فضاي كودكي و جواني بوبر در اوخر قرن نوزدهم در زمان حكومت خانواده سلطنتي هاسپورگ گذشت. پايتخت كشور او زادگاه موسيقي رومانتيك، آثار هنري پيچيده و ادبياتي روانشناختي بود كه در ميان آنها آثار منتشر شده بوبر جوان و مقالات و ترجمه هايي به لهستاني مشاهده مي شود. والدين بوبر( كارل بوبر و اليس ني وارگاست) در سال 1882 از يكديگر جدا شدند. مارتين ده سال آتي را با جد پدريش زندگي كرد. او اولين اثر خود را در زمينه ادبيات يهوديت به نحوي ارائه داد كه حتي مورد توجه سنتي هاي افراطي قرار گرفت. همين توجه او به ادبيات يهوديت دروازه شهرت را بر روي او گشود. ثروت پدر بزرگ بوبر تا زمان اشغال لهستان توسط آلمان ها در سال 1939 براي او امنيت مالي فراهم كرد. او توانست به سادگي به زبان هاي عبري، يهودي اروپايي ، لهستاني و آلماني تسلط پيدا كند و زبان هاي يوناني، لاتين ، فرانسه، ايتاليايي و انگليسي را نيز فرا گيرد. اين در شرايطي بود كه زباني كه در خانه تكلم مي كرد آلماني و زبان تدريس او لهستاني بود. چند زبانه بودن، باعث شد دغدغه اصلي وي در طول زندگي، بر معنا و واژه تمركز يابد. در سال 1900 پس از سالها مطالعه، بوبر به همراه همسرش "پائولا وينكلر" به برلين نقل مكان كرد و از دوستان نزديك "گوستاولاندائر"(1870-1919) آنارشيست شد. "لاندائر" در زندگي بوبر نقش مهمي ايفا كرد. او در سال 1916 از بوبر به خاطر نشان دادن علاقه خود به جنگ آلمان انتقاد كرد. اين نوع انتقاد تاثير زيادي بر بوبر گذاشت و باعث شد او از زيبايي شناختي اجتماعي به فلسفه گفت وگو روي آورد. در همين سال بود كه بوبر و همسرش به همراه دو فرزندشان برلين را ترك كرده و شهر كوچك "هپنهيم" را در نزديكي فرانكفروت براي اقامت انتخاب كردند. در شهر فرانكفورت بوبر با " فرانز روزنبرگ " (1886-1929) آشنا شد و آنها همكاري فكري نزديكي را با يكديگر آغاز كردند. پس از جنگ، "روزنبرگ" بوبر را به عنوان مدرس در موسسه آموزشي يهودي تازه تاسيس خود استخدام كرد و بوبر را متقاعد كرد تا در دانشگاه فرانكفورت مطالعات ديني و اخلاقي تدريس كند. بوبر تا سال 1937 در فرانكفورت زندگي كرد و بعد از آن به فلسطين نقل مكان كرد. او در سالهاي باقي مانده عمر خود به تدريس فلسفه در دانشگاه اورشليم پرداخت.
تاثيرات اوليه فلسفي
در ميان تاثيرگذاران اوليه بر فلسفه بوبر مي توان به اثر تمهيدات ( Prolegomena) كانت كه بوبر در زمان14 سالگي خود آن را مطالعه كرده بود و كتاب " چنين گفت زرتشت " نيچه اشاره كرد. تاثير كانت بر ذهن او بدين طريق است كه او را به سمت معرفت مقدم بر تجربه زمان لايتناهي در مقابل زمان متناهي متمايل مي كند و تعاليم نيچه درباره بازگشت جاوداني نيز بر او تاثير شگرفي برجاي مي گذارد. زماني كه وي از دبيرستان فارغ التحصيل شد، حس مي كرد بر اين گمراهي غلبه كرده ، اما از آن پس لحن پيامبرگونه و سبك موجز نيچه بر نوشته هاي بوبر تاثير گذاشت.
در ادامه گزارش خبرگزاري مهر از معرفي مارتين بوبر در ذائره المعارف استنفورد آمده است: بين سال هاي 1896 و 1899 او تاريخ هنر، ادبيات آلماني، فلسفه و روانشناسي را در وين، لايپزيك (89/97)، برلين(99/98) و زوريخ(99) فرا گرفت؛ در وين ادبيات و شعر آموخت و اين امر باعث شد بوبر با اشعار " جورج استفان" آشنا شود و با وجود آن كه هيچ گاه نام بوبر در ميان پيروان استفان مطرح نمي شود اما اشعار او بر بوبر تاثير به سزايي گذاشت. در شهر لايپزيك و برلين وي علاقه خود را به روانشناسي قومي " ويلهم وونت "، فلسفه اجتماعي "گئورگ" ، روانپزشكي "كارل اشتامف" و رويكرد فلسفه زيستي به علوم انساني " ويلهم ديلتاي" نشان داد. علاوه بر اين ، در شهر لايپزيك وي در جلسات همايش انجمن فرهنگ اخلاقي حضور به هم مي رساند و تحت تاثير انديشه هاي "لاساله" و "تونيس" قرار گرفته بود.
بوبر از زماني كه به مطالعه ادبيات فلسفي پرداخت، به برخي از يقينهاي اساسي دست پيدا كرد كه بعدها در نوشته هايش مشاهد شد. او در نوشته هايش براي دغدغه خود درباره ماهيت زمان دو پاسخ يافت : اگر زمان و مكان اشكال محض ادراك هستند آنگاه نسبت آنها به اشيا صرفاً بر حسب كيفياتي از آنها كه بر ما ظاهر مي شوند (نمودها) هستند و بودها به شمار نمي روند.
بنابراين زمان پيشاپيش به روشي معطوف است كه در آن ما امري ديگر را تجربه مي كنيم. اما آيا شيء مي تواند تجربه شود يا ضروري است كه به گستره دانش پديداري ما فروكاسته شود؟ يعني به آنچه بعدها بوبر رابطه من - آن ناميد فرو كاسته شود ؟
با اينهمه ، كانت روشهاي سخن گفتن در باب مجردات را نشان داده و در اين راه به عقل نظري اكتفا نكرده است. او عقل عملي و قانون مهم آن " امر مطلق"( انچه را براي خود نمي پسندي براي ديگران هم مپسند) را نيز بر در فلسفه خود مطرح مي كند. او حتي عقل سوم يا قوه حكم را نيز ارايه مي كند و بدين گونه ايمان معقول را مطرح مي نمايد. اين ايمان است كه مورد توجه بوبر قرار مي گيرد و به نظر وي اين ايمان دريچه اي به مجردات است. بدين گونه بوبر شيفته اين طرح كانت در جمع دين و عقل مي شود . اگر چه، پيش از اين كه اين ديدگاه انديشه بوبر را تحت تاثير قرار دهد، وي از نيچه تقدم زندگي را بر انتزاع آموخته بود.
فلسفه اجتماعي
اگر چه نوشته هاي اوليه بوبر نقدهاي ادبي و نقد تئاتر بود، اما علاقه اصلي وي تنشي بود كه ميان جامعه و اجتماع وجود داشت. همانطور كه او به وسيله ابتكارات ادبي خود به نوعي انديشه كانت را درباره تمايز ميان نمود و بود را دوباره زنده كرد، تمايزات ارزش هاي نظري را ميان انواع اجتماعات انساني كه در انديشه هاي "فرديناند تونيس" موجود بود به عنوان منبعي براي سخنراني ها و نوشته هاي ادبي خود بدل كرد.
عرصه هاي سياسي براي مشغوليتهاي اجتماعي، روانشناسي و آموزشي عرصه اقدامات صهيونيستي بود. علاقه بوبر به فلسفه اجتماعي از دوستي نزديك او با "گوستاو لاندائر" ناشي شد. نام "لاندائر" در ميان نويسندگاني جاي مي گيرد كه بوبر در ويرايش چهلمين نسخه " جامعه" كه توسط انتشارات فرانكفورت منتشر شد، تحت تاثيراو قرار داشت.
بوبر به عنوان طلايه دار و پيشگام در انديشه هاي اجتماعي و دانشجوي "گئورگ زيمل" در همايش سال 1909 انجمن جامعه شناسان آلمان شركت كرد. اين در شرايطي بود كه رويكرد روانشناختي- اجتماعي او در مطالعه و توصيف پديده هاي اجتماعي به سرعت تحت الشعاع امر ديگري قرار گرفت. علاقه او به رابطه بنيادين فرد و تجربه اجتماعي سوم شخص يك بعد مهم از طرح فلسفي وي به شمار مي رود.
رابطه من و تو: اصول گفت و گو
گزارش گروه دين و انديشه خبرگزاري مهراز دائره المعارف استنفورد مي افزايد: مشهورترين اثر بوبر يك كتاب كوچك فلسفي تحت عنوان " من و تو" * (1923) است كه براي اولين بار در سال 1937 توسط "رونالد اسميت" به زبان انگليسي ترجمه شد. در دههاي 1950 و 1960 هنگامي كه بوبر براي اولين بار به آمريكا رفت و در آنجا به سخنراني پرداخت اين كتاب در كشورهاي انگليسي زبان از شهرت و محبوبيت بيشتري برخوردار شد.
به نظر مي رسد كتاب "من وتو" يك تحول كوپرنيكي را در الهيات عليه رويكرد علمي واقع گرايانه به وجود آورد. اما او به خاطر تقليل رابطه انساني به « من و تو» و «من و آن» مورد انتقاد قرار گرفت. "مايكل كافمن" نيز كه دومين ترجمه را از كتاب "من و تو" ارائه داد در همين رابطه از بوبر انتقاد كرد. اين در شرايطي است كه او فقدان تاثيرپذيري ژرف بوبر را از مطالعات انجيل و سياست يهوديت در نظر نگرفته و كتاب " من و تو" را به مثابه يك عملكرد ننگين در سبك و محتوا مي داند.
بوبر همواره بر اين امر اصرار ورزيده كه اصول گفت و گو به عبارت ديگر دوگانگي رابطه اوليه كه او آن را من- تو و من- آن مي نامد، يك مفهوم فلسفي نيست، بلكه حقيقتي فراتر از دستيابي به زبان استدلالي محسوب مي شود. هنگامي كه بوبر كتاب " من- تو" را نوشت تصميم گرفت آن را به عنوان يك اثر پنج جلدي تبديل كند، اما پس از آن متوجه شد كه (از زبان كافمن) نمي تواند ادامه اثر خود را بر چنين بنياني قرار دهد و از اين جهت، اين طرح را رها كرد. با وجود اين برخي ها استدلال مي كنند، بوبر مشكل ذاتي مكالمه اي را حل كرده و حقيقت بشري را درباره امري انعكاس مي دهد كه از زبان خود وي، فرد نمي تواند درباره آن فكر كرده، به نحو مقتضي صحبت كرده و بنويسد.
بحث هايي پيرامون نقاط قدرت و ضعف "من- تو" به عنوان بنياد يك نظام وجود دارد كه منوط بر فرض هاي سفسطه آميزي درباره طرح كتاب پنج جلدي بوده كه بوبر قصد داشت آن را بنويسد و پس از مدت كوتاهي از آن صرف نظر كرد، اما برخي بر اين اعتقاد بودند كه مي توان اين اثر را كه بوبر تصميم داشت اقدام به نوشتن آن كند به مثابه يك اثر كاملاً فلسفي تعريف كرد. سخنراني هاي بوبر در دانشگاه فرانكفورت و نامه هايش به "روزنبرگ" به وضوح نشان مي دهد كه دلمشغولي او گسترش يك رويكرد تازه به مطالعه دين بوده تا نگراني درباره فلسفه دين.
ابهام در زبان بوبر
اولويت هاي بوبر در مورد نامهاي انتزاعي همچون « تجربه»، « تحقق» و « رويارويي» و ارجحيت برنامه هاي سياسي آرمانگرايي همچون آنارشيسم، سوسياليسم و راه حل ملي دوسويه به برخوردهاي موجود در فلسطين به تنشهاي شخصيتي او اشاره دارند.
خالق رابطه من- تو به همگان اجازه مي داد تا او را با نام كوچك بخوانند؛ اين سياستمدار آرمانگرا، از پيشنهادات موسسات صهونيستي امتناع كرد و در نهايت مدرس روشنفكر دانشگاه به سختي مي توانست در دانشگاهي( دانشگاه يهودي اروشليم) كه خود در تاسيس آن سهم داشت جايگاه مناسبي داشته باشد.
برخي از دانشجوياني كه بسيار به اين سخنران و نويسنده توانا علاقمند بودند در تطبيق ايده هاي استاد و كاربرد آن دچار مشكل مي شدند. در تحليل كلي به نظر مي رسد اگر بوبر همواره همان پسرنازپرورده ويني و همان جوان مستعد و تاثيرگزار باقي مي ماند كه بهترين همراهانش آثاري ساخته و پرداخته ذهن خود وي بود، پيشنهاداتش به دنياي خارج به واسطه علاقه وافر به كلمات و آثار داراي سبك صدمه مي ديد. اين تعارضات بودند كه بوبر را بوبر كردند.
فيلسوف اديب
علاقه وافر بوبر، توانايي هاي ادبي و جذبه كلي جهت گيريهاي فلسفي او در مكاتبات پراكنده اي انعكاس يافته كه در طول زندگي بلند خود نگاشته است. او به عنوان سردبير نشريه " دي گسلشافت" با "گئورگ زيمل"، "فرانز اپنهامر" ، "الن كي" ، "لو آندرياس سالومه" ، "ورنر سومبارت" و ديگر نويسندگان همكار بود. در ميان شاعران معاصر او كه با آنها مكاتبه داشت مي توان به "هوگو وان هافمنستهال"، " هرمان هسه" و "اشتفان تسوايگ" اشاره كرد. او به ويژه با رماننويس سوسياليست " آرنولد زويگ" رابطه نزديكي داشت.
نام بوبر به نوعي تلويحاً نام "فرانز روزنبرگ" و گروه او ( يوگان روزنستاك-هاسي، هنس ارنبرگ، رادولف ارنبرگ، ويكتور ون ويزساكر، ارنست ميشل و ديگران) را تداعي مي كند. اين گروه در مجله كريتر(1926-1929) با يكديگر همكاري داشتند. سخنراني او درباره يهودا و ديگر سخنراني هايش درباره يهوديت، بوبر را در رنسانس فرهنگي دهه 1920 يهوديان به چهره مطرحي تبديل كرد. فلسفه بوبر درباره گفت وگو از طريق آثار "هانس تروب" وارد گفتمان روانكاوي شد و امروزه در نظريه هاي آموزشي مطالعات زباني آلمان در ميان محبوب ترين نظريه ها جاي دارد.
افتخارات و ميراث
در ميان افتخاراتي كه بوبر كسب كرد مي توان به جايزه گوته شهر هامبورگ(1951)، جايزه فرانكفورت(1953) و جايزه اراسموس(1963) اشاره كرد.
دانشجويان برجسته اي كه كار خود را به نوعي درادامه تلاش هاي ميراثي كه بوبر برجاي گذاشته بود مي ديدند عبارتند از: نوام گلاتزر( تنها دانشجوي دوره دكتراي بوبر در طي سالهاي 1933-1924 هنگامي كه بوبر در دانشگاه فرانكفورت تدريس مي كرد . اين فرد بعدها استاد با نفوذ مطالعات يهودي در دانشگاه برانديس شد)، آكيبا ارنست سيمون(مورخ و نظريه پرداز آموزش در فلسطين كه براي اولين بار بوبر را در پاريس ملاقات كرد و از فلسطين بازگشت تا با بوبر و ارنست كانتوروويكز در سالهاي 1938 – 1934 همكاري كند) ، ماريس فريدمن ( مترجم آمريكايي بوبر و نويسنده اي پركار كه به نوبه خود بوبر را به محققان ديني آمريكا معرفي كرد) والتر كافمن( كه بر خلاف انتقاداتش از كتاب "من و تو بوبر" در مشهور شدن اين كتاب در آمريكا نقش بسزايي ايفا كرد) و بسياري ديگر از محققان كه بوبر را در سالهايي شناختند كه در زمينه فلسفه اجتماعي و آموزش ، همايشهايي را در دانشگاه يهودي اورشليم برگزار مي كرد.
* از اين كتاب بوبر دو ترجمه به زبان فارسي منتشر شده است . همچنين كتاب ديگري از بوبر به نام كسوف خداوند به زبان فارسي ترجمه و منتشر شده است .
نظر شما