۱۵ مهر ۱۳۸۹، ۹:۱۷

مجتهدی:

هگل فلسفه را عین تاریخ می‌داند

هگل فلسفه را عین تاریخ می‌داند

رئیس گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با اشاره به اینکه تاریخ منطق حاکم به عالم را نمایان می‌کند گفت: نزد هگل تاریخ به یک معنا همان هستی‌شناسی است و در نتیجه در اندیشه این فیلسوف فلسفه تاریخ و تاریخ فلسفه با هم یکی می‌شوند.

به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشست‌های پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نشست "هگل و فلسفه تاریخ" با سخنرانی دکتر کریم مجتهدی رئیس گروه غرب‌شناسی این پژوهشگاه در روز چهارشنبه 14 مهر 1389 در محل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
 
دکتر مجتهدی در آغاز سخنان خود با اشاره به اینکه تا کنون تفسیرهای بسیاری از اندیشه‌های هگل صورت گرفته است گفت: متاسفانه اینکه هگل فیلسوفی دانشگاهی است به آسانی فراموش می‌شود. این فیلسوف ضمن تدریس و تحلیل مطالب خودش نیز تغییرات بسیاری داشته است. آنچه از هگل می‌توان آموخت این است که تفکر می‌تواند موثر باشد. آگاهی به این امر به این معناست که شما پا به عرصه فلسفه گذشته‌اید.
 
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: من به جنبه معلمی هگل علاقه بسیاری دارم و نه به نگاه سیاسی و اندیشه او. من فکر می‌کنم برداشت سیاسی درباره اندیشه هگل در واقع سوء استفاده از اندیشه اوست.
 
وی ادامه داد: نزدیک کردن فلسفه با تاریخ کمی مشکل است. فلسفه حب حکمت و جویندگی دانش است و خودش را مقید به زمان نمی‌کند. در حالی که تاریخ روایت گذشته است و مورخ راوی رخدادهای گذشته چه درگذشته دور و چه در گذشته نزدیک است.
 
مجتهدی با اشاره به تمایز و تفاوتی که میان فلسفه و تاریخ در یونان باستان و عصر جدید وجود داشته است سخنانش را پی گرفت و گفت: علوم جدید و فیلسوفانی چون فرانسیس بیکن و دکارت کوشیده‌اند به روشی کلی برای فهم عامل دست یابند. اما باید توجه داشت که نمی‌توان با این نگاه تاریخ را فهمید. ریاضیات به ما برای فهمیدن حوادث، تاریخی ارایه نمی‌کند.
 
وی خاطرنشان کرد: در ادیان از مبداء و معاد سخن گفته می‌شود و در آ‌نها سرنوشت انسان مشخص می‌شود. این نوعی فلسفه تاریخ است که با رخدادهای پی در پی تاریخی که ما در جهان با آنها مواجهیم کاری ندارد. ادیان از ابتدا و انتها سخن می گویند و بنابراین نمی‌توان آنها را به معنای واقعی کلمه فلسفه تاریخ دانست.
 
رئیس گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: در قرن 18 این نظر طرح شد که اندیشه دکارت نمی‌تواند به ما در درک تاریخ کمکی کند. منتسکیو ادعا که می‌کند تاریخ مجموعه‌ای از حوادث غیرقابل انتظار نیست بلکه تاریخ قوانین خاص خود را دارد. یعنی درست است که واقعی تکرار نمی‌شوند اما تاریخ و پدیدارهای تاریخی به نوعی تکرار می‌شوند هرچند ابن‌خلدون بسیار زودتر از مونتسکیو به این نکته اشاره کرده است و تاریخ را تابعی از جغرافیا می‌داند.
 
وی در ادامه با مروری کوتاه بر زندگی و آثار هگل تصریح کرد: نزد هگل فلسفه عین تاریخ است و تاریخ عین فلسفه است یعنی فلسفه هگل به یک معنا فلسفه تاریخ است. در این جا شاید منطق هگل کلید این بحث باشد. منطق هگل با منطق ارسطویی، برهان ریاضی نوع دکارتی و روش تجربی نوع فرانسیس بیکنی کاملاً متفاوت است. منطق ارسطویی کاربردی است و برای دور ماندن ذهن از خطا به کار می‌رود. در هگل اما منطق وسیله نیست بلکه منطق حاکم بر امور انضمامی موجود در دل عالم است بنابراین تاریخ هم منطق خاص خود ش را دارد.
 
کریم مجتهدی که به زودی کتاب تازه‌اش با عنوان "افکار هگل" از سوی پژوهشگاه منتشر خواهد شد یادآور شد: فرض کلی هگل این است که امر واقع، به سوی امر معقول سوق پیدا می‌کند و هر امر معقولی در نهایت واقعیت پیدا می‌کند. بنابراین منطق ایجاب می‌کند که یک فکر درست اگر واقعاً ‌درست باشد بالاخره محقق شود.
 
مولف کتاب "افکار کانت" گفت: کانت در بحث خود با عنوان روش شناسی علمی نشان می‌دهد که هر علمی منضبط و قانونمند است و حالتی معماری گونه و نظام‌مند دارد. ویژگی دیگر علم از نظر کانت این است که علم تاریخ دارد. این همان نکته‌ای است که هگل اندیشه خود را از آن شروع کرده است و از همین جا است که هگل بیشتر از هرچیز به تاریخ توجه می‌کند.
 
مجتهدی تصریح کرد:‌ تاریخ، منطق حاکم به عالم را نمایان می‌کند و صیرورت هستی را نشان می‌دهد، صیرورتی را که معنای هستی هم در آن وجود دارد. تاریخ به یک معنا هستی شناسی هگل است و در نتیجه فلسفه تاریخ و تاریخ فلسفه در هگل با هم یکی می‌شوند. فلسفه برای هگل عمل کلی است و تمامی علوم دیگر را در بر می‌گیرد. بنابراین در مملکتی که فلسفه نباشد سخن گفتن از علوم حرفی بیش نخواهد بود.
 
وی در ادامه به بحث فلسفه تاریخ هگل پرداخت و گفت: از نظر هگل تاریخ فرهنگ بشر از شرق یعنی چین، هند، ایران،‌ خاورمیانه و مصر شروع شده است و سپس به یونان به ارث رسیده است. هگل همچنین به رومی‌ها هم اشاره کرده و از ضدیت آنها با مسیحیت یاد می‌کند و در انتها فرهنگ ژرمنی را مورد اشاره قرار داده و در نهایت از اروپا تجلیل می‌کند. در واقع هگل فرهنگ آلمانی و اروپایی را اوج تاریخ می‌داند.
 
مهندس کتاب "منطق هگل" در پایان برخی از انتقادات خود به هگل را نیز طرح کرد و گفت: به نظر من وضع مجامع یا سنتز که هگل از آن سخن می‌گوید قابل انتقاد است. چرا که ممکن است این وضع مجامع آن چیزی دانسته شود که ما خود می‌خواهیم مثلاً هگل خانواده را وضع یا تز و جامعه مدنی را وضع مقابل یا آنتی تز می‌داند و در نهایت دولت را وضع مجامع عنوان می‌کند و می‌گوید این وضع مجامع در واقع دولت پروس است. اما این مصادره به مطلوب است بنابراین می‌توان گفت که هگل نتوانسته از وضع جامعه آلمانی به طور کامل جدا شود. یعنی فیلسوف به طور کامل منفک از جامعه نیست و علاوه بر آنکه بر جامعه اثر می‌‌گذارد از جامعه نیز اثر می‌پذیرد.
کد خبر 1165582

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha