۲۴ مهر ۱۳۸۹، ۸:۵۳

کتاب "هستی‌شناسی معرفت" ترویجی - پژوهشی است

کتاب "هستی‌شناسی معرفت" ترویجی - پژوهشی است

مدیرگروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مؤلف کتاب "هستی‌شناسی معرفت"با تأکید بر اینکه این کتاب به یک معنا، کاری ترویجی است، گفت: در این کتاب از یک سو کار دیگران بازسازی و عرضه می‏شود اما از حیثی دیگر، این کار کاری پژوهشی نیز هست چرا که ما در واقع پرسشهایی جدید را به فلاسفه عرضه کرده‏ایم و پاسخ آن پرسشها را از آنها طلب کرده‏ایم.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "هستی‏شناسی معرفت" تألیف عبدالحسین خسروپناه و حسن پناهی‏آزاد که به‌تازگی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده است، با حضور مؤلفان کتاب و نیز دکتر سید حسن حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق در محل خبرگزاری مهر برگزار شد.

در آغاز این نشست، عبدالحسین خسروپناه، با اشاره به اینکه محتوای کتاب هستی‏شناسی معرفت، محتوایی فلسفی است، گفت: این به آن معناست که محتوای این کتاب معرفت درجه یک است نه درجه دو. به تعبیر دیگر نویسندگان این کتاب جزء فلسفه‏اند نه بیرون از آن. ولی نگاه درجه دو به فلسفه که عبارت است از فلسفه فلسفه، قطعاً کار واجبی است. در کتاب دیگری با عنوان "فلسفه فلسفه اسلامی" که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر کرده است، بنده نگاهی درجه دو به فلسفه داشته‏ام و فلسفه را موضوع قرار داده‏ام.

وی افزود: گاهی فلسفه بازیگر است و وارد مسایل هستی‏شناسی می‏شود و درباره موضوعاتی مثل وجود و ماهیت سخن می‏گوید و گاهی قرار است نگاهی درجه دو درباره فلسفه و پیرامون آن با روش تاریخی و عقلی وجود داشته باشد، یعنی اینکه فلسفه چیست و روش‏شناسی و مسایل آن چیست.

مؤلف کتاب هستی‏شناسی معرفت ادامه داد: برای آنکه این نگاه درجه دو به فلسفه وجود داشته باشد به نظر من چند شرط مهم باید وجود داشته باشد. یکی اینکه در نگاه درجه دو به فلسفه، فیلسوف درجه دو باید تعلقش را نسبت به محتوای فلسفه کم کند چراکه در غیر این صورت شاید نتواند به نوآوری در فلسفه دست یابد. به نظر من شیخ اشراق یا ملاصدرا، نگاهی درجه دو به فلسفه داشتند که توانستند به نظام جدیدی دست یابند.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: شرط دیگر آگاهی است یعنی فیلسوف درجه دو باید بداند فلسفه اسلامی چیست. نه مثل کسی که نمی‏داند علم چیست و آنگاه می‏خواهد درباره فلسفه علم سخن بگوید. قطعاً شرط فلسفه علم دانستن تاریخ علم است. تاریخ فلسفه هم شرط فلسفه فلسفه است، هر چند تاریخ فلسفه خود فلسفه نیست.

وی خاطرنشان کرد: اصل بحث هستی‏شناسی معرفت در واقع می‏خواهد یک نگاه هستی‏شناسانه به خود معرفت داشته باشد. معرفت گاهی به معنای دانشی است که موضوع، مسأله و روش خاص خود را دارد و گاهی به معنای مطلق آگاهی است. اگر منظور از معرفت دانش باشد آن گاه بحث درباره دانش، دانش درجه دو خواهد بود. بنابراین مثل دانش فقه، روان‏شناسی و فیزیک، دانشی به نام فلسفه نیز وجود دارد که قرار است درباره آن سخن گفته شود که این همان دانش درجه دو می‏شود.

خسروپناه یادآور شد: اگر درباره معرفت به معنای مطلق آگاهی سخن گفته ‏شود آنگاه معرفت دو حیثیت خواهد داشت، یکی حیثیت وجود و ماهیت آن و دیگری حیثیت حکایتگری آن است. اگر بحث از معرفت باشد، از آن جهت که حکایتگر است، می‏شود معرفت‏شناسی و اگر بحث از معرفت باشد از آن جهت که وجود و ماهیتی دارد، می‏شود هستی‏شناسی معرفت.

وی افزود: بعضی از محققان بر این باورند که معرفت چه از جنس دانش باشد و چه نباشد، می‏شود معرفت درجه دو. بنابراین مبنا، هستی‏شناسی معرفت و معرفت‏شناسی مثل فلسفه علم و فلسفه فلسفه خواهد بود و معرفت درجه دو محسوب می‏شود اما اگر دانش درجه دو را، دانش درباره معرفت به معنای دیسیپلین بگیریم، آنگاه هستی‏شناسی معرفت و معرفت‏شناسی، دانش درجه یک خواهند بود چرا که قرار است درباره خود معرفت به معنای مطلق آگاهی بحث کند، کما اینکه فلسفه درباره وجود بحث می‏کند و یک قسم از وجود هم خود معرفت است.

مدیرگروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی خاطرنشان کرد: دغدغه اصلی این کتاب ارائه نظامی معرفت‏شناختی بر اساس حکمت صدرایی است. برخی از نکاتی که دکتر حسینی ذکر کردند درست است و من قبول دارم. اما نخست باید از جناب آقای پناهی هم تشکر کنم چرا که ایشان نیز در تألیف این کتاب، زحمت زیادی کشیدند که جای ستایش دارد.

وی ادامه داد: ما کاری را تحت عنوان فلسفه معرفت انجام داده‏ایم که حاصل حدود ده سال پژوهش و تحقیق است که ان‏شاءالله تا پایان امسال منتشر خواهد شد. اما از آن جایی که فکر می‌کردیم لازم است بحث معرفت‏شناسی پیش از آن کتاب به نحو جدیدی مطرح شود، سعی کرده‏ایم مباحث پراکنده درباره معرفت‏شناسی را در نظامی جدید عرضه کنیم که در همین راستا کار خود را از صدرا آغاز کردیم. هر چند به نظر لازم می‏رسد که نظام معرفت‏شناسی نوصدرایی، نظام معرفت‏شناسی حکمت اشراق و نظام معرفت‏شناسی سینوی هم باید مورد بررسی قرار گیرد.

این استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر اینکه کتاب "هستی‌شناسی معرفت" به یک معنا، کاری ترویجی است، گفت: در این کتاب از یک سو کار دیگران بازسازی و عرضه می‏شود اما از حیثی دیگر، این کار کاری پژوهشی نیز هست چرا که ما در واقع پرسشهایی جدید را به فلاسفه عرضه کرده‏ایم و پاسخ آن پرسشها را از آنها طلب کرده‏ایم. نظام تازه‏ای که در مباحث این کتاب وجود دارد، نظامی ابداعی است، هر چند همه این مباحث در آثار بزرگان فلسفه ما وجود دارد و ما چیزی به آنها اضافه نکرده‏ایم.

وی تصریح کرد: جناب آقای حسینی فرمودند ما در این کتاب گفته‏ایم موضوع فلسفه "وجود مطلق" است و نه "مطلق وجود". به نظر من مطلق وجود درست نیست چرا که در آن صورت کلی می‏شود و همه موجودات را شامل می‏شود در صورتی که هر موجودی را نمی‏توان وارد این موضوع کرد. منظور ما از وجود مطلق، وجود بما هو وجود است.

حجت الاسلام خسروپناه خاطرنشان کرد: ایشان همچنین فرمودند فلسفه از علم هم بحث می‏کند، یعنی عوارض علم، جزء مسایل فلسفه نیز است. من این موضوع را کاملاً قبول دارم. اما به نظر من اگر دیدیم که به عنوان مثال بحث نفس آن قدر گسترده شده است که جا دارد یک دانش باشد، چه اشکالی دارد. می‏گوییم بحثی با عنوان فلسفه‏النفس داریم که از امور عامه جداست و هر چند جزء دانش فلسفه است اما در واقع دانشی جدا در نظر گرفته می‏شود. یعنی همان طور که تمام فلسفه‏های مضاف جزء فلسفه محسوب می‏شوند، بحث از عوارض علم هم قطعاً جزء فلسفه است اما اینکه جزء فلسفه اولی باشد یا خودش فلسفه‏ای مستقل در دل فلسفه به معنای عام باشد، دو رویکردی است که هر دوی آنها می‏تواند درست باشد.

وی با اشاره به اینکه  به اعتقاد وی حوزه معرفت‏شناسی باید از حوزه هستی‏شناسی معرفت جدا شود، سخنانش را پی گرفت:  این دو قطعاً با هم مرتبطند اما حیث حکایتگری معرفت و حیث وجودی معرفت دو نگاه گوناگون به معرفتند. لذا بحثی مثل رئالیسم معرفتی که دکتر حسینی به آن اشاره کردند در این کتاب چندان مورد بحث قرار نگرفته است اما در کتاب "نظام معرفت‏شناسی صدرایی" به تفصیل بررسی شده است. چرا که ما بحث از رئالیسم معرفتی را جزء مباحث معرفت‏شناسی می‏دانیم و نه هستی‏شناسی معرفت.

خسروپناه اظهار داشت: آقای دکتر حسینی فرمودند بحثهای هستی‏شناسی معرفت در غرب کمرنگ نیست. من اجمالاً اطلاعاتی از بحثهای این حوزه در غرب دارم. مباحثی مثل فلسفه نفس به نظر من مربوط به حوزه‏ای دیگر است. البته با مباحث معرفت‏شناسی و هستی‏شناسی معرفت پیوند دارد اما آنچه مدنظر ماست این است که معرفت وجود است یا ماهیت، مجرد است یا مادی، جوهر است یا عرض، اتحاد با عالم و معلوم دارد و... اما بنده تا آن جایی که با فلسفه معاصر آشنا هستم، چه فلسفه اگزیستانسیالیسم و چه فلسفه تحلیلی، ندیده‏ام که غربیها درباره این گونه موارد بحث کنند و لذا به نظر من بحثهای هستی‏شناسی معرفت در غرب هنوز هم کمرنگ است. البته در یک مقطعی مخصوصاً در زمان یونان باستان این مباحث پر رنگ بوده است اما پس از آن کم رنگ شده است.

این پژوهشگر فلسفه اسلامی گفت: دکتر حسینی همچنین گفتند که بحثهای معرفت‏شناسی در فلسفه اسلامی صعیف بوده است. بنده عرض می‏کنم که بیشتر بحثهای معرفت‏شناسی در کتابهای منطقی آمده است یعنی منطق، منطق صوری نبوده و اعم از آن بوده است، اما این به آن معنا نیست که این مباحث در فلسفه مورد بحث قرار نگرفته‌اند. بنابراین درست است که بیشتر مباحث فیلسوفان اسلامی مباحث هستی‏شناسی است اما مباحث معرفت‏شناسی نیز در آثار آنان وجود دارد.

خسروپناه ادامه داد: نکته دیگری که طرح شد، ارتباط علم با نفس ناطقه بود که فرمایش کاملاً درست و نکته بسیار دقیقی است. اگر علم از یک طرف از عوارض وجود باشد و از طرف دیگر علم را مرتبط با نفس ناطقه بدانیم، آنگاه تکلیف موجودات دیگر چه می‏شود؟ موجودات دیگر غیر از انسان نفس دارند و طبیعتاً علم با نفس، چه در انسان، چه در حیوان و چه در نبات مرتبط است. از عوارض موجود بما هو موجود همین ارتباط با نفس است اما یک اشکال جدی در اینجا مطرح می‏شود که دکتر حسینی هم به آن اشاره کردند؛ اینکه تکلیف جمادات چه می‏شود؟

وی یادآور شد: ملاصدرا در یک جا حرف متوسطش را می‏گوید و در جایی دیگر نظر نهایی خود را اعلام می‏کند. در مورد نخست ملاصدرا می‏گوید فقط آنچه نفس دارد، مثل انسان، حیوان و نبات، ادراک دارد اما جمادات که نفس ندارند، ادراک هم ندارند. او اما در جایی دیگر که حرف نهایی خودش را می‏گوید و بر اساس نظریه تشکیک پیش می‏رود، چنین می‌گوید که اگر کمالی در یکی از مراتب هستی باشد، در تمام هستی هم آن کمال باید وجود داشته باشد. این سؤالی جدی است که می‏توان از ملاصدرا پرسید. ملاصدرا اما در واقع درجه‏ای از تجرد را برای جمادات هم می‏پذیرد. بنابراین چون جمادات هم درجه‏ای از تجرد در خود دارند، به نسبت همان درجه، علم هم دارند.

این استاد حوزه و دانشگاه در پایان گفت: بحث علم حضوری و حصولی و این پرسش که تکلیف علم حصولی چه می‏شود، مورد دیگری بود که مطرح شد. بنده عرض کردم که این مباحث در کتاب "نظام هستی‏شناسی ملاصدرا" آمده است و به نظر ما چون این موضوع سؤال هستی‏شناسی معرفت نبوده در اینجا ما درباره آن بحث نکرده‏ایم.همچنین در بحث وجود ذهنی، گرچه این موضوع در این کتاب چندان مورد بحث قرار نگرفته اما نظریه‏های مختلف وجود ذهنی (از صفحه 206 به بعد) در این کتاب آمده است. اما در نهایت به نظر من این سؤال هم که ملاصدرا حس‏گرا یا عقل‏گراست، سؤالی معرفت‏شناسانه است  و جای آن در این کتاب نیست،  هر چند در همین کتاب گفته‏ایم که ملاصدرا تصوراً حس‏گراست اما تصدیقاً عقلگراست.

 حسینی: تفکیک معرفت‏شناسی از هستی‏شناسی در فلسفه اسلامی خالی از اشکال نیست

دکتر سید حسن حسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف از دیگر حاضران نشست نقد و بررسی کتاب "هستی‏شناسی معرفت" بود که در آغاز سخنان خود گفت: مؤلف کتاب "هستی‏شناسی معرفت" بسیار تأکید کرده است که چند حوزه باید از هم جدا شوند. نخست اینکه حوزه فلسفه اولی یا حکمت الهی از حوزه هستی‏شناسی معرفت و نیز از حوزه معرفت‏شناسی جدا دانسته شده است. به نظر من این اشکالی جدی دارد چرا که اولاً اگر تعریف فلسفه را این بگیریم که موضوعش وجود بما هو وجود است، آنگاه اشتباهی در این کتاب صورت گرفته است و آن این است که این وجود، "وجود مطلق" شمرده شده در حالی که به قول مرحوم حائری موضوع فلسفه را باید "مطلق وجود" در نظر گرفت تا فقط شامل وجود ذهنی نشود.

وی افزود: اگر وجود بما هو وجود مخصوصاً با توجه به نظام صدرایی در نظر گرفته شود که علم را از عوارض ذاتی وجود در نظر گرفته است، آنگاه مسایل مربوط به علم و معرفت یکی از مسایل فلسفه اولی است و رقیب یا قسیم آن نیست. یعنی همان طور که راجع به مسایلی چون وحدت و کثرت، قوه و فعل و علت و معلول صحبت می‏شود به همان اندازه و با همان ارزش هم باید راجع به مسایل علم و عالم و معلوم سخن گفت. مخصوصاً اگر صدرایی باشید که علم از عوارض ذاتی وجود دانسته می‏شود، آنگاه مسایل مربوط به علم و معرفت جزء مسایل فلسفه خواهد بود، نه اینکه علم و معرفت موضوع علم دیگری را تشکیل ‏دهد.

حسینی ادامه داد: تفکیک دوم ایشان هم خالی از اشکال نیست که حوزه معرفت‏شناسی را از حوزه هستی‏شناسی معرفت، با پیش‏زمینه‏هایی که در فلسفه‏های اسلامی و فلسفه‏های اولی داریم، جدا می‏کنند. مباحث مرتبط با حکایتگری، مطابقت، توجیه، صدق، باور و کذب کاملاً وارداتی است و بنابراین اگر ما بخواهیم این مباحث را با مباحث فلسفه اسلامی تطبیق دهیم جای تأمل دارد.

وی در ادامه با اشاره به مسئله رئالیسم یادآور شد: به نظر من مؤلف باید بیشتر به این موضوع هم توجه می‏کرد. مرحوم علامه طباطبایی می‏گوید که ما در فلسفه اسلامی با سه نوع رئالیسم مواجهیم، یکی اینکه من به عنوان فاعل شناسا هستم و دوم اینکه دیگرانی هم هستند که تا اینجا را می‏توان به عنوان پیش فرض در نظر گرفت اما قسمت سوم که در آن از امکان معرفت به وجود، آن هم به معنای کلی آن، سخن گفته می‏شود، یعنی نوعی رئالیسم معرفت‏شناختی، جای تردید دارد و بهتر آن بود که دراین کتاب به این مطلب هم اشاره می‏شد که ما چگونه قائل به نوعی رئالیسم معرفت‏شناختی هستیم.

این پژوهشگر فلسفه علم خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است مؤلف این کتاب می‏گوید در فلسفه غربی مباحث مربوط به هویت معرفت یعنی مباحث مربوط به هستی‏شناسی معرفت لاغر و ضعیف است در حالی که در فلسفه اسلامی هر دو جنبه هستی‏شناسی معرفت و معرفت‏شناسی قوی است. من فکر می‏کنم این طور نباشد. به خصوص در دهه‏های اخیر مباحث زیادی خارج از بحث معرفت‏شناسی که شامل نظریه‏های توجیه و صدق و... است طرح شده که می‏توان به علومی مثل فلسفه هوش یا هوش مصنوعی، علوم شناختی و نظریه‏هایی مثل Emergenceاشاره کرد. از طرف دیگر من فکر نمی‏کنم در فلسفه اسلامی هم این دو جنبه با قوت و غنایی تام و تمام وجود داشته باشند. به عنوان مثال مباحثی مثل صدق و کذب یا مباحث مربوط به حکایتگری و نظریه مطابقت در فلسفه اسلامی چندان چشم‏گیر نیست و بنابراین نه می‏توان گفت در فلسفه غرب این مباحث خیلی ضعیف است و نه در فلسفه اسلامی این مباحث کاملاً قوی است.

حسینی در ادامه به سؤالهایی جدی اشاره کرد که در این کتاب طرح نشده‏اند: به عنوان مثال در این کتاب بحثی راجع به نفس ناطقه آمده است و در آن درباره علم، عالم و معلوم و اتحاد آنها سخن گفته شده است. از طرف دیگر مؤلف علم را از عوارض وجود قلمداد می‏کند. با این اوصاف مؤلف باید به این سؤال پاسخ دهد که تکلیف دیگر موجودات و علم آنها چه می‏شود؟ اگر فقط انسان و نفس ناطقه انسان مورد نظر باشد، سخن گفتن از اینکه علم از عوارض وجود است، در حد یک تعارف خواهد بود. در حالی که اگر واقعاً علم از عوارض وجود دانسته شود، آنگاه بیاناتی مثل اینکه علم، صدور از نفس یا فعل نفس است، در مورد انسان قابل فهم خواهد بود، اما در مورد غیرانسان چه می‏توان گفت؟ مثلاً آیا از یک سنگ که نفس جمادی دارد هم علم صادر می‏شود یا نه؟ این موضوع درباره موجودات بالاتر از انسان و خود انسان قابل فهم است اما برای سایر موجودات این موضوع قابل فهم نیست و باید این مسئله روشن شود.

عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف سپس به موضوع علم حضوری و علم حصولی پرداخت و گفت: مؤلفان در این کتاب به سرعت از این بحث عبور کرده است. علم از نظر مؤلفان این کتاب و بنا بر نظر ملاصدرا فقط علم حضوری است در حالی که تمام مناقشات بر سر علم حصولی و تصدیق گزاره‏ها، صدق و کذب و نحوه به دست آوردن آنهاست. نکته دیگری هم که لازم است توسط مؤلفان این کتاب روشن شود، این است که بالاخره آنها ملاصدرا را حس‏گرا می‏دانند یا عقل‏گرا؟

علیزاده: فلسفه‌های مرتبه دوم هنوز در ایران متولد نشده‌اند

دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق نیز در آغاز سخنان خود در نشست نقد و بررسی کتاب "هستی‏شناسی معرفت" گفت: در رابطه با هر کتابی که مورد نقد قرار می‏گیرد، باید از سه گروه قدردانی کرد؛ یکی پدیدآورنده یا نویسنده کتاب، دوم ناشر و سوم توزیع کننده آن. ناشر و توزیع کننده کتاب از آن جهت اهمیت دارند که می‏توانند یک کتاب را با کیفیت خوب به دست خوانندگان برسانند. اما از خبرگزاری مهر هم باید تشکر کرد که زمینه نقد و بررسی این کتاب را فراهم آورده و بخشی از نیروی خود را به کارهای علمی این چنینی اختصاص داده است.

وی افزود: پرداختن به موضوع معرفت‏شناسی به طور خاص، از نقاط قوت این کتاب است اما مواردی هست که لازم می‏دانم ذکر کنم. جناب آقای خسروپناه گفته‏اند که در کتاب خود در نظر داشته‏اند مباحث فیلسوفان درباره معرفت را استخراج کنند که چنین هم کرده‏اند. ایشان اسم آن را فلسفه معرفت‏شناسی گذاشته‏اند. یکی از انتقادات من این است که ما در رابطه با معرفت، سه نوع بجث داریم نه دو نوع که عبارتند از بحثهای هستی‏شناسی معرفت، معرفت‏شناسی علم و ادراک و روانشناسی علم و و ادراک که فیلسوفان ما در هر سه محور بحث کرده‏اند. این سه محور را باید استخراج کرد و پرسشها را باید حول این سه محور به فیلسوفان عرضه کرد.

علیزاده ادامه داد: برای این کار باید ابتدا طرح و شاکله‏ای از مباحثی را که فیلسوفان ما در ذیل آنها بحث کرده‏اند، ارائه کرد، چرا که در واقع مسئله‏ای تحت عنوان معرفت‏شناسی، هستی‏شناسی یا روانشناسی علم و ادراک در آثار فلسفی ما وجود نداشته است. بنابراین این بحثها در جایی دیگر ارائه شده‏اند که باید در آغاز به آنها بپردازیم.

این پژوهشگر فلسفه اسلامی تصریح کرد: معرفت‏شناسی‏ای که فیلسوفان ما مطرح کرده‏اند، مفهوم‏محور است، یعنی آنها همه جا درباره تصورات بحث می‏کنند و اساساً برای گزاره‏ها، جز در بحث صدق، چندان اصالتی قائل نیستند. البته بحث صدق ارتباط زیادی با مباحث معرفت‏شناسی ندارد اما آقای خسروپناه باز به سرعت از آنها گذشته‏اند و نظریه مطابقت را پذیرفته‏اند، در حالی که اشکالات بسیاری بر این نظریه وارد است که سراغ آن اشکالات هم نرفته‏اند.

وی خاطرنشان کرد: نمی‏توان منکر این امر شد که معرفت‏شناسی در فلسفه غرب به عنوان یک رشته علمی جداگانه، دیری است که جای خود را باز کرده و کتابهای زیادی درباره آن نوشته شده است. جان لاک را به تعبیری می‏توان آغازگر بحث معرفت‏شناسی دانست که در کتابی، مباحث معرفت‏شناسی را طرح کرده است. کانت هم فیلسوف دیگری بود که دغدغه فیلسوفان را وارد مرحله جدیدی کرد و گفت میان ما و واقعیت، فاهمه فاصله‏ای ایجاد می‏کند که این فاهمه در رابطه میان ما با واقعیت دخل و تصرف می‏کند.

علیزاده یادآور شد: مورخان فلسفه می‏گویند بعد از کانت هیچ فیلسوفی نتوانست گریبان خود را از این سؤال کانت رها کند و همه قبول کردند که فاهمه واقعاً در فهم ما از واقعیت دخل و تصرف می‏کند. کانت اما ادعای دیگری هم دارد. او می‏گوید فاهمه، به چهارده شکل دخل و تصرف می‏کند که دو تای آنها مربوط به تصورات و 12 مورد مربوط به تصدیقات است که البته این مورد را خیلیها نپذیرفتند و ان قلت‏هایی درباره آن آوردند.

این استاد فلسفه با تأکید بر اینکه بدون تردید معرفت‏شناسی در غرب رشد کرده و مسایلی در آن مطرح شده است که در فلسفه ما مطرح نبوده، سخنانش را پی گرفت و گفت: در اینجا یک سری سؤالاتی مطرح بوده که فیلسوفان ما به آنها پاسخ داده‏اند و در غرب سؤالات دیگری وجود داشته است که با دیالوگ میان ما و غربیها، نکات بسیاری می‏تواند به دست بیاید.

وی با شاره به اینکه آقای خسروپناه خود را جستارگشا در باب فلسفه‏های مضاف می‏دانند، افزود: البته این نکته را از باب مذمت نمی‏گویم. اما انصاف این است که در کشور ما فلسفه‏های مضاف به وجود نیامده‏اند. بالاترین مقطع تحصیلی در کشور ما دکتری است که علامت اختصاری، Phd، به معنای philosophiae doctorاست. بنابراین در دوره دکتری علاوه بر یک علم، فلسفه آن را هم می‏خوانند. در حالی که در کشور ما فرد ممکن است دکتری فیزیک یا اقتصاد بخواند اما فلسفه فیزیک یا اقتصاد نداند و در نتیجه اگر فلسفه‏های مضاف در دپارتمانهای مختلف ما به وجود بیایند بسیار مفید خواهد بود که آقای خسروپناه در این جهت تلاش می‏کنند. ایشان تاکنون دو جلد کتاب با عنوان فلسفه‏های مضاف منتشر کرده‏اند.

علیزاده در ادامه به بیان ایرادی دیگر به مؤلف کتاب "هستی‏شناسی معرفت" پرداخت و آن را معطوف به تعریف وی از  فلسفه‏های مضاف دانست: بسیاری از فلسفه‏های مضاف معرفت درجه دو هستند و باید مراقب بود که معرفت درجه یکی به عنوان فلسفه مضاف عرضه نشود. البته برخی از فلسفه‏های مضاف، معرفت درجه دو نیستند، مثل فلسفه دین و فلسفه هنر. یعنی هرگاه مضاف الیه یک رشته علمی دیگر باشد، معرفت درجه دو است اما اگر مضاف الیه واقعیتی مثل دین یا هنر باشد، معرفت درجه یک خواهد بود. بنابراین ما اگر می‏خواهیم فلسفه معرفت‏شناسی داشته باشیم، اول باید رشته معرفت‏شناسی را راه بیندازیم. به نظر من ایشان در این کتاب به سراغ نوزادی رفته‏اند که هنوز وقت تولد آن نرسیده و حتی نطفه آن شکل هم نگرفته است.

استاد فلسفه دانشگاه امام صادق سپس به ساختار کتاب پرداخت و گفت: به نظر من ساختار کتاب کمی مشکل دارد. ایشان به جای نوشتن مقدمه یا پیشگفتاری ‏بر این کتاب که معمولاً هم شامل مطالب کلیشه‏ای و نگاهی از بیرون به کتاب است و شاکله بحث در آن ارائه می‏شود، نوشته‏اند "در آمد سخن" که چندان علمی به نظر نمی‏رسد، در حالیکه در جامعه علمی باید چنان سخن گفت که معمول است.

وی ادامه داد: اشکال دیگر در ساختار کتاب ایشان این است که فصلی را با عنوان "کلیات" آورده‏اند. کلیات در یک کتاب معمولا شامل دو چیز است، یکی ادبیات بحث ذکر می‏شود و در آن اصطلاحات کلیدی ایضاح می‏شوند و دیگر اینکه پیشینه بحث مورد اشاره قرار می‏گیرد. آقای خسروپناه اما در این بخش چنین نکرده‏اند و کلیاتی که ایشان آورده‏اند، اولاً کلیات نیست و ثانیاً نمی‏توان آن را یکی از فصول کتاب در نظر گرفت. همچنین باید رابطه‏ای منطقی بین عنوان کتاب و فصول آن وجود داشته باشد که در این کتاب این چنین نیست. در این رابطه، عنوان کتاب مقسم است و عناوین فصول، اقسام است.

علیزاده تصریح کرد: نکته دیگر راجع به ساختار این کتاب این است که ایشان عناوین کلی کتاب خود را "بخش" نامیده‏اند اما برای عناوین جزئی‏تر کتاب خود از "گفتار" استفاده کرده‏اند که این واژه نیز کمی غیرعلمی و بیشتر ژورنالیستی است، لذا استفاده از واژه "فصل" علمی‏تر است. همچنین نکته جزئی دیگر که به نظرم بیشتر ژست گرفتن است تا بحثی علمی، این است که مثلاً در جایی درباره دکارت سخن گفته‏اند و در جلوی اسم دکارت در صفحه 51 ارجاعی داده‏اند که طبیعتاً شما انتظار دارید اثری از دکارت یا موضوعی مرتبط با بحث را ببینید، در حالی که تلفظ انگلیسی اسم دکارت در پاورقی آمده است که این کار نیز بسیار نامعمول است.

وی سپس به بحث مؤلف در این کتاب درباره رئالیست بودن فیلسوفان اسلامی پرداخت و گفت: درست است که فیلسوفان ما هم از حیث وجودشناختی و هم از حیث معرفت‏شناختی رئالیست بوده‏اند اما ما یک اصل رئالیست وجود شناختی داریم و یک اصل رئالیست معرفت‏شناختی. آقای خسروپناه این دو اصل را منقح نکرده‏اند. اصل رئالیست وجودشناختی این است که "فی الجمله واقعیتی هست" یا "بعضی امور واقعیت دارند". این ادعا بسیار متواضعانه است و نمی‏گوید همه چیز واقعیت دارد. در حالی که اصل معرفت‏‏شناختی واقعیت می‏گوید "فی‏الجمله علوم ما مطابق با واقع است". آقای خسروپناه به این موضوع نپرداخته‏اند که این مطابقت با واقع را فیلسوفان ما چگونه تبیین می‏کرده‏اند.

این مدرس فلسفه و منطق در پایان نکته انتقادی دیگری را نیز طرح کرد: نکته دیگر این است که آقای خسروپناه در کتاب خود گفته‏اند علم و ادراکی که ما در فلسفه اسلامی می‏گوییم اعم از علم حضوری است. بنابراین احکامی که در هستی‏شناسی علم و ادراک صادر می‏کنیم، هم شامل علم حضوری می‏شود و هم شامل علم حصولی. من می‏خواهم این سؤال را طرح کنم که اگر واقعاً علم حضوری هم محکوم به این احکام است، آنگاه علم حضوری تصور است یا تصدیق؟

علیزاده با شاره به صفحه 52 کتاب "هستی‏شناسی معرفت" گفت: مؤلف صریحاً این موضوع را بیان کرده است که "کاربرد و معنای موردنظر از علم در معرفت‏شناسی، مطلق ادراک اعم از حصولی و حضوری است". اگر چنین باشد پس باید گفت که احکام باید شامل هر دوی آنها شود. بنابراین باید توجه داشت که علم حضوری جزء احکام معرفت‏شناسی قرار نمی‏گیرد و نمی‏توان گفت چون علم حصولی صدق و کذب بردار است، پس علم حضوری هم چنین است و محکوم به احکام معرفت‏شناختی خواهد بود.

کد خبر 1171484

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha