به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "هستیشناسی معرفت" تألیف عبدالحسین خسروپناه و حسن پناهیآزاد که بهتازگی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده است، با حضور مؤلفان کتاب و نیز دکتر سید حسن حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق در محل خبرگزاری مهر برگزار شد.
در آغاز این نشست، عبدالحسین خسروپناه، با اشاره به اینکه محتوای کتاب هستیشناسی معرفت، محتوایی فلسفی است، گفت: این به آن معناست که محتوای این کتاب معرفت درجه یک است نه درجه دو. به تعبیر دیگر نویسندگان این کتاب جزء فلسفهاند نه بیرون از آن. ولی نگاه درجه دو به فلسفه که عبارت است از فلسفه فلسفه، قطعاً کار واجبی است. در کتاب دیگری با عنوان "فلسفه فلسفه اسلامی" که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر کرده است، بنده نگاهی درجه دو به فلسفه داشتهام و فلسفه را موضوع قرار دادهام.
وی افزود: گاهی فلسفه بازیگر است و وارد مسایل هستیشناسی میشود و درباره موضوعاتی مثل وجود و ماهیت سخن میگوید و گاهی قرار است نگاهی درجه دو درباره فلسفه و پیرامون آن با روش تاریخی و عقلی وجود داشته باشد، یعنی اینکه فلسفه چیست و روششناسی و مسایل آن چیست.
مؤلف کتاب هستیشناسی معرفت ادامه داد: برای آنکه این نگاه درجه دو به فلسفه وجود داشته باشد به نظر من چند شرط مهم باید وجود داشته باشد. یکی اینکه در نگاه درجه دو به فلسفه، فیلسوف درجه دو باید تعلقش را نسبت به محتوای فلسفه کم کند چراکه در غیر این صورت شاید نتواند به نوآوری در فلسفه دست یابد. به نظر من شیخ اشراق یا ملاصدرا، نگاهی درجه دو به فلسفه داشتند که توانستند به نظام جدیدی دست یابند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: شرط دیگر آگاهی است یعنی فیلسوف درجه دو باید بداند فلسفه اسلامی چیست. نه مثل کسی که نمیداند علم چیست و آنگاه میخواهد درباره فلسفه علم سخن بگوید. قطعاً شرط فلسفه علم دانستن تاریخ علم است. تاریخ فلسفه هم شرط فلسفه فلسفه است، هر چند تاریخ فلسفه خود فلسفه نیست.
وی خاطرنشان کرد: اصل بحث هستیشناسی معرفت در واقع میخواهد یک نگاه هستیشناسانه به خود معرفت داشته باشد. معرفت گاهی به معنای دانشی است که موضوع، مسأله و روش خاص خود را دارد و گاهی به معنای مطلق آگاهی است. اگر منظور از معرفت دانش باشد آن گاه بحث درباره دانش، دانش درجه دو خواهد بود. بنابراین مثل دانش فقه، روانشناسی و فیزیک، دانشی به نام فلسفه نیز وجود دارد که قرار است درباره آن سخن گفته شود که این همان دانش درجه دو میشود.
خسروپناه یادآور شد: اگر درباره معرفت به معنای مطلق آگاهی سخن گفته شود آنگاه معرفت دو حیثیت خواهد داشت، یکی حیثیت وجود و ماهیت آن و دیگری حیثیت حکایتگری آن است. اگر بحث از معرفت باشد، از آن جهت که حکایتگر است، میشود معرفتشناسی و اگر بحث از معرفت باشد از آن جهت که وجود و ماهیتی دارد، میشود هستیشناسی معرفت.
وی افزود: بعضی از محققان بر این باورند که معرفت چه از جنس دانش باشد و چه نباشد، میشود معرفت درجه دو. بنابراین مبنا، هستیشناسی معرفت و معرفتشناسی مثل فلسفه علم و فلسفه فلسفه خواهد بود و معرفت درجه دو محسوب میشود اما اگر دانش درجه دو را، دانش درباره معرفت به معنای دیسیپلین بگیریم، آنگاه هستیشناسی معرفت و معرفتشناسی، دانش درجه یک خواهند بود چرا که قرار است درباره خود معرفت به معنای مطلق آگاهی بحث کند، کما اینکه فلسفه درباره وجود بحث میکند و یک قسم از وجود هم خود معرفت است.
مدیرگروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی خاطرنشان کرد: دغدغه اصلی این کتاب ارائه نظامی معرفتشناختی بر اساس حکمت صدرایی است. برخی از نکاتی که دکتر حسینی ذکر کردند درست است و من قبول دارم. اما نخست باید از جناب آقای پناهی هم تشکر کنم چرا که ایشان نیز در تألیف این کتاب، زحمت زیادی کشیدند که جای ستایش دارد.
وی ادامه داد: ما کاری را تحت عنوان فلسفه معرفت انجام دادهایم که حاصل حدود ده سال پژوهش و تحقیق است که انشاءالله تا پایان امسال منتشر خواهد شد. اما از آن جایی که فکر میکردیم لازم است بحث معرفتشناسی پیش از آن کتاب به نحو جدیدی مطرح شود، سعی کردهایم مباحث پراکنده درباره معرفتشناسی را در نظامی جدید عرضه کنیم که در همین راستا کار خود را از صدرا آغاز کردیم. هر چند به نظر لازم میرسد که نظام معرفتشناسی نوصدرایی، نظام معرفتشناسی حکمت اشراق و نظام معرفتشناسی سینوی هم باید مورد بررسی قرار گیرد.
این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه کتاب "هستیشناسی معرفت" به یک معنا، کاری ترویجی است، گفت: در این کتاب از یک سو کار دیگران بازسازی و عرضه میشود اما از حیثی دیگر، این کار کاری پژوهشی نیز هست چرا که ما در واقع پرسشهایی جدید را به فلاسفه عرضه کردهایم و پاسخ آن پرسشها را از آنها طلب کردهایم. نظام تازهای که در مباحث این کتاب وجود دارد، نظامی ابداعی است، هر چند همه این مباحث در آثار بزرگان فلسفه ما وجود دارد و ما چیزی به آنها اضافه نکردهایم.
وی تصریح کرد: جناب آقای حسینی فرمودند ما در این کتاب گفتهایم موضوع فلسفه "وجود مطلق" است و نه "مطلق وجود". به نظر من مطلق وجود درست نیست چرا که در آن صورت کلی میشود و همه موجودات را شامل میشود در صورتی که هر موجودی را نمیتوان وارد این موضوع کرد. منظور ما از وجود مطلق، وجود بما هو وجود است.
حجت الاسلام خسروپناه خاطرنشان کرد: ایشان همچنین فرمودند فلسفه از علم هم بحث میکند، یعنی عوارض علم، جزء مسایل فلسفه نیز است. من این موضوع را کاملاً قبول دارم. اما به نظر من اگر دیدیم که به عنوان مثال بحث نفس آن قدر گسترده شده است که جا دارد یک دانش باشد، چه اشکالی دارد. میگوییم بحثی با عنوان فلسفهالنفس داریم که از امور عامه جداست و هر چند جزء دانش فلسفه است اما در واقع دانشی جدا در نظر گرفته میشود. یعنی همان طور که تمام فلسفههای مضاف جزء فلسفه محسوب میشوند، بحث از عوارض علم هم قطعاً جزء فلسفه است اما اینکه جزء فلسفه اولی باشد یا خودش فلسفهای مستقل در دل فلسفه به معنای عام باشد، دو رویکردی است که هر دوی آنها میتواند درست باشد.
وی با اشاره به اینکه به اعتقاد وی حوزه معرفتشناسی باید از حوزه هستیشناسی معرفت جدا شود، سخنانش را پی گرفت: این دو قطعاً با هم مرتبطند اما حیث حکایتگری معرفت و حیث وجودی معرفت دو نگاه گوناگون به معرفتند. لذا بحثی مثل رئالیسم معرفتی که دکتر حسینی به آن اشاره کردند در این کتاب چندان مورد بحث قرار نگرفته است اما در کتاب "نظام معرفتشناسی صدرایی" به تفصیل بررسی شده است. چرا که ما بحث از رئالیسم معرفتی را جزء مباحث معرفتشناسی میدانیم و نه هستیشناسی معرفت.
خسروپناه اظهار داشت: آقای دکتر حسینی فرمودند بحثهای هستیشناسی معرفت در غرب کمرنگ نیست. من اجمالاً اطلاعاتی از بحثهای این حوزه در غرب دارم. مباحثی مثل فلسفه نفس به نظر من مربوط به حوزهای دیگر است. البته با مباحث معرفتشناسی و هستیشناسی معرفت پیوند دارد اما آنچه مدنظر ماست این است که معرفت وجود است یا ماهیت، مجرد است یا مادی، جوهر است یا عرض، اتحاد با عالم و معلوم دارد و... اما بنده تا آن جایی که با فلسفه معاصر آشنا هستم، چه فلسفه اگزیستانسیالیسم و چه فلسفه تحلیلی، ندیدهام که غربیها درباره این گونه موارد بحث کنند و لذا به نظر من بحثهای هستیشناسی معرفت در غرب هنوز هم کمرنگ است. البته در یک مقطعی مخصوصاً در زمان یونان باستان این مباحث پر رنگ بوده است اما پس از آن کم رنگ شده است.
این پژوهشگر فلسفه اسلامی گفت: دکتر حسینی همچنین گفتند که بحثهای معرفتشناسی در فلسفه اسلامی صعیف بوده است. بنده عرض میکنم که بیشتر بحثهای معرفتشناسی در کتابهای منطقی آمده است یعنی منطق، منطق صوری نبوده و اعم از آن بوده است، اما این به آن معنا نیست که این مباحث در فلسفه مورد بحث قرار نگرفتهاند. بنابراین درست است که بیشتر مباحث فیلسوفان اسلامی مباحث هستیشناسی است اما مباحث معرفتشناسی نیز در آثار آنان وجود دارد.
خسروپناه ادامه داد: نکته دیگری که طرح شد، ارتباط علم با نفس ناطقه بود که فرمایش کاملاً درست و نکته بسیار دقیقی است. اگر علم از یک طرف از عوارض وجود باشد و از طرف دیگر علم را مرتبط با نفس ناطقه بدانیم، آنگاه تکلیف موجودات دیگر چه میشود؟ موجودات دیگر غیر از انسان نفس دارند و طبیعتاً علم با نفس، چه در انسان، چه در حیوان و چه در نبات مرتبط است. از عوارض موجود بما هو موجود همین ارتباط با نفس است اما یک اشکال جدی در اینجا مطرح میشود که دکتر حسینی هم به آن اشاره کردند؛ اینکه تکلیف جمادات چه میشود؟
وی یادآور شد: ملاصدرا در یک جا حرف متوسطش را میگوید و در جایی دیگر نظر نهایی خود را اعلام میکند. در مورد نخست ملاصدرا میگوید فقط آنچه نفس دارد، مثل انسان، حیوان و نبات، ادراک دارد اما جمادات که نفس ندارند، ادراک هم ندارند. او اما در جایی دیگر که حرف نهایی خودش را میگوید و بر اساس نظریه تشکیک پیش میرود، چنین میگوید که اگر کمالی در یکی از مراتب هستی باشد، در تمام هستی هم آن کمال باید وجود داشته باشد. این سؤالی جدی است که میتوان از ملاصدرا پرسید. ملاصدرا اما در واقع درجهای از تجرد را برای جمادات هم میپذیرد. بنابراین چون جمادات هم درجهای از تجرد در خود دارند، به نسبت همان درجه، علم هم دارند.
این استاد حوزه و دانشگاه در پایان گفت: بحث علم حضوری و حصولی و این پرسش که تکلیف علم حصولی چه میشود، مورد دیگری بود که مطرح شد. بنده عرض کردم که این مباحث در کتاب "نظام هستیشناسی ملاصدرا" آمده است و به نظر ما چون این موضوع سؤال هستیشناسی معرفت نبوده در اینجا ما درباره آن بحث نکردهایم.همچنین در بحث وجود ذهنی، گرچه این موضوع در این کتاب چندان مورد بحث قرار نگرفته اما نظریههای مختلف وجود ذهنی (از صفحه 206 به بعد) در این کتاب آمده است. اما در نهایت به نظر من این سؤال هم که ملاصدرا حسگرا یا عقلگراست، سؤالی معرفتشناسانه است و جای آن در این کتاب نیست، هر چند در همین کتاب گفتهایم که ملاصدرا تصوراً حسگراست اما تصدیقاً عقلگراست.
حسینی: تفکیک معرفتشناسی از هستیشناسی در فلسفه اسلامی خالی از اشکال نیست
دکتر سید حسن حسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف از دیگر حاضران نشست نقد و بررسی کتاب "هستیشناسی معرفت" بود که در آغاز سخنان خود گفت: مؤلف کتاب "هستیشناسی معرفت" بسیار تأکید کرده است که چند حوزه باید از هم جدا شوند. نخست اینکه حوزه فلسفه اولی یا حکمت الهی از حوزه هستیشناسی معرفت و نیز از حوزه معرفتشناسی جدا دانسته شده است. به نظر من این اشکالی جدی دارد چرا که اولاً اگر تعریف فلسفه را این بگیریم که موضوعش وجود بما هو وجود است، آنگاه اشتباهی در این کتاب صورت گرفته است و آن این است که این وجود، "وجود مطلق" شمرده شده در حالی که به قول مرحوم حائری موضوع فلسفه را باید "مطلق وجود" در نظر گرفت تا فقط شامل وجود ذهنی نشود.
وی افزود: اگر وجود بما هو وجود مخصوصاً با توجه به نظام صدرایی در نظر گرفته شود که علم را از عوارض ذاتی وجود در نظر گرفته است، آنگاه مسایل مربوط به علم و معرفت یکی از مسایل فلسفه اولی است و رقیب یا قسیم آن نیست. یعنی همان طور که راجع به مسایلی چون وحدت و کثرت، قوه و فعل و علت و معلول صحبت میشود به همان اندازه و با همان ارزش هم باید راجع به مسایل علم و عالم و معلوم سخن گفت. مخصوصاً اگر صدرایی باشید که علم از عوارض ذاتی وجود دانسته میشود، آنگاه مسایل مربوط به علم و معرفت جزء مسایل فلسفه خواهد بود، نه اینکه علم و معرفت موضوع علم دیگری را تشکیل دهد.
حسینی ادامه داد: تفکیک دوم ایشان هم خالی از اشکال نیست که حوزه معرفتشناسی را از حوزه هستیشناسی معرفت، با پیشزمینههایی که در فلسفههای اسلامی و فلسفههای اولی داریم، جدا میکنند. مباحث مرتبط با حکایتگری، مطابقت، توجیه، صدق، باور و کذب کاملاً وارداتی است و بنابراین اگر ما بخواهیم این مباحث را با مباحث فلسفه اسلامی تطبیق دهیم جای تأمل دارد.
وی در ادامه با اشاره به مسئله رئالیسم یادآور شد: به نظر من مؤلف باید بیشتر به این موضوع هم توجه میکرد. مرحوم علامه طباطبایی میگوید که ما در فلسفه اسلامی با سه نوع رئالیسم مواجهیم، یکی اینکه من به عنوان فاعل شناسا هستم و دوم اینکه دیگرانی هم هستند که تا اینجا را میتوان به عنوان پیش فرض در نظر گرفت اما قسمت سوم که در آن از امکان معرفت به وجود، آن هم به معنای کلی آن، سخن گفته میشود، یعنی نوعی رئالیسم معرفتشناختی، جای تردید دارد و بهتر آن بود که دراین کتاب به این مطلب هم اشاره میشد که ما چگونه قائل به نوعی رئالیسم معرفتشناختی هستیم.
این پژوهشگر فلسفه علم خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است مؤلف این کتاب میگوید در فلسفه غربی مباحث مربوط به هویت معرفت یعنی مباحث مربوط به هستیشناسی معرفت لاغر و ضعیف است در حالی که در فلسفه اسلامی هر دو جنبه هستیشناسی معرفت و معرفتشناسی قوی است. من فکر میکنم این طور نباشد. به خصوص در دهههای اخیر مباحث زیادی خارج از بحث معرفتشناسی که شامل نظریههای توجیه و صدق و... است طرح شده که میتوان به علومی مثل فلسفه هوش یا هوش مصنوعی، علوم شناختی و نظریههایی مثل Emergenceاشاره کرد. از طرف دیگر من فکر نمیکنم در فلسفه اسلامی هم این دو جنبه با قوت و غنایی تام و تمام وجود داشته باشند. به عنوان مثال مباحثی مثل صدق و کذب یا مباحث مربوط به حکایتگری و نظریه مطابقت در فلسفه اسلامی چندان چشمگیر نیست و بنابراین نه میتوان گفت در فلسفه غرب این مباحث خیلی ضعیف است و نه در فلسفه اسلامی این مباحث کاملاً قوی است.
حسینی در ادامه به سؤالهایی جدی اشاره کرد که در این کتاب طرح نشدهاند: به عنوان مثال در این کتاب بحثی راجع به نفس ناطقه آمده است و در آن درباره علم، عالم و معلوم و اتحاد آنها سخن گفته شده است. از طرف دیگر مؤلف علم را از عوارض وجود قلمداد میکند. با این اوصاف مؤلف باید به این سؤال پاسخ دهد که تکلیف دیگر موجودات و علم آنها چه میشود؟ اگر فقط انسان و نفس ناطقه انسان مورد نظر باشد، سخن گفتن از اینکه علم از عوارض وجود است، در حد یک تعارف خواهد بود. در حالی که اگر واقعاً علم از عوارض وجود دانسته شود، آنگاه بیاناتی مثل اینکه علم، صدور از نفس یا فعل نفس است، در مورد انسان قابل فهم خواهد بود، اما در مورد غیرانسان چه میتوان گفت؟ مثلاً آیا از یک سنگ که نفس جمادی دارد هم علم صادر میشود یا نه؟ این موضوع درباره موجودات بالاتر از انسان و خود انسان قابل فهم است اما برای سایر موجودات این موضوع قابل فهم نیست و باید این مسئله روشن شود.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف سپس به موضوع علم حضوری و علم حصولی پرداخت و گفت: مؤلفان در این کتاب به سرعت از این بحث عبور کرده است. علم از نظر مؤلفان این کتاب و بنا بر نظر ملاصدرا فقط علم حضوری است در حالی که تمام مناقشات بر سر علم حصولی و تصدیق گزارهها، صدق و کذب و نحوه به دست آوردن آنهاست. نکته دیگری هم که لازم است توسط مؤلفان این کتاب روشن شود، این است که بالاخره آنها ملاصدرا را حسگرا میدانند یا عقلگرا؟
علیزاده: فلسفههای مرتبه دوم هنوز در ایران متولد نشدهاند
دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق نیز در آغاز سخنان خود در نشست نقد و بررسی کتاب "هستیشناسی معرفت" گفت: در رابطه با هر کتابی که مورد نقد قرار میگیرد، باید از سه گروه قدردانی کرد؛ یکی پدیدآورنده یا نویسنده کتاب، دوم ناشر و سوم توزیع کننده آن. ناشر و توزیع کننده کتاب از آن جهت اهمیت دارند که میتوانند یک کتاب را با کیفیت خوب به دست خوانندگان برسانند. اما از خبرگزاری مهر هم باید تشکر کرد که زمینه نقد و بررسی این کتاب را فراهم آورده و بخشی از نیروی خود را به کارهای علمی این چنینی اختصاص داده است.
وی افزود: پرداختن به موضوع معرفتشناسی به طور خاص، از نقاط قوت این کتاب است اما مواردی هست که لازم میدانم ذکر کنم. جناب آقای خسروپناه گفتهاند که در کتاب خود در نظر داشتهاند مباحث فیلسوفان درباره معرفت را استخراج کنند که چنین هم کردهاند. ایشان اسم آن را فلسفه معرفتشناسی گذاشتهاند. یکی از انتقادات من این است که ما در رابطه با معرفت، سه نوع بجث داریم نه دو نوع که عبارتند از بحثهای هستیشناسی معرفت، معرفتشناسی علم و ادراک و روانشناسی علم و و ادراک که فیلسوفان ما در هر سه محور بحث کردهاند. این سه محور را باید استخراج کرد و پرسشها را باید حول این سه محور به فیلسوفان عرضه کرد.
علیزاده ادامه داد: برای این کار باید ابتدا طرح و شاکلهای از مباحثی را که فیلسوفان ما در ذیل آنها بحث کردهاند، ارائه کرد، چرا که در واقع مسئلهای تحت عنوان معرفتشناسی، هستیشناسی یا روانشناسی علم و ادراک در آثار فلسفی ما وجود نداشته است. بنابراین این بحثها در جایی دیگر ارائه شدهاند که باید در آغاز به آنها بپردازیم.
این پژوهشگر فلسفه اسلامی تصریح کرد: معرفتشناسیای که فیلسوفان ما مطرح کردهاند، مفهوممحور است، یعنی آنها همه جا درباره تصورات بحث میکنند و اساساً برای گزارهها، جز در بحث صدق، چندان اصالتی قائل نیستند. البته بحث صدق ارتباط زیادی با مباحث معرفتشناسی ندارد اما آقای خسروپناه باز به سرعت از آنها گذشتهاند و نظریه مطابقت را پذیرفتهاند، در حالی که اشکالات بسیاری بر این نظریه وارد است که سراغ آن اشکالات هم نرفتهاند.
وی خاطرنشان کرد: نمیتوان منکر این امر شد که معرفتشناسی در فلسفه غرب به عنوان یک رشته علمی جداگانه، دیری است که جای خود را باز کرده و کتابهای زیادی درباره آن نوشته شده است. جان لاک را به تعبیری میتوان آغازگر بحث معرفتشناسی دانست که در کتابی، مباحث معرفتشناسی را طرح کرده است. کانت هم فیلسوف دیگری بود که دغدغه فیلسوفان را وارد مرحله جدیدی کرد و گفت میان ما و واقعیت، فاهمه فاصلهای ایجاد میکند که این فاهمه در رابطه میان ما با واقعیت دخل و تصرف میکند.
علیزاده یادآور شد: مورخان فلسفه میگویند بعد از کانت هیچ فیلسوفی نتوانست گریبان خود را از این سؤال کانت رها کند و همه قبول کردند که فاهمه واقعاً در فهم ما از واقعیت دخل و تصرف میکند. کانت اما ادعای دیگری هم دارد. او میگوید فاهمه، به چهارده شکل دخل و تصرف میکند که دو تای آنها مربوط به تصورات و 12 مورد مربوط به تصدیقات است که البته این مورد را خیلیها نپذیرفتند و ان قلتهایی درباره آن آوردند.
این استاد فلسفه با تأکید بر اینکه بدون تردید معرفتشناسی در غرب رشد کرده و مسایلی در آن مطرح شده است که در فلسفه ما مطرح نبوده، سخنانش را پی گرفت و گفت: در اینجا یک سری سؤالاتی مطرح بوده که فیلسوفان ما به آنها پاسخ دادهاند و در غرب سؤالات دیگری وجود داشته است که با دیالوگ میان ما و غربیها، نکات بسیاری میتواند به دست بیاید.
وی با شاره به اینکه آقای خسروپناه خود را جستارگشا در باب فلسفههای مضاف میدانند، افزود: البته این نکته را از باب مذمت نمیگویم. اما انصاف این است که در کشور ما فلسفههای مضاف به وجود نیامدهاند. بالاترین مقطع تحصیلی در کشور ما دکتری است که علامت اختصاری، Phd، به معنای philosophiae doctorاست. بنابراین در دوره دکتری علاوه بر یک علم، فلسفه آن را هم میخوانند. در حالی که در کشور ما فرد ممکن است دکتری فیزیک یا اقتصاد بخواند اما فلسفه فیزیک یا اقتصاد نداند و در نتیجه اگر فلسفههای مضاف در دپارتمانهای مختلف ما به وجود بیایند بسیار مفید خواهد بود که آقای خسروپناه در این جهت تلاش میکنند. ایشان تاکنون دو جلد کتاب با عنوان فلسفههای مضاف منتشر کردهاند.
علیزاده در ادامه به بیان ایرادی دیگر به مؤلف کتاب "هستیشناسی معرفت" پرداخت و آن را معطوف به تعریف وی از فلسفههای مضاف دانست: بسیاری از فلسفههای مضاف معرفت درجه دو هستند و باید مراقب بود که معرفت درجه یکی به عنوان فلسفه مضاف عرضه نشود. البته برخی از فلسفههای مضاف، معرفت درجه دو نیستند، مثل فلسفه دین و فلسفه هنر. یعنی هرگاه مضاف الیه یک رشته علمی دیگر باشد، معرفت درجه دو است اما اگر مضاف الیه واقعیتی مثل دین یا هنر باشد، معرفت درجه یک خواهد بود. بنابراین ما اگر میخواهیم فلسفه معرفتشناسی داشته باشیم، اول باید رشته معرفتشناسی را راه بیندازیم. به نظر من ایشان در این کتاب به سراغ نوزادی رفتهاند که هنوز وقت تولد آن نرسیده و حتی نطفه آن شکل هم نگرفته است.
استاد فلسفه دانشگاه امام صادق سپس به ساختار کتاب پرداخت و گفت: به نظر من ساختار کتاب کمی مشکل دارد. ایشان به جای نوشتن مقدمه یا پیشگفتاری بر این کتاب که معمولاً هم شامل مطالب کلیشهای و نگاهی از بیرون به کتاب است و شاکله بحث در آن ارائه میشود، نوشتهاند "در آمد سخن" که چندان علمی به نظر نمیرسد، در حالیکه در جامعه علمی باید چنان سخن گفت که معمول است.
وی ادامه داد: اشکال دیگر در ساختار کتاب ایشان این است که فصلی را با عنوان "کلیات" آوردهاند. کلیات در یک کتاب معمولا شامل دو چیز است، یکی ادبیات بحث ذکر میشود و در آن اصطلاحات کلیدی ایضاح میشوند و دیگر اینکه پیشینه بحث مورد اشاره قرار میگیرد. آقای خسروپناه اما در این بخش چنین نکردهاند و کلیاتی که ایشان آوردهاند، اولاً کلیات نیست و ثانیاً نمیتوان آن را یکی از فصول کتاب در نظر گرفت. همچنین باید رابطهای منطقی بین عنوان کتاب و فصول آن وجود داشته باشد که در این کتاب این چنین نیست. در این رابطه، عنوان کتاب مقسم است و عناوین فصول، اقسام است.
علیزاده تصریح کرد: نکته دیگر راجع به ساختار این کتاب این است که ایشان عناوین کلی کتاب خود را "بخش" نامیدهاند اما برای عناوین جزئیتر کتاب خود از "گفتار" استفاده کردهاند که این واژه نیز کمی غیرعلمی و بیشتر ژورنالیستی است، لذا استفاده از واژه "فصل" علمیتر است. همچنین نکته جزئی دیگر که به نظرم بیشتر ژست گرفتن است تا بحثی علمی، این است که مثلاً در جایی درباره دکارت سخن گفتهاند و در جلوی اسم دکارت در صفحه 51 ارجاعی دادهاند که طبیعتاً شما انتظار دارید اثری از دکارت یا موضوعی مرتبط با بحث را ببینید، در حالی که تلفظ انگلیسی اسم دکارت در پاورقی آمده است که این کار نیز بسیار نامعمول است.
وی سپس به بحث مؤلف در این کتاب درباره رئالیست بودن فیلسوفان اسلامی پرداخت و گفت: درست است که فیلسوفان ما هم از حیث وجودشناختی و هم از حیث معرفتشناختی رئالیست بودهاند اما ما یک اصل رئالیست وجود شناختی داریم و یک اصل رئالیست معرفتشناختی. آقای خسروپناه این دو اصل را منقح نکردهاند. اصل رئالیست وجودشناختی این است که "فی الجمله واقعیتی هست" یا "بعضی امور واقعیت دارند". این ادعا بسیار متواضعانه است و نمیگوید همه چیز واقعیت دارد. در حالی که اصل معرفتشناختی واقعیت میگوید "فیالجمله علوم ما مطابق با واقع است". آقای خسروپناه به این موضوع نپرداختهاند که این مطابقت با واقع را فیلسوفان ما چگونه تبیین میکردهاند.
این مدرس فلسفه و منطق در پایان نکته انتقادی دیگری را نیز طرح کرد: نکته دیگر این است که آقای خسروپناه در کتاب خود گفتهاند علم و ادراکی که ما در فلسفه اسلامی میگوییم اعم از علم حضوری است. بنابراین احکامی که در هستیشناسی علم و ادراک صادر میکنیم، هم شامل علم حضوری میشود و هم شامل علم حصولی. من میخواهم این سؤال را طرح کنم که اگر واقعاً علم حضوری هم محکوم به این احکام است، آنگاه علم حضوری تصور است یا تصدیق؟
علیزاده با شاره به صفحه 52 کتاب "هستیشناسی معرفت" گفت: مؤلف صریحاً این موضوع را بیان کرده است که "کاربرد و معنای موردنظر از علم در معرفتشناسی، مطلق ادراک اعم از حصولی و حضوری است". اگر چنین باشد پس باید گفت که احکام باید شامل هر دوی آنها شود. بنابراین باید توجه داشت که علم حضوری جزء احکام معرفتشناسی قرار نمیگیرد و نمیتوان گفت چون علم حصولی صدق و کذب بردار است، پس علم حضوری هم چنین است و محکوم به احکام معرفتشناختی خواهد بود.
نظر شما