دکتر قاسم کاکایی در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد وجود بسیاری از معارف فلسفی، عرفانی و دینی در اشعار حافظ گفت: با توجه به دیوان حافظ میتوانیم به این مسئله پی ببریم که خود حافظ میگوید" کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب/ تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند". هیچ کسی مانند حافظ اندیشهور نبوده است که از رخ اندیشه نقاب بگشاید . فراوان داریم که حافظ خودش را کسی میداند که آمده است تا معرفت به خوانندگانش نشان بدهد.
وی افزود: با توجه به دیوان حافظ ما میتوانیم بگوییم که واقعاً حافظ عرفان و فلسفه و کلامی که در زمان خودش موجود بود یکجا در دیوان خیلی موجزش (نسبت به سایر دیوانها) ریخته است. از طرف دیگر با توجه به شخصیت تاریخی حافظ که یک عالم دانشمند و بلیغ و حافظ قرآن است و استادان و شاگردان و تدریس و تدرسی داشته است با توجه به شخصیت تاریخی خود حافظ میتوانیم این نتیجه را بگیریم که حافظ بیشتر یک اندیشهور است تا یک شاعر.
این استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شیراز در مورد این سخن که حافظ حافظه ماست نیز اظهارداشت: ما باید بدانیم در این سخن منظور از ما چیست. ما به عنوان مسلمان ایرانی وارث حکمت و فلسفه و عرفان و کلام طولانی مدتیم. این مایی را که میگوییم اگر ببینیم در این صورت حافظ هم اسلام ما را در این دیوان خودش حفظ کرده و هم ایرانیت ما را.
این محقق و پژوهشگر تصریح کرد: ایرانی بیشتر جنبه عرفان و معنویت اسلام را بسط و گسترش داده است به نسبت سایر اقوام که ممکن است فقه و کلام را از جریان اسلام گسترش دادهاند. ما فقهای زیادی در جهان عرب داریم اما آن جنبه معنوی اسلام بیشتر در روح ایرانی عجین و ارائه شده است. حافظ با عرفان خودش جنیه ایرانیت ما راهم حفظ کرده است.
کاکایی در مورد رابطه حافظ با بحرانهای پیش روی معاصر هم گفت: بحران جایی وجود دارد که انسان یا انسانهایی از انسانیت خود خارج شده باشند یا تعادل بین قوای انسانی و معارف انسانی ازبین رفته باشد مثلاً قسمتی فربهترو قسمتی لاغرتر مانده شود لذا ترکیب نا موزونی بوجود آمده که نشان از خارج شدن انسانیت از انسانها میدهد. حافظ با توجه به اینکه انسان را به انسانیت خویش و به کنه وجودی انسان دعوت میکند به خدایی شدن انسان و تعادل قوای انسانی دعوت میکند. امثال حافظ و مولانا که از دیو و دد ملولند و به دنبال انسان واقعی میگردند گمشده ما در این زمان هستند.
نظر شما