هزار واژه و كلام، اما باز در به تصوير كشيدن هشت سال دفاعي كه هم مقدس بود و هم حماسه، در ميماني. امروز اين جا باز بوي خاك و باروت ميدهد. چه سخت است روايت خرمشهر ، شلمچه، فاو، مجنون و … كاش ميشد در سجدهگاه ملائك، كفشهايمان را در آوريم و پا برهنه به استقبال خاطرات هشت سال دفاع مقدس برويم كه قطعاً ترسيم آن سالهاي شكوه و حماسه، در چند روز نميگنجد و شايد بهتر بود بار ديگر و هر از گاهي نواي آژير قرمز را ميشنيديم تا باور كنيم و بخاطر بياوريم كه امنيت، آرامش، اقتدار و تماميت ارضي امروز، رهاورد حماسههايي است كه در هشت سال دفاع مقدس خلق شد.
هرساله در سالروز وقايع مهم دوران دفاع مقدس مانند هفته دفاع مقدس ، سالروز سقوط خرمشهر ، سالروز آزادي خرمشهر ، هفته بسيج و . . . نمايشگاههايي در سطح كشور برگزار ميشود . اما براستي ما چقدر در انتقال اين فرهنگ غني ، پربار و سراسر حماسه به نسل امروز و فردا موفق بوده ايم . براي يك بررسي سطحي و گذرا به يكي از اين نمايشگاهها رفتهايم .به ميان جمعيتي كه حاضر شده اند لحظاتي از وقت خود را به بازديد آثار دوران حماسه هشت ساله اختصاص دهند .
اين جا ماوايي است كه ياد ياران را در دل ما زنده ميكند و ما انتظار حضور چنين جمعيتي را نداشتيم. كودكاني كه دست در دست بزرگترها از غرفههاي نمايشگاه ميگذرند و با ديدن ادوات جنگي، دچار هراس و حيرت ميشوند و برخي از آنان سرشار از شيطنت كودكانه، سوار بر اين ادوات، هدفي فرضي را دنبال كرده و به سمت آن نشانه ميروند.
از ميان حاضران نگاهمان به چشماني ميافتد كه با ديدن آب و بلم، خمپاره و سنگر، شرجي ميشوند و بي آن كه گذر زمان را حس كنند مات و مبهوت، نقطهاي را دنبال ميكنند كه ميدانيم رد آن به سالهاي حضورشان در جبهه و جنگ منتهي ميشود. كمي آن طرفتر، دستهاي از جوانان تنومند و سرو قامت، در حالي كه چشم بر تصاوير زين الدينها، صادقيها و ديگر شهدا دوختهاند، آرام راه رفتن را پيش ميگيرند. گاه نگاهها چنان شتابزده ميشود كه رنگ بي اعتنايي به خود ميگيرد. نميخواهيم باور كنيم كه حتي در اداي كمترين ديني كه بر دوش ما بوده، ماندهايم. پس با حسي كه ديگر امانمان را بريده، به سراغ برخي از حاضران ميرويم.
زن و شوهري در كنار ادوات جنگي ايستادهاند؛ از آنها سوال ميكنيم كه چند در صد از صحبتهاي شما در خانه به دفاع مقدس مربوط ميشود؟ اگر چه ميگويند: 90 درصد! اما همانگونه كه پيشبيني ميكرديم نه نامي از عملياتها ميدانند و نه هيچ يك ار سرداران جنگ را ميشناسند؛ حتي به ياد ندارند آخرين مطلبي كه در مورد جنگ خواندهاند چه زماني بوده است!
جوان ديگري كه شغلش نانوايي است در پاسخ به سؤالات ما با همكاري همسرش نام، عملياتهاي والفجر و كربلاي پنج را عنوان ميكند و از شهداي جنگ زينالدين را ميشناسد. دانستههاي اين زن و شوهر از هشت سال حماسه و خون، فقط همين چند عنوان است. آنها حتي كلمهاي را در مورد جنگ نخواندهاند؛ اگر چه معتقدند كه كسب اطلاعات در خصوص جنگ ايران و عراق ضروري است، اما مشغله كاري را بهترين دليل براي اين كوتاهي ذكر ميكنند. جذابترين بخش نمايشگاه براي اين زن و شوهر ادوات جنگي است.
زينب، دانشآموز سال اول راهنمايي است. او اگر چه ميداند زينب چه كسي بوده و در كربلا بر او چه گذشته است، اما از نقش زنان در هشت سال دفاع مقدس هيچ نميداند! پدرش 40 ماه در جبهه بوده است. اما او از نام شهداي جنگ فقط نام شهيد «حسين قرباني» را كه دقايقي پيش در يكي از غرفههاي نمايشگاه ديده است به خاطر دارد. از او در مورد شهيد زين الدين ميپرسم؛ با اندكي مكث ميگويد: زين الدين هم يك آدمي بوده، يك شهيدي… به طور يقين، او نه ميداند و نه ميتواند تصور كند كه فرماندهي يك لشگر در 23 سالگي يعني چه. پدر زينب به اقتضاي شغلش هميشه در كنار بچههاي جبهه و جنگ است، اما او هيچ گاه از فلسفه جنگ و دليل حضور 40 ماههاش در جبهه، براي خانواده سخن نگفته است. البته اين پدر منصفانه ميپذيرد كه در انتقال فرهنگ جبهه به فرزندش كوتاهي كرده است؛ اما عموم مسؤولان را نيز در اين رابطه مقصر ميداند. وي ميگويد: اگر امروز تصوير زينالدين را به مدارس ببرند، دانشآموزان به ندرت او را ميشناسند؛ حال آن كه بسياري از بازيكنان باشگاههاي دنيا را ميشناسند. اين بازمانده از قافلة ايثارگران هشت سال دفاع مقدس تأكيد ميكند كه خانوادهها نبايد از خود رفع مسؤوليت كنند و ميبايست فلسفه و فرهنگ جنگ سينه به سينه منتقل شود. شايد نداشتن اطلاعات جزئي در مورد جنگ، اشكال مهمي براي زنان و دختران جوان نباشد، اما اين كه زناني كه ديروز شوهرانشان را به حضور در جنگ تشويق ميكردند، امروز در اين كار ترديد كنند، جاي سؤال است.
با مردي كه همراه با همسر و دو دخترش در نمايشگاه حضور دارند وارد گفتوگو ميشويم. پدر در خانه از جنگ هيچ نگفته است؛ حتي از 6 ماه حضورش در جبهه. و مادر كه به گفته خودش طاقت ديدن صحنههاي جنگي فيلمها را ندارد، ميگويد: در اوايل زندگي مشتركمان كه شوهرم قصد رفتن به جبهه را داشت او را در اين راه بسيار تشويق ميكردم و بسيار راغب بودم در كنار ديگر خواهران در جبهه حضور يابم، اما امروز اگر جنگي رخ دهد، هرگز به همسرم اجازه حضور نخواهم داد. او دليلش را براي اين كار، ترديد در حقانيت جنگ ذكر ميكند. زهرا فرزند 12 ساله اين خانواده ميگويد: به نظر من دانستن در مورد جنگ اهميتي ندارد.
در نمايشگاه فرصت مييابيم تا با يك معلم و خانوادهاش گفتوگو كنيم ميخواهيم بدانيم كه او تا چه حد از جنگ و ارزشهاي آن براي خانوادهاش سخن گفته است. فهيمه، دختر 8 ساله اين خانواده تنها نام شهيد فهميده را ميداند؛ بدون آن كه داستان حماسهاش را شنيده باشد. نفيسه دختري كه دقيقاً در سال پاياني جنگ به دنيا آمده است، حتي حاضر نيست داستاني راجع به دفاع مقدس بخواند! اگرچه پدرش به تازگي كتابي را در مورد اثرات مثبت جنگ خوانده است، اما هرگز در اين رابطه با فرزندانش صحبت نكرده است. او معتقد است دانستن و گفتن از جنگ تا حدي كه افراد را براي دفاع آماده نگه دارد لازم است، اما نه آن قدر كه افراد را به آدمكهاي جنگي تبديل كند!
نظري، يكي ديگر از شهروندان است كه به همراه دخترش در نمايشگاه حضور يافته است. وي بر خلاف بسياري از بازديدكنندگان، علاقهاي به ماكتهاي عمليات و يا ادوات جنگي ندارد. او بيشتر وقتش را در نمايشگاه به بررسي و پيگري كارهاي مطالعاتي پس از جنگ ميپردازد. نظري ميگويد: پرداختن به خاطرات جنگ و حال و هواي آن روزها در جاي خود خوب است، اما به نظر ميرسد در اين شرايط، ما بيشتر نيازمند تحليل و تفسير جنگ هستيم. زهره، كه محصل مقطع پيش دانشگاهي است در ادامه صحبتهاي پدرش اضافه ميكند: از پدرم در مورد جنگ چيزهاي زيادي شنيدهام، اما فكر ميكنم كه او در مورد علل و ريشههاي جنگ، خيلي چيزها را نگفته است. وي تأكيد ميكند: با حضور امام(ره) و بسياري از بزرگان 8 سال نبرد، جنگ و درگيري نميتواند ناحق باشد، اما اين تنها دليل نميشود كه من ندانم چرا پدرم و امثال او، ساعتها و روزها عمرشان را براي جنگ گذاشتند. از او در مورد ميزان اطلاعات همكلاسيهايش از دفاع مقدس سؤال ميكنيم؛ در پاسخ ميگويد: من كه از جنگ خيلي نميدانم، با اين وجود فكر ميكنم در مقايسه با همكلاسيهايم خيلي ميدانم!
زن و مرد ديگري كه به اتفاق دختر 7 ساله خود به اين مكان آمدهاند، حضور در چنين فضايي را امري لازم و ضروري ميدانند. سعيده، دختر اين خانواده كه سال پيش نيز حضور در نمايشگاه را تجربه كرده است در غرفه نقاشي در حال ترسيم چهره يك بسيجي ميباشد. پدر سعيده كه خود نيز بسيجي و برادر شهيد ميباشد با اظهار تأسف از اين كه نسل امروز، ارتباط نزديكي با جبهه و جنگ ندارند ميگويد: بايد كار فرهنگي صورت گيرد و دوران جنگ و دفاع مقدس، در قالب فيلمها يا سريال به نمايش درآيد تا فرزندان ما بيشتر با آن حال و هوا آشنا شوند و بفهمند كه با چه انگيزهاي جنگ كرديم و چه هدفي را دنبال ميكرديم.
مادري كه به اتفاق دخترش فاطمه، مشغول تماشاي تصاوير شهيدههاي دفاع مقدس ميباشد و چندي پيش نيز براي ديدن مناطق جنگي به جنوب رفته است، در بيان ضرورت حضور در چنين اماكني ميگويد: پرداختن به كساني كه همه چيز خود را نثار كردند تا دين و اعتقاد ما حفظ شود، توقع زيادي نيست؛ كساني كه با اهداي خون خود، نظامي را مبتني بر امنيت و آزادي براي ما برقرار كردند و ما همواره مديون حماسههاي بزرگشان هستيم. وي يادآور ميشود: من با آوردن فاطمه، قصد دارم تا او را با گذشته خود آشنا كنم تا آينده بهتري داشته باشد و هيچگاه جنگ تحميلي و دفاع مقدس را فراموش نكند.
هر چند گذشتن از حس و حالي كه با ديدن نماهايي هر چند محدود از هشت سال دفاع مقدس به ما دست داده، سخت و غير ممكن به نظر ميرسد؛ اما تاريكي هوا، ديگر مجالي براي ماندن نميگذارد؛ پس راه خروجي را در پيش ميگيريم، اما قدمهايمان براي رفتن سست و چشمانمان در مواجهه با تصاوير شهدا از فرط شرمندگي به زمين خيره ميشود. زميني كه تا ديروز با خون همين حماسهآفرينان رنگين شده بود و امروز سنگيني گامهايي را به دوش ميكشد كه در هياهوي زندگي، ارزشها و هويت سرزمينشان را گم كردهاند. شايد نيمي از اين تقصير، متوجه مسؤولان و دستاندركاران است كه ميتوانستند براي احياي اين ارزشها، سنگ تمام بگذارند، اما باز اهمال و سستي آنها باعث عدم تحقق اين ضرورت اجتنابناپذير شده است و حاصل آن، شكافي است ميان نسل ديروز، امروز و فردا.
نظر شما