در ادامه نشست "جهان پس از 11 سپتامبر" در خبرگزاری مهر "کیهان برزگر" درباره پیامدهای حادثه 11 سپتامبر برای ایران گفت: در این مسئله که وقایع 11 سپتامبر برای ایران فرصت بود یا تهدید باید به این موضوع اشاره کرد که "زلمای خلیل زاد" در یک سخنرانی در سال 2008 گفت: ایرانی ها باید یک چک برای ما بفرستند چون ما آنها را از دو دشمنی که در همسایگی آنها بودند نجات دادیم که یکی طالبان و دیگری صدام حسین بود.
وی افزود: بنابراین این مسئله یک هزینه جدیدی را بر ایران تحمیل کرد. پس مشاهده می شود که همچنان جنگ درعراق و افغانستان و مسائل همراه آن همچون نا امنی و مهاجرت ادامه دارد که همگی اینها هزینه حضور نظامیان بیگانه در خاورمیانه است که تنش و بحران را در منطقه افزایش داده است. در واقع اینکه برخی از غربی ها می گویند 11 سپتامبر برای ایران نفع داشته است درست نیست چون این مسئله هزینه هایی زیادی را هم به ما تحمیل کرده است.

این کارشناس مسائل سیاسی خاطر نشان کرد: اما اینکه ایران چگونه از این وضعیت جدید استفاده کرد، باید بگویم که استراتژی ایران در همکاری با آمریکا تست بسیار بزرگی برای ورود به گفتگوهای استراتژیک با واشنگتن بود. به نظر من تصمیم در آن زمان تصمیم درستی بود اما تفکر ایران در آن زمان این بود که می تواند از طریق یک بحران وارد گفتگوهای همه جانبه و استراتژیک با آمریکا در قالب یک پکیج (بسته) منطقه ای شود. در واقع در آن زمان اگر آمریکا می توانست وارد گفتگوهای جامع استراتژیک با ایران شود این مسئله به نفع ایران بود. اما به هر حال این یک آزمایش بود که به نتیجه مثبتی منجر نشد.
البته بعدها مشخص شد که استراتژی و ایدئولوژی نومحافظه کاران در این مسئله کاملا متفاوت بود ونتیجه این شد که به جای اینکه آمریکا به ایران از همکاری در جنگ با طالبان (کمک اطلاعاتی و مالی به نیروهای شمال برای سیطره بر کابل) پاداش بدهد، از ایران به عنوان محور شرارت نام برد. این محور شرارت در واقع آغازی بر یک تنش و شکاف ایدئولوژیک میان ایران و آمریکا بود که تا سالها بعد تبعات آن ادامه دارد.
برزگر افزود: به واقع بزرگترین اشتباه آمریکا این بود که درست در زمانی که شرایط برای همکاری ها و گفتگوهای استراتژیک با ایران آماده بود واشنگتن بر اساس تفکر لیدرشیپ بر جهان جهت سیاست خود را از آن نیاز به سمت ایدئولوژی تغییر داد. به اعتقاد من سیاست ایران در آن زمان درست بود اما این آزمایش نشان داد که آمریکا واقعا دارای منافع عمیقی در خاورمیانه است و اینگونه نیست که به راحتی وارد گفتگوهای راهبردی با ایران شود چون این مسئله تبعاتی را هم برای آمریکا خواهد داشت. ایران بر اساس راهبرد نومحاظه کاران به عنوان منبع اصلی تهدید معرفی شده بود و گفتگوی با ایران به معنای به رسمیت شناختن ایران بود که در استراتژی 8 ساله بوش به عنوان تهدید معرفی شده بود. این مسئله نشان داد که آمریکا نمی تواند به سادگی منافع تعریف شده خود در خاورمیانه را بر هم بزند و این تنش همچنان ادامه دارد.
این گزاره وجود دارد که ما در سیاست خارجی خود دچار یک مشکل مزمن هستیم و هنوز نتوانسته ایم میان منافع ملی و مصالح ملی یک پارادایم حاکم کنیم و هنوز تکلیف وزارت خارجه ما در این مسئله مشخص نیست و این به عقیده من مهمترین چالش در عرصه سیاست خارجی ماست. در واقع اگر این پارادایم با این تعریف صورت گیرد که منافع ملی عین مصالح ملی و بالعکس است و کنشگران بتوانند تهدیدها را تبدیل به فرصت کنند.
بر این اساس ما باید از آن فرصت استفاده می کردیم اما بر اساس دیدگاههای کلام محورانه نتوانستیم در این مسئله از فرصت پیش آمده استفاده کنیم همچنان که آمریکایی ها هم از خود اراده ای نشان ندادند. می توان گفت که در این بازی که هردو نتوانستند از فرصت استفاده کنند نتیجه هم اکنون یک بر یک مساوی است.
نظر شما