به گزارش خبرگزاری مهر، یکی از مهمترین مسائل بین الملل در سده بیستم میلادی اشغال فلسطین و تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی و بدنبال آن کشمکش های میان اعراب و اسرائیل بوده است. به رغم فروپاشی شوروی و خوشبینی های ایجاد شده پس از آن نیز هنوز این معضل بزرگ لاینحل باقی مانده و حتی تشدید نیز شده است. البته پس از فروپاشی نظام دو قطبی و تشکیل کنفرانس مادرید چنین تصوری در اذهان بینالمللی ایجاد شد که امکان برقراری صلح در خورمیانه تقویت گردیده و قرارداد سازش اسلو میان ساف و اسرائیل در سال 1993، قرارداد صلح اردن و اسرائیل در سال 1994، مذاکرات صلح اسرائیل و سوریه و سپس تداوم مذاکرات صلح میان اسرائیل و فلسطینیها تا زمان انتفاضه دوم که این مذاکرات متوقف گردید، به عنوان فرآیند مذاکرات صلح خاورمیانه مشهور گشت.
سؤال اصلی این است که آیا فرآیندی به نام روند صلح اعراب و اسرائیل وجود خارجی دارد؟ به عبارت دیگر، آیا فرایند صلح یعنی یک سلسله کنش ها و عملیات معطوف به هدفی خاص (در اینجا صلح) در خاورمیانه مشهود است؟ آیا آنچه در صحنه خاورمیانه با نام مذاکره برای صلح اتفاق افتاده و در حال اتفاق افتادن است. مذاکره برای صلح است؟
"لورا زیترین ایزنبرگ" و "نیل کاپلان"، دو نویسنده آمریکایی در کتابی تحت عنوان" گفتگوهای صلح اعراب و اسرائیل: الگوها، مشکلات و احتمالات" در این باره با مروری تاریخی بر مذاکرات اعراب و اسرائیل در سالهای پس از جنگ اول جهانی دوم تا سال 1977، به کشف الگوهای تاریخی مذاکرات پرداخته اند. به عبارت دیگر، بررسی تجربه مذاکرات میان اعراب و اسرائیلیها از سال 1918 به بعد نشان دهنده الگوهای مکرری است که چگونگی ناکامی مذاکرات را به نمایش می گذارند. این دو نویسنده بر این باورند با قرار دادن مذاکرات پس از1977 در چارچوب این الگوهای تاریخی می توان فهمید که آیا رو بسوی ناکامی دارند یا خیر.
آنها هفت موضوع را برای فهم مذاکرات گذشته و معاصر مطرح کرده اند که به شرح زیر است:
1) تجربه مذاکرات طرفین در گذشته
2) انواع هدفها و انگیزه های طرفین در ورود به مذاکرات
3) مسئله زمان که تصمیم برای ورود به مذاکرات یا کناره گیری از آن را تحت تأثیر قرار داده است.
4) موقعیت طرفین مذاکره کننده
5) تأثیر مداخله نیروهای سوم
6) شرایط پیشنهادی برای نیل به توافق
7) عوامل روانشناختی که هم بر رهبران و هم بر پیروان تأثیر میگذارد.
این دو نویسنده بر اساس نکات بالا به شش نتیجه ذیل دست یافته اند:
الف) تجربه مذاکرات گذشته نشان میدهد که نه نبود ارتباط مستقیم و نه عدم آشنایی با دشمن علت ناکامی مداوم مذاکرات نبوده است. افزون بر این، مذاکرات گذشته نشان میدهد که صرفاً افزایش ارتباط میان طرفین به افزایش احتمال توافق منجر نخواهد شد. در بسیاری از اوقات ارتباط مستقیم میان طرفین نشان داده که چقدر از یکدیگر فاصله دارند.
ب) بر اساس مذاکرات گذشته می توان درک کرد که هر دو طرف اغلب از ورود به مذاکرات هدفی غیر از امتیاز دادن و انعقاد صلح داشته اند. معمولا انگیزه اصلی از ورود به مذاکرات این بوده که با پیشدستی ابتکارهای طرف مقابل را ناکام گذارند. از دید نویسندگان این کتاب اغلب طرفین برای ظاهرسازی وارد روند مذاکرات شده اند بدین معنا که یا خواسته اند جامعه خویش و یا نیروهای سوم مانند ابرقدرتها را تحت تاثیر قرار دهند. به عبارت دیگر مذاکرات و دیپلماسی وسیله ای بوده است برای تداوم جنگ از راههای دیگر.
ج) از لحاظ تاریخی اعراب و اسرائیل زمانی که شرایط برای صلح مناسب بوده به پای میز مذاکرات نیامده اند، بلکه زمانی به مذاکره پرداخته اند که حفظ وضع موجود برای آنان در مقایسه با سازش بسیار درد آورتر و خطرناک تر بوده است. مانند دیگر طرفین دعوا، اعراب و اسرائیل در مواقعی که در موضع ضعف قرار داشته اند تمایلی به مذاکره نشان نداده اند. همچنین زمانی که در موضع قدرت نیز قرار داشته اند متمایل به اعطای امتیاز نبوده اند.
ه) اغلب نیروهای سومی وجود داشته اند که در مذاکرات اعراب و اسرائیل دخالت داشته اند (عثمانی، انگلستان، فرانسه، شوروی و آمریکا). یکی از واقعیتهای خاورمیانه در گذشته و حال حاضر این بوده که هم اعراب و هم اسرائیلیها برای دستیابی به منافع و اهدافشان رو بسوی نیروها و قدرتهای خارجی آورده اند. از دید نویسندگان تجربه تاریخی نشان میدهد که نیروی خارجی عمدتا به عنوان مانع برای رسیدن به موفقیت در مذاکرات عمل کرده است.
و) از لحاظ شرایط پیشنهادی برای نیل به توافق معمولا اسرائیلیها و اعراب به شکلی عمل کرده اند که حاضر نبوده اند از تقاضاهای خویش کوتاه بیایند. به عبارت دیگر، طرفین دعوا حاضر نبوده اند که به اولویت بندی اهداف خویش بپردازند تا از طرفین اعطای امتیاز بتوانند به نوعی توافق دست یازند. این به این دلیل بوده که یا اهداف طرفین قابل جمع نبوده اند و یا این که هدف اصلی از مذاکره نیل به صلح نبوده است.
ز) طی تاریخ مذاکرات اسرائیلیها و اعراب به خوبی قابل فهم است که طرفین به ایجاد بن بست علاقه بیشتری داشته اند تا راه حل. عوامل روانشناختی موجب شده تا طرفین برای آغاز جنگ آمادگی بیشتری داشته باشند تا صلح. به عبارت دیگر، ایستارها، تصورات، خوف ها و نمادها مانع اصلی نیل به سازش بوده اند.
نظر شما