من در کتاب "رالز، دیوئی و سازهانگاری" که اخیراً توسط انتشارات کانتینیوم منتشر شده به بررسی و نقد آرای رالز پرداختهام.
جان رالز یکی از فیلسوفان سیاسی تأثیرگذاری در نیمه دوم قرن بیستم به شمار میرود. او توجه فلسفه غرب را دوباره معطوف به ایده نظریه قرارداد اجتماعی کرد. او معتقد بود که چالشهایی که متوجه نظریه قرارداد اجتماعی در سطوح مختلف شکل گرفته بود قابل رفع است.
به رغم توجه، تحسین و تمجید زیادی که از رالز صورت میگیرد من در سه موضوع به رالز و آرای او نقد دارم. به عبارت دیگر سه موضوع در کارها و آرای او وجود دارد که به نظر بنده جای اشکال دارد.
مشکل اول این است که رالز به خود مفهوم عدالت نپرداخته و ورود به بحث عدالت از نظر او مشخص و تعریف شده نیست. او این ورود را به خوبی مشخص نکرده است.
فلسفه رالز، بافت و بستر و تفاوتهای پیچیدهای که مردم در نگرش به مفاهیم فلسفی از جمله عدالت در بسترهای فرهنگی گوناگون و در شکل دهی به این مفاهیم دارند را مورد شناسایی قرار نمیدهد و نادیده میگیرد.
دومین موضوعی که من در مورد رالز به عنوان یک مشکل مورد شناسایی قرار دادهام این است که او به فضایل شخصی انسانها توجه نشان نمیدهد و این فضایل برایش مهم نیستند. البته بخشی از این موضوع به نظریه قرارداد اجتماعی بازمیگردد.
نظریه قرارداد اجتماعی معتقد است که موجودات انسانی تماماً در شرایطی پیش از ورود به جامعه شکل میگیرند. تحت این شرایط انسان در مورد آن چیزی که در جامعه برای زندگی مد نظر اوست تفکر و تأمل میکند و سپس برای زندگی با دیگر افراد در یک جامعه دست به توافق میزند.
جان رالز برخی مشکلات و مسائل مربوط به شکل دهی وجود انسانی را نادیده میگیرد و از آن پرهیز میکند. او تفاوتهای میان انسانها و مردمی که به بسترهای گوناگون تعلق دارند و در بسترهای و بافتهای گوناگون رشد میکنند را نادیده میگیرد.
این مشکل و بیتوجهی از سوی رالز در این امر که نظریه آموزش و پرورش رالز و نقش سیاسی آن تقریباً کم اهمیت و بیاهمیت در کانون توجه وی باشد، متجلی میشود.
هر کسی که جایگاه تفاوتهای فرهنگی و پیچیدگیهای را که افراد به واسطه آن شناخته میشوند درک و مورد شناسایی قرار دهد در این صورت میداند که آموزش نقش مهمی در اینکه مردم راجع به سیاست چه میاندیشند، ایفا میکند.
فصل آخر کتاب من به بررسی تفاوتهای اساسی میان فلسفه جان رالز و فلسفه جان دیوئی میپردازد و این تفاوتها را آشکار میسازد. جان دیوئی مشهورترین و تأثیرگذارترین فیلسوف اموکراسی(emocracy) و آموزش و پرورش در نیمه اول قرن بیستم شناخته میشود. همچنین نظریههای او در حوزه سیاست در نیمه اول قرن بیستم مورد توجه جدی بوده است.
سومین اشکالی که من در کار رالز دیدم این بود که رالز به طور کافی به چالشهای برخاسته که از نظریه قرارداد اجتماعی ناشی میشود نپرداخته است. برای مثال جان دیوئی چالشهایی را متوجه این نظریه کرده است که در اثر رالز به چالشهای اینگونه پرداخته نشده است.
نظریه قرارداد اجتماعی یک رهیافت چالش برانگیز به فلسفه سیاسی است. همچنین این نظریه یک رهیافت چالش برانگیز به این ایده است که ما چگونه میتوانیم مفاهیم عدالت و سیاست را ایجاد و بسط دهیم.
بر این اساس کتاب بنده به طور کلی نقد آثار و آرای رالز به شمار میرود. این نقد از آنجا لازم و ضروری است که او بر تمامی حوزهها و عرصههای اندیشه سیاسی غرب تأثیر و نفوذ داشته است.
رالز به عنوان مهمترین فیلسوف سیاسی مطرح است و این مطرح بودن هنوز هم مصداق دارد. او از طرفداران لیبرالیسم است و به این سنت فکری تعلق دارد.
یکی از مسائلی مهم در لیبرالیسم وجود مناقشاتی است که در ارتباط با دین وجود دارد. رالز به این مناقشات توجهی نشان نداده است و این اختلافات مورد غفلت او قرار گرفته است.
من در مطالعاتم دریافتم که دیوئی نظریههای قوی درباره جایگاه آموزش و پرورش و شکل جدیدی لیبرالیسم که به این مناقشات دینی رسمیت میدهد دارد و در صورتی که رالز به شکل خاصی از سیاست توجه نشان میدهد.
بنا به این دلایل بود که این کتاب به نگارش درآمد و به نقد رالز پرداخته شد. نقدی که من بر رالز وارد کردم از خود آثار او استخراج شده است و بنده به خود آثار وی رجوع کردهام.
...........................
اریک توماس وبر استاد فلسفه و سیاست عمومی در دانشگاه میسیسیپی است. او مدیر اجرایی انجمن فیلسوفان امریکاست. کتاب "رالز، دیوئی و سازهانگاری" از وی در ماه میلادی جاری توسط انتشارات کانتینیوم منتشر شده است.
نظر شما