ترجمه شده است ؟

- البته نه فقط در مورد نيچه ، بلكه در مورد بيشتر متفكران اين سوال شما مصداق دارد. اگر شما مي بينيد كه دكارت و كانت را بيشتر مطرح مي كنند به اين دليل است كه واحدهاي درسي  بيشتر دانشگاهها به كانت و دكارت اختصاص دارد . زبان دكارت زبان عقلاني و مدرن و تا حدودي واضح و روشن است . البته ما در آن مورد هم تحقيق دقيقي انجام نداديم . به عقيده من هر نوع تحقيق دقيقي بايد مسبوق به اين باشد كه ما در ابتدا متن را دقيقا و بي نظرانه خوانده باشيم.  گادامر در يك برنامه تلويزيوني يك عبارت بسيار با معنايي مي گويد: هرمنوتيك هنر آموختن گوش كردن است. تحقيق  مستلزم مراسم هاي خاص مقدماتي مانند آيين هاي عبادي است . براي مثال، بدون وضو نمازگزاردن امري باطل و بيهوده است. وضوي تفكر سعه صدر و بي نظري است. ما به معناي دقيق كلمه آزاد انديشي در تحقيق را نياموختيم .  ما در زمينه علوم انساني اغلب طوطي صفت تكرار كرده ايم نه به اين دليل كه سرچشمه علوم شرق است يا غرب. امروزه اين مفاهيم چندان كاربردي ندارد، امروز مناسبات جهاني به شكلي شده كه ما نمي توانيم صحبت از يك شرق مفارق از غرب كنيم  . اين تئوري كه شرق در برابر غرب است و يا آسيا در برابر غرب قرار دارد - كه حتي خود شايگان هم بعدها سخنش را نقد مي كند-  سخن مطلوبي نيست . بنابراين ما نياز به تحقيق را وقتي كاملا احساس مي كنيم كه از ديرباز در فرهنگ خودمان به آن شرح صدر مي گفتند. لذا ما نه تنها در مورد نيچه بلكه در معدود تحقيقاتي كه به همت استثنايي افرادي كه در واقع خودشان را قرباني كرده اند، ما در واقع نتوانستيم بسترهاي تحقيق را در علوم انساني رشد و گسترش دهيم به نحوي كه ما هم در تحقيقات صاحب متفكران خلاق  و صاحب نظر باشيم.

*اجازه بدهيد در ادامه مقداري هم درباره ترجمه آثار نيچه به فارسي صحبت كنيم . از زماني كه محمد علي فروغي در كتاب سير حكمت در اروپا مختصري درباره نيچه نوشت و پس از آن كتاب اراده معطوف به قدرت با ترجمه مرحوم دكتر هوشيار به فارسي زبانان ارايه شد تا كنون آثار زيادي از نيچه به فارسي ترجمه شده من مي خواستم نظر شما درباره ترجمه آثار نيچه بدانم؟

- من ترجمه آثار نيچه را بر سبيل تورق و به تصادف در حين تحقيق جسته و گريخته با متن اصلي تطبيق كردم وسعي ام بر اين بود كه آثار نيچه را به متن اصلي و به زبان آلماني بخوانم و بفهم . بنابراين نمي توانم به شما يك نظر قطعي بدهم و بگويم اين نظر حاصل يك برآوردي است . اما يك مسئله كلي را بگويم : متاسفانه به جز در مواردي معدودي ، نقد ترجمه ما به مراتب ضعيف تر از نقد ادبي و نقد تاليفي است . دليل عمده آن اين است كه نقد ترجمه نمي تواند منصفانه باشد مگر مسبوق به مطابقت با متن اصلي باشد و نقدهايي  هم كه از ترجمه ها مي شود غالبا به حاصل كار توجه دارد.  گاهي اگر شما اصل را ببينيد پي مي بريد كه مترجم واقعا مترجم نبوده بلكه خلاق بوده و يا به عبارتي هنرمند بوده ، و گاهي مي بينيد كه مترجم كاربرگرداني انجام نداده بلكه ظرافتهاي خاصي را نيز در ترجمه به كار برده است. حق مترجمين ما نه تنها از نظر حق التاليف ادا نشده بلكه و شايد يكي از مظلومترين افراد فرهنگي در جامعه ما باشند كه حتي نقد منصفانه از آثار ترجمه آنها نشده است. در باره ترجمه من از كتاب ياسپرس سخنان بسياري در تحسين آن بيان شد، اما انتظار داشتم اثرم نقد شود.  البته نقدي كه با مطالعه قبلي همراه باشد. همين مسئله در مورد ساير مترجمين هم هست. شما با مقايسه با متن اصلي پي مي بريد كه يك مترجم در بعضي مواقع كه با مانع برخورد كرده چگونه مسئله را رها كرده است.  بنابراين به طور كلي ما نقد ترجمه نداريم و درضمن ترجمه آثار نيچه متعدد است. اما ترجمه آقاي آشوري از نظر زبان كاملا به متن وفاداراست . زبان ترجمه بسيار فاخر است و معلوم است كه زبان فارسي مناسب با زبان پر هيمنه و شاعرانه نيچه انتخاب شده است. ولي در عين حال توصيه من به كساني كه در سطح دانشگاهي مايل هستند نيچه را بخوانند اين است كه تا آنجا كه ممكن متن را به زبان اصلي  بخوانند چرا كه در جاهايي هر چه قدر مترجم زبر دست باشد نمي تواند آهنگ و طنين و تاثيركلمات آلماني را به زبان فارسي منتقل كند . در مورد ترجمه هاي ديگر به دليل عدم مطالعه جدي نمي توانم نظر بدهم .

*آيا شما با ترجمه جمعي از آثار نيچه موافق هستيد؟

- من شخصا چنين تجربه اي نكردم اما به طو كلي كار جمعي حتي در مورد ترجمه خوب است. ترجمه "هستي و زمان " هيدگر را دو نفر يعني جان مك كواري وادوارد رابينسون به زبان انگليسي ترجمه كردند . وقتي كه عده اي  مي خواهند يك ترجمه جمعي ارايه كنند قطعا با راي واحدي كارخواهند كرد و اگر به آشفتگي وتشديد نرسد موافقم .

* مي دانيد كه يكي از مهمترين آثاري كه درباره نيچه نوشته شده اثر دو جلدي - در زبان آلماني، كه در ترجمه انگليسي در  چهار جلدي منتشر شده است- هيدگراست . آيا قصد نداريد  پس از كتاب ياسپرس،  كتاب هيدگر را نيز ترجمه كنيد؟

-  بايد بگويم با اين كه كتاب " متافيزيك چيست؟" هيدگر را ترجمه كردم خودم را ذي صلاح مي دانم كه كتاب " هستي و زمان " كه كتاب باليني من بوده ترجمه كنم. من اين كتاب را سي سال پيش  از كتاب فروش يعي در مخبرالدوله خريدم و خودم را آماده براي ترجمه مي بينم . ولي در شرايط فعلي تمايلي به ترجمه جديدي از آثار هيدگر ندارم. آثار مكتب فرانكفورت ، به خصوص آنهايي كه چالش با مكتب فرانكفورت ايجاد كردند را بيشتر براي ترجمه  مي پسندم. علت اين هم دلخوري من از هيدگر است. دلخوري من از هيدگر و بنياد هيدگر به اين دليل است كه در آلمان با انتشار قسمتي از آثار هيدگر كه مسائل سياسي او را مشخص مي كرد  مخالفت مي كنند ، در حالي كه  مواضع سياسي هيدگر مواضع نفرت انگيزي بوده كه به هيچ وجه نبايد بر آن سرپوش گذاشت. 

* درمورد ديگر آثار هيدگر، به خصوص كتابي كه در مورد نيچه نوشته چه طور؟
 

- گويا يك نفر درحال ترجمه آن است . اما من آن اثر را بالاتر از اثر ياسپرس نمي دانم . به نظرمن اثر ياسپرس پژوهشي بي نظرانه و دقيق است.

* شما فضاي جامعه را چه طور ديديد كه اين اثر ياسپرس را درباره نيچه ترجمه كرديد؟

- اگر بخواهم به سوال شما صادقانه جواب بدهم اين است كه من به فضاي جامعه رجوع نكردم . امروز نيچه مد است يا ديگري ، براي من اين مسائل اهميتي ندارد. من از دهه پنجاه كه با جريان نيچه ، كي يركه گور و حتي داستايوفسكي آشنا شدم صرف نظر از تحولات جامعه ، به دليل تعلق خاطر خود به مطالبي كه اين فيلسوفان در آثار خود مطرح مي كردند  دست به ترجمه زدم .

* اثر ياسپرس چه برتري نسبت به ديگر آثاري كه درباره نيچه نوشته شده دارد؟

- من بايد با احتياط به شما جواب بدهم ، البته نه احتياط از سرمحافظه كاري بلكه از سر اين كه خودم را از تعصب حفظ كنم . به اين دليل كه من اين اثر را ترجمه كردم اين اثر معتبر نمي شود، من همه آثار را درباره نيچه نخواندم . درباره نيچه بيش از چهارهزار كتاب نوشته شده و صاحبنظران بسياري  همچون هيدگر، كافمن ، آلبركامو، ياسپرس ، آندره ژيد درباره نيچه صحبت كردند . به عقيده من امتياز برتري اثر ياسپرس در اين است كه وي در امر پژوهش بر خلاف انتقاداتي كه به او شده بسيار شرافتمندانه تر با نيچه برخورد كرده است . وي به نيچه به منزله يك انساني كه دغدغه هاي خاطر و تلاطم روحي خاصي دارد نگاه مي كند، نه به عنوان يك شي منجمد شده اي كه به آساني تن به تحقيق بدهد . اين اثر هم در معرض انتقاد قرار گرفته و هم مورد تاييد بسياري نيز واقع شده است . به عقيده من ما نمي توانيم  قضاوت قطعي درباره يك اثر كنيم.  

ياسپرس در عنوان كتابش از واژه در آمد استفاده مي كند . يعني من راه را براي شما به طريق صحيح باز مي كنم و توي خواننده بر اساس سرچشمه وجودي خودت مي تواني با نيچه تماس بگيري . بنابراين ما در تفحص ياسپرس روشي خالي از تعصب و انجماد فكري و خالي از شي انگاري مي بينيم  و اساس روش او بر سير و سلوك متفكر مورد بحث قرار دارد.  ياسپرس مقيد به شرايط الزامي هر نوع تحقيق است و به همين  دليل اثر او واجد ويژگي هاي بي نظيري است.

 

 

 

کد خبر 112393

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha