دکتر توماس اسکانلون فیلسوف اخلاق معاصر و استاد فلسفه دانشگاه هاروارد در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد شیوه نگارش رایج در حوزه علوم انسانی یادآور شد: در دهههای 50 و 60 میلادی شیوه و روش متداول و رایج نگارش در حوزه فلسفه در آمریکا و بریتانیا، مقالهنویسی بود. اگر چه در این دوره، شاهد نگارش کتابهای مهم و تأثرگذار نیز بودیم ولی مقالهنویسی شیوه رایج نگارش در حوزه فلسفه بود.
اسکانلون یادآور شد: شاید یکی از دلایل این موضوع حضور قوی فلسفه تحلیلی باشد که تأکید آن بر مسائل فلسفی است. به عبارت دیگر چون در فلسفه تحلیلی تأکید بر اجزای مسائل و بررسی مسائل مشحص فلسفی است لذا شیوه مقالهنویسی بهتر میتواند منعکس کننده این شاخه از فلسفه باشد.
مؤلف "دشواری تساهل" با تأکید بر اینکه باید توجه داشت در دوره کنونی بسیاری مسائل تغییر کرده و این تغییر در حوزه نگارش نیز اثرات خاص خود را به جا گذاشته است، گفت: در دوران کنونی اگرچه از اهمیت کتاب کاسته شده ولی به هر حال میتوان گفت هنوز کتاب تأثیرگذار است.
وی تصریح کرد: البته بنده به درستی نمیدانم علت این موضوع چیست . اما آنچه میتوان بیان داشت این است که تمرکز بر روی مسائل خاص و نه نظریههای کلان و مسائل همه جانبه باعث میشود شیوه کتاب نویسی رایج نباشد.
اسکانلون در ادامه به آثار بزرگ فلسفی قرن بیستم که در قالب کتاب به نگارش درآمده اشاره کرد و گفت: کتابهایی چون "نظریه عدالت" اثر جان رالز، فیلسوفان را تشویق میکند که به نظریههای کلان بیندیشند. البته به نظر میرسد این مسئله بیشتر در حوزههای اخلاق و فلسفه قابل کاربست است تا سایر شاخههای فلسفه.
استاد فلسفه دانشگاه هاروارد در مورد اینکه مقالات وی تا چه حد با درسگفتارهای وی منطبق است نیز گفت: اگر منظور از مقالات، نوشتههایی هستند که بنده در کلاس درس ارائه میدهم، در این صورت مقالات ارائه شده در کلاس درس متأثر از آثار و مقالات علمی خودم هستند، مقالات علمی و نوشتههای علمی بنده مبنای درسهای من به شمار میروند.
مؤلف "نظریه اخلاق" با اشاره به اینکه گاهی اوقات نیز مقالهای را برای ارائه در همایشها و سمینارهای علمی و تخصصی به نگارش در میآورم و سپس این مقالات را به مقالات علمی تبدیل میکنم، گفت: برای تبدیل نوشتههای مذکور به یک مقاله منسجمتر و علمیتر به انتقادات و نظراتی که از سوی دیگران مطرح شده توجه و دقت میکنم و مواردی که به نظرم درست هستند را اعمال میکنم.
نظر شما