وي تصريح كرد : بيشتر ترجيح مي دهم تا شعرهاي بيدارگرانه بشنوم ، نمي خواهم به سراغ مقاله هايي از ادباي معاصر بروم كه به نحوي از انحاء سر از دايره تكرار بيرون مي آورند.
علي معلم دامغاني در ادامه به خواندن شعري از خود ، به سخنانش پايان داد :
صبح بر طبل بي صدا مي كوفت
دستي افشاند مهر و پا مي كوفت
يله در خون خويشتن رقصيــــــــد
تن تنن تن تنن تنن رقصيـــــــــــــد
چرخ زد دف زنان و كف افشانـد
زلف زرين به هر طرف افشانــــد
چنگ شد ، مثل چنگ و چنبر شـد
شمع شد ، شعلـــه شد ، شناور شــــد
شد سپندان و بي امــــــــــــان برجست
خيره در چشم آسمــــــــــــــان بنشست
نظر شما