پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲۴ شهریور ۱۳۸۹، ۱۶:۱۹

نشست جهان پس از 11 سپتامبر- 2/

آمریکا 11 سپتامبر را بهانه "جنگ مقدس" قرار داد/ اوباما نئودموکرات است

آمریکا 11 سپتامبر را بهانه "جنگ مقدس" قرار داد/ اوباما نئودموکرات است

دکتر "کیهان برزگر" با بیان اینکه 11 سپتامبر فرصتی را به نومحافظه کاران داد تا خواسته های خود را عملی کنند تاکید کرد: با این حال آنها نتوانستند این مسئله را درست مدیریت کنند و نتیجه آن کنار رفتنشان از قدرت و روی کار آمدن "باراک اوباما"ی نئو دموکرات بود.

در ادامه نشست "جهان پس از 11 سپتامبر" در خبرگزاری مهر، دکتر "کیهان برزگر" درباره نقش نومحافظه کاران در شکل گیری حملات 11 سپتامبر و پیامدهای ناشی از آن گفت: در اینکه به هر حال 11 سپتامبر فرصتی را به نومحافظه کاران داد تا خواسته های خود را عملی کنند شکی نیست، زیرا این اتفاق بهانه خوبی برای عملیاتی کردن سیاستهای این گروه از سیاستمداران آمریکایی در جامعه و سیاست این کشور فراهم کرد. اندیشه های نومحافظه کاری بخشی از اندیشه محافظه کاری آمریکا است که از دهه 1940 و 1950 نیز وجود داشت و این گرایش و رویکرد همچنان به طور بالقوه در این کشور هست. این روزها نیز مشاهده می شود که در سالگرد حملات 11 سپتامبر کشیش آمریکایی و بحث آتش زدن قرآن در اعتراض به این حملات مطرح شده که به همان تفکرات محافظه کارانه در آمریکا باز می گردد.

دستاورد سیاست خارجی آمریکا تبیین سیاست جنگ پیشدستانه بود. یعنی آمریکا به خودش اجازه داد بدون توجه به قوانین سازمان ملل و بدون پذیرفتن اجبارهای جهانی و طی کردن روندهای لازم برای از بین بردن یک تهدید جهانی و جنگی مقدس وارد افغانستان شده و القاعده را سرکوب کند.
کیهان برزگر
این کارشناس مسائل بین الملل در ادامه یادآور شد : شرایط جامعه آمریکا و گرایشهای موجود در آن دست به دست هم داد و چرخش اوضاع به گونه ای شد که شخصی مانند "جرج بوش" بر سر کار آمد، اما تا زمان حملات 11 سپتامبراین اندیشه ها فرصت بروز پیدا نکرد. از این رو می توان از این حملات به عنوان نقطه عطفی برای عملی شدن و به نمایش درآمدن اندیشه های نومحافظه کاری در سیاست داخلی و خارجی آمریکا یاد کرد. در زمینه سیاست خارجی این حادثه موجب به راه افتادن دو جنگ مهم در خاورمیانه شد. اعتقاد من این است که القاعده آنقدر کم هوش نیست که نتواند چنین عملیاتی را انجام دهد، اکنون با گذشت 9 سال از این حادثه همچنان القاعده به مبارزه با آمریکا ادامه می دهد و معلوم نیست با این همه سیستمهای پیشرفته امنیتی و ماهواره ای سران آن کجا هستند. منظور من این است که چنین عملیاتی چندان هم پیچیده نبوده و ما نباید آن را آنقدر پیچیده کنیم. به هر حال گروهی آمدند و این حمله را انجام دادند، مسئله اصلی ماجراهای بعد از این حمله است که موضوع بحث ما در اینجا است.
 
کارشناس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه خاطرنشان کرد: اندیشه های نومحافظه کاری با حادثه 11 سپتامبر فضا پیدا کردند که خود را در سیاست داخلی و خارجی آمریکا بروز دهند، در صحنه سیاست خارجی دو جنگ اتفاق افتاد و توجیه آمریکا برای رهبری آنها جنگی مقدس بود، آتش این جنگ مقدس با عنوان جنگ با تروریسم القاعده روشن شد یعنی ما چنین مفهوم سازی را پیش از 11 سپتامبر نداشتیم. هر چند مبارزه با تروریسم وجود داشت، اما این مبارزه امری مقدس به شمار نمی رفت، اما آمریکاییها مبارزه با تروریسم را به امنیت جهانی متصل کردند با این استدلال که القاعده امنیت جهانی را تهدید می کند. البته اینجا حالت خوشبینانه و بدبینانه هست. آمریکاییها از القاعده به عنوان خطری برای جهان نام می برند، اما واقعیت این است که آنها خطری برای آمریکا و غرب هستند و این کشورها کسانی اند که سالها در کشورهای اسلامی بوده اند و از دیدگاه القاعده، آنها مسئول ظلم به مسلمانان هستند. در چنین حالتی آمریکا امنیت خود را به امنیت جهانی گره زد و با این کار کشورهای دیگر مانند ایران را نیز وارد ماجرا کرد و فشارهای شدیدی را در سازمانهای بین المللی به وجود آورد که بر اساس آن همه کشورها باید در جهت حفظ این امنیت جهانی کمک کنند.
 
 
دکتر برزگر در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت : این مسئله بسیار جدید بود، نکته این بود که آمریکا خیلی با موفقیت توانست امنیت خود را به امنیت جهانی مربوط کرده و فشارهای خود را به کشورهای جهان وارد کند که در راستای حفظ امنیت این کشور کار کنند. این مهمترین دستاورد سیاست خارجی نومحافظه کاران بود و خیلی خوب توانستند این کار را انجام دهند. از درون این سیاست دو تا سه استراتژی بیرون آمد. به هر حال جنگ افغانستان مشروعیت داشت خیلی ها آمدند و از آمریکا حمایت کردند و همچنان هم حضور آنان در افغانستان مشروعیت دارد. بر خلاف عراق که حضور خارجیها نامشروع بود و بسیاری از کشورهای اروپایی از آن حمایت نکردند. بنابراین دستاورد سیاست خارجی آمریکا تبیین سیاست جنگ پیشدستانه بود. یعنی آمریکا به خودش اجازه داد بدون توجه به قوانین سازمان ملل متحد و بدون پذیرفتن اجبارهای جهانی و طی کردن روندهای لازم برای از بین بردن یک تهدید جهانی و جنگی مقدس وارد افغانستان شده و القاعده را سرکوب کند. بعدها این جنگ پیشدستانه در عراق هم به کار گرفته شد، آنجا هم این بار با این توجیه که صدام تسلیحات شیمیایی دارد، این تسلیحات را در اختیار القاعده قرار می دهد و از این طریق امنیت جهانی به خطر می افتد، با این مجوز وارد جنگ شد.
 
وی به اندیشه های یکجانبه گرایانه آمریکا به عنوان بخش دیگری از اندیشه محافظه کاران و به ویژه دیدگاه نومحافظه کاران (نئوکانها) اشاره کرده و خاطرنشان کرد: آمریکا گفت من برای انجام یک جنگ مقدس نیازی به همکاری سایر کشورها و مجوز شورای امنیت ندارم من کار خودم را انجام می دهم، من رهبر جهان هستم و جهان نیز در خطر است. به همین دلیل وظیفه مقدسم من این است که به جنگ عوامل تهدید بروم و آنها را سرکوب کنم.
 
این استاد دانشگاه در ادامه گفت : نکته جالب دیگری که روی داد این بود که آمریکاییها برای این جنگ مقدس وقتی متوجه شدند که مشروعیت جنگ توسط خود آنها زیر سئوال می رود یک اهرم دیگر را وارد کردند و آن پیشبرد دموکراسی بود. یعنی آمریکا گفت که امنیت جهانی توسط القاعده تهدید می شود و القاعده زمانی می تواند این کار را انجام دهد که دموکراسی در منطقه وجود ندارد یعنی با ظرافت مسئله نبود دموکراسی را به امنیت آمریکا و امنیت جهان وصل کرد. از این طریق آمریکا توانست مسئله سومی را در حوزه سیاست خارجی خودش عملیاتی کرد. به اعتقاد من مهمترین نتیجه 11 سپتامبر برای نومحافظه کاران نوعی تضاد بین رهبری آمریکا و نوع سرکوب و خشونتی است که این کشور برای دستیابی به اهدافش به کار برد. این مسئله چالش اصلی نومحافظه کاران است که اوباما در حال تلاش برای پرکردن این فاصله با سیاستهای ترمیمی است، در حالیکه اندیشه های ضدآمریکایی در حال گسترش در منطقه است. در حقیقت سیاستهای نومحافظه کاران شکاف بین غرب و اسلام را روز به روز بیشتر کرده است. از این روست که اوباما در راستای نزدیکی مسلمانان و غرب می کوشد، اما درجه تنش آنقدر زیاد است که اینها هنوز نتوانسته اند آن را کاهش دهند. 11 سپتامبر جرقه ای بود که سبب این اتفاق شد، اما سیاستهای نومحافظه کاران عملا آن را توسعه داد و این حادثه را به یک شکاف عمده بین اسلام و غرب تبدیل کرد.
 
در ادامه این بحث نیز دکتر مطهرنیا این موضوع را که در پشت حوادث 11 سپتامبر برنامه ریزانی بوده اند که خواهان اداره جهان بوده اند و وقایع را کاملا برنامه ریزی شده و با هدف پیش برده اند، رد کرده و گفت : اینکه مثلا کسانی در آمریکا می نشینند و تمام امور جهان را برنامه ریزی می کنند موضوعی است که ناشی از دیدگاه توطئه محورانه سرچشمه می گیرد. اگر ما بپذیریم که مثلا آمریکاییها سریال 24 را می سازند و پس از آن اوباما رئیس جمهور می شود و یا اینکه اکنون فلش فوروارد را می سازند و در سالهای آینده باید منتظر یک وقفه در مدیریت جهان باشیم تا کسانی بیایند و دوباره تجدید مدیریت کنند، باید به شایسته سالاری در آمریکا معتقد باشیم. من در این حد نمی خواهم آمریکا را بالا ببرم، اما در یک حد منطقی می پذیرم که در آمریکا کانونهایی وجود دارد که آینده پژوهی می کنند، آینده نگری می کنند و بر اساس آن جهان را مدیریت می کنند. تئوری زمان در ایالات متحده امریکا به نظر من مهمترین تئوری است. من اخیرا مقاله ای با عنوان تئوری زمان و چیستی آینده پژوهی که در حال چاپ است و به همین موضوع می پردازد.
 
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد قم افزود: در آینده آمریکا آینده های ممکن و محتمل حاکم نیست، بلکه آینده های مطلوب حاکم است. نمونه این مسئله در پیش بینی بحران اقتصادی سالها پیشتر در آمریکا است. در سال 1995 موسسه رند که وابسته به نیروی هوایی آمریکا و یکی از پژوهشکده های بنیادین در آینده پژوهی است پروژه ای را عرضه می کند با عنوان "آمریکای 2025" و در آمریکایی سال 2025 آن پروژه آمده است که آمریکا در اواخر دهه نخست قرن 21 میلادی دچار یک بحران اقتصادی شده و تا سال 2020 هم با آن دست به گریبان است. بر این اساس اگر آمریکا به خوبی این را مدیریت کنند بعد از سال 2015 اقتصاد آمریکا کم کم از این بحران خارج خواهد شد و مانند بحرانهای دهه 1930 و 1970 اقتصاد آمریکا قویتر شده و خواهد توانست اقتصادهای دیگر نظیر چین را محدود کند یعنی از این بحران به عنوان یک فرصت در سال 1995 دیده شده است. از سوی دیگر اگر به عقب بازگردیم در سال 1990 که تئوری نبرد تمدنها مطرح شد و سال 1993هم هانتینگتون آمد در واقع آن را رسانه ای کرد و به نام او تمام شد. وی به نقل از انگسترون قهرمان خیالی داستانهای آمریکایی می گوید بدون شوروی آمریکایی بودن چه معنایی دارد. شوروی فروپاشیده است.
 
این کارشناس روابط بین الملل در ادامه اظهار داشت : آمریکاییها می دانستند که در آینده کشوری وجود نخواهد داشت که بتواند در مقابل آنها به عنوان قدرت استراتژیک سربرآورد و از طرف دیگر به دنبال کمرنگ شدن مرزها بعنوان داده هایی قوی برای برنامه ریزان استراتژی بودند. آمریکا باید از حالت ملتها و دولتها خارج شده و به حالت فرهنگ ها و تمدنها می رفتند. تئوری برخورد تمدنها و فرهنگها نیز در این قالب و بافت متن از نظر معرفتی ایجاد شد و لذا نیاز به یک واقعه و یا به تعبیر بهتر ضدواقعه داشت که این را عملیاتی کند. من نمی گویم آمریکاییها 11 سپتامبر را خودشان درست کردند (با توجه به تئوری توطئه) ولی نمی گویم که آنها در مورد وقوع این رویداد المانها و نشانه های مخاطره آمیز هم دریافت نکردند چرا آنها دریافت کردند ولی اجازه وقوع آن را دادند چون به آن نیاز داشتند. از طرف دیگر با تئوری تألم نیز برخورد نمی کنم چون معتقدم چنین نگاهی همه چیز را سپید و سیاه می نمایاند. بنا براین دیدگاه من به این موضوع با تئوری توسعه و ترتب است. از این جهت می گویم تئوری ترتب برای اینکه عملکرد آمریکا در باب کشورهای جهان سوم نفرت را در بین کشورهای خاورمیانه و حتی در اروپا نسبت به این کشور افزایش داده و امروز یکی از نقطه های گره این کشور همین رژیم صهیونیستی و مسائلی است که امروز گریبانگیرش است. نومحافظه کاران آمدند و در این بافت موقعیت قرار بود به خوبی مدیریت کنند، اما رفتند روی نگرش لوگوسنتریکال (کلام محورانه) با این شعار که "یا با ما باشید یا بر ما".
 
وی افزود: جنگ افغانستان یک اراده جهانی را علیه تروریسم ایجاد کرد. همانطور که از سال 1995 به بعد "جرج تنت" رئیس وقت سازمان سیا در تمام گزارشهای خود چه به کنگره و چه به رئیس جمهوری آمریکا دیگر از اتحاد جماهیر شوروی یا بنیادگرایی اسلامی به عنوان رقیب ایالات متحده نام نمی برد، بلکه از تروریسم نام می برد، چون تروریسم یک دانش واژه بسیار سیال و در واقع با مصادیق گوناگون بود که بنیادگرایی را هم زیر چتر خودش می گرفت. لذا در این چارچوب بهترین دانش واژه ای که می توانست کمک کند تروریسم بود. در سال 1997 سناتور "رد براون" و "گری هارد" سناتورهای ایالات نیوهمپشایر و کلرادو مامور شدند که "سند امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم" را بنویسند، این سند بر اساس مطالعات حدود هزار کارشناس زبده بین المللی در همین موسسه رند بود که از سال 1995 در یکی از پایگاههای نیروی هوایی مشغول به پژوهش در باره آینده آمریکا و جهان بودند.
 
 
این کارشناس در ادامه گفت : آنها چهار تئوری را ارائه کردند که دو تئوری از آن تئوری دنیای پر دردسر گالیور بود. به آمریکا گفتند تو گالیو قدرتمند و بزرگ هستی و یک کاپیتان لیچی هست که با تو رقابت دارد و نقشه گنج را می خواهد. نقشه گنج کجا بود، در خاورمیانه و آن انرژی بود. آمریکا باید تسلطش را بر منابع انرژی و نفت حاکم می کرد و گرنه باخته بود یعنی همانطور که برژینسکی در کتاب "خارج از کنترل" در سال 1993 گفت "ماهی به دمش رسیده بود". دیگری دنیای زایباتسو بود. این شخصیت نماد شرکتهای سهامی ژاپنی ها است و معنی آن این بود که اگر چه ژاپن در نزدیکی آمریکا نیست اما توانسته سرمایه های خود را به آمریکا آورده و نیمی از سرمایه گذاریهای این کشور را از آن خود کند. دنیای نبردهای رایانه ای بود و دنیای کینگ "هان" هم بود. می گفتند چین سده آمریکایی به هزاره آسیایی خواهد پیوست. لذا از این جهت آنها هشیار بودند می دانستند که اگر نتوانند آینده جهان را کنترل کنند از زاویه دید آنها خارج خواهد شد. در اینکه در دهه 1990 در آمریکا بنیادهای متفاوتی مانند بنیاد مطالعات خاورمیانه، بنیاد واشنگتن، شورای روابط خارجی آمریکا، موسسه رند و دیگران به این رسیده بودند که باید یک حرکت جدیدی برای مدیریت جهان در زمان آینده انجام بپذیرد شکی نیست، ولی اینکه بگوییم به همین دلیل 11 سپتامبر توطئه است، من می گویم نه!
 
بله در سال 1997 گری هارد و براون شروع کردند به نوشتن این سند و در سال 2000 تمام شد. این سند در جای جای آمریکا ترجمه شده و در ایران نیز منتشر شده است. اگر آن را بخوانید در می یابید که بر اساس آن خاورمیانه محلی کلیدی است و اگر آمریکا به آن تسلط پیدا نکند آینده جهان را از دست خواهد داد.
 
وی با اشاره به اهمیت این مسئله تاکید کرد: ولی آمریکاییها بر مبنای تئوری توسعه عمل می کنند آنها آدمهایی هستند که فرصتها را غنیمت می شمارند و برای آینده زمان برنامه ریزی می کنند به همین دلیل کالجهای عملی شان با وجود این که الان این کشور در وضعیت بدتری نسبت به گذشته قرار دارد هنوز احترام و جایگاه در بین مردم دارند. امروز هانتینگتونی که فوت کرده هنوز هم ارزش خاص خودش را در بین آمریکاییها دارد و از رئیس جمهوری آمریکا اهمیت بیشتری دارد. آنها رفتنی هستند ولی اندیشمندان آنها ماندنی اند. لذا آمریکاییها بدنبال توسعه قدرت خود هستند. با این حال در چارچوب اینکه ریزقدرتها در برابر ابرقدرتها صف آرایی کنند من هم معتقدم که القاعده می تواند این برنامه ریزی را انجام دهد. این حمله یک نوآوری در اقدام بود، من این را می پذیرم البته یک خلاقیت برای استفاده از هواپیما هم بود. قبلا هم هواپیماربایی می شد ولی خود هواپیما ابزار ترور نمی شد. این حالت وضعیت جنگهای سایبر را پیش آورد که عمل کننده با ابزار رابطه همانی و یکی شدن پیدا می کند. این نشان می دهد که حملات 11 سپتامبر نه تنها نقطه عطفی در مسائل سیاسی و بین المللی نظیر بهره برداری محافظه کاران شده و هشتمین دکترین امنیتی آمریکا با عنوان"اقدام پیشدستانه" از سال 2001 کلید خورد. در کنار این و به موازات آن دیپلماسی عمومی هم مطرح شد. طرح این مسئله مربوط به اواخر دهه 1990 است ولی نومحافظه کاران آدمهایی نبودند که این را به موازات دیگر اقدامات خود پیش برند، لذا این خلا که پیش آمد در سال 2006 موسسه مطالعات استراتژیک و سیاست خارجی آمریکا (CISI) به رهبری "جان جی هامر"، "جوزف نای" و "آرمیتاژ" را مامور کرد تا سند هوشمندتر آمریکایی را بنویسند که محصول آن در سال 2007 زمینه پرور روی کار آمدن "باراک اوباما" در ایالات متحده شد.
 
دکتر مطهرنیا افرود: به همین دلیل می بینیم که اوباما با سخنرانی ها و اقدامات خود سعی می کند به جای ایجاد وحشت و ترس در بین مردم خوشبینی را عرضه کند یعنی در واقع وی می کوشد فقدان عملکرد صحیح نومحافظه کاران را به منطقه صفر برساند. یعنی نومحافظه کاران نتوانستند به درستی ضدواقعه 11 سپتامبر را به نفع آمریکا مدیریت کنند. فلذا به همین دلیل جمهوریخواهان شکست خورده و نومحافظه کاران جای خود را به نودموکراتی به نام اوباما دادند. و امروز وی با توجه به بحرانهایی مانند بحران اقتصادی و دیگر مسائلی که گریبان آمریکا را گرفته هنوز نتوانسته است وضعیت سیاست خارجی آمریکا را به منطقه صفر برساند یعنی بدهی های گذشته خودش به جهان را صاف کند و سپس بر اساس اراده جدیدی که از قدرت هوشمندتر آمریکایی برمی خیزد به مدیریت جهان بپردازد. تا زمانیکه این امر صورت نپذیرد اوباما با مشکل روبرو خواهد بود. به همین دلیل است که وی می گوید من به گوانتانامو بپردازم، به پرونده هسته ای بپردازم و غیره. نکته دیگر این که آمریکاییها بدنبال تحکم تسلط خود بر خاورمیانه هستند از این روست که شاهد پافشاری بیشتر آنان در مسئله سازش خاورمیانه ایم و اینکه در تشکیل دولتی فلسطینی جدیتر به نظر می رسند.
 
وی تاکید کرد: آنها می خواهند بحرانها را از این طریق به افغانستان و پاکستان انتقال دهند. آمریکاییها رقیب اصلی خودشان در جهان آینده را چین می دانند و برای کنترل چین بالاجبار باید یک دیوار آهنین مدرن ایجاد کنند نه به ترتیبی که آیزنهاور دور شوروی چیده بود، آنها باید این دیوار را در اطراف چین بچینند و استوانه این دیوار افغانستان و پاکستان است. آمریکا به همین دلیل در دهه گذشته به هند نزدیک شده و از طرف دیگر در این راستا باید مسئله ایران حل شود چون پشت این استوانه باید پایگاه اصلی آمریکا حفظ شود تا بحران دوباره از این سوی استوانه به آنسوی آن شیفت (انتقال) پیدا نکند. لذا این است که حاضر به کنار آمدن با ایران است چون ایران سوخته را آمریکاییها به نفع خودشان نمی دانند، ایران قدرتی است که باید در کنار آمریکا قرار گیرد تا تسلط آمریکا بر جهان کامل شود. به این معنی ایران پل گذار آمریکا از خاورمیانه به خاوردور به رهبری چین است و اینجاست که جایگاه ایران نیز در این معادله مشخص می شود. لذا از همین جهت از 11 سپتامبر بعنوان نقطه عطفی در سیاست جهان و روابط بین الملل یاد می کنیم. آمریکا در حال حاضر به رهبری اوباما دکترین نهم امنیتی خود را با عنوان "توسعه دمکراسی هدایت شده آمریکایی" پیش می برد.
 
ادامه دارد...
کد خبر 1151548

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha